خون به پا خواهد شد / نمایش مذهب و سرمایه

برای پرداختن به فیلم‌های پل توماس اندرسون بی‌شک هیچ شروعی بهتر از سکانس آغازین و معرفی شخصیت او نیست. در ابتدای خون به پا خواهد شد دنیل پلین‌ویو در تاریکی به دنبال نقره در گودالی عمیق می‌گردد، او نهایتا خودش را در این راه مصدوم می‌کند و به سختی از گودال بیرون می‌رود. بدون هیچ توضیح اضافه‌ای شخصیت پلین‌ویو یک شخصیت عملگرا به ما نشان داده می‌شود، شخصیتی که نماد توسعه‌های صنعتی قرن نوزدهم است. پیش از آن که با او به قرن بیستم و چاه‌های نفت برویم چیزی که برای ما از او روشن است، هدف‌گرایی او است که حتی اگر وسیله جان او هم باشد در این مسیر، برای او توجیه‌پذیر است.
مارشال برمن تجربه‌ی مدرنیته را با تراژدی رشد و توسعه فاوست گوته شروع می‌کند و توضیح بر این که او چگونه عملگرایی در راس قدرت‌های خود قرار می‌دهد و به سوی آینده می‌رود؛ از این جهت پلین‌ویو در واقع یک فاوست آمریکایی است که همه چیز را فدای آرمان خواهی رشد و توسعه‌ی خویش می‌کند.
فاوست پس از بازگشت از میان مردم و امیدی که از جامعه‌ی خود از دست داده است به اتاق مطالعه‌ی خود بازمی‌گردد تا بار دیگر درباره‌ی وضعیت بشری مداقه کند. او کتاب مقدس را در نخستین صفحه‌ی انجیل یوحنا می‌گشاید: «در آغاز کلمه بود». او این نحوه‌ی شروع سخن را در مقیاس کیهانی ناکافی و نارسا تلقی می‌کند، به جستجوی بدیلی برمی‌خیزد، و سرانجام شروع جدیدی را برمی‌گزیند و می‌نویسد: «در آغاز عمل بود». تصور خدایی که خود را از طریق کنش و به میانجی فعلی ازلی آفرینش جهان تعریف می‌کند، او را به وجد می‌آورد.
ستیز دو خدای عهود عتیق و جدید، میان خدای کلمه و خدای عمل، نقش نمادین مهمی در کل فرهنگ قرن نوزدهم غرب ایفا کرد. عهد عتیق با سفر آفرینش شروع می‌شود، جایی که خداوند زمین‌ها و آسمان را می‌آفریند، خدایی که پیش از هر کلمه و عهدی دست به آفرینش می‌زند. در مقابل خدای عهد جدید، خدایی است که با کلمه آغاز می‌کند، خدایی که عقل و عشق و کلمه را بجای عمل می‌نشاند، خدایی که به دنبال رهیافتی است برای رهایی بخشی.
این ستیز که در آثار متفکران و نویسندگان زیادی از گوته و شیلر گرفته تا ریلکه و برشت صورت‌بندی شده است، در واقع نقابی است نمایشی بر سر مناظره مدرنیزاسیون. آیا دنیای غرب باید خود را در آغوش فعالیت مادی و عملی یهودی بیفکند؟ یا به عکس، باید از این گونه علایق و ملاحظات دنیوی دوری جوید و نوعی زندگی درون نگر مسیحی را بسط و پرورش دهد؟
ستیز پلین‌ویو با ساندی ستیزی از جنس ادامه‌ی ستیز قرن نوزدهمی است که حالا در عصر سرمایه داری دارد به مرحله‌ی جدیدی ورود می‌کند. توسعه و رشدی که آن قدر خود را وقف عمل‌گرایی می‌کند که باید جدال نهایی خود را با بازماندگان سنتی ضد عمل انجام دهد. فاوست اگر در قسمت سوم کتاب، پیرزن و پیرمرد را که نماد زندگی سنتی‌ و کهن‌اند را از بین می‌برد، دنیل باید ایلای را به عنوان مبلغ دروغین دیروز از میان بردارد.

خون به پا خواهد شد

نماهای آغازین خون به پا خواهد شد تصویر جدال انسان و است و طبیعت، تمام هدف مدرنیته‌ی دکارتی که می‌خواهد طبیعت را به تملک انسان درآورد، آن را رام کند و در خدمت بگیرد. این تعلیمی است از الاهیات مسیحی که انسان را رمه‌ای پنداشته است، مدرنیزاسیون رمه پنداشتن طبیعت و هستی در نظر انسان مسیحی است. این تلاش و مبارزه با طبیعت که خود وجه‌ای الاهیاتی دارد خیلی زود در فیلم تبدیل به اراده‌ی معطوف به سود و پیشرفت می‌شود (وجه‌ای از اراده‌ی معطوف به قدرت)، همان پیشرفتی که بودلر به طنز آن را برتری ما نسبت به عهد باستان می‌دانست، نیروی بخار، الکتریسیته و بهره برداری از چاه نفت. پلین‌ویو شمایل ابرمرد دوران توسعه صنعتی و اقتصادی را به تصویر می‌کشد، او در شمایل هم، برخلاف ردای مسیح، کتی ضخیم پوشیده و چکمه‌هایی بلند به پا کرده و در عوض شمایل مسیح چهره‌ای زمخت و چشمانی پر از طمع دارد، شمایل آن ابر انسان گوته‌ای که در ادامه‌ی دنیای توسعه‌ی قرن نوزدهم پا به قرن بیستم گذاشته است، همان ابرانسانی که روح زمین به طعنه به فاوست گوته در ابتدای تراژدی می‌گوید و دقیق‌ترین چیزی را که قرار است در قرن بیستم از میان برود را از فاوست می‌خواهد؛ انسان باش.
پل ساندی به او نوید می‌دهد که در مزرعه‌ی پدری‌اش نفت پیدا خواهد شد و او تشویق می‌شود آن منطق زرخیز را تصاحب کند و با کلامی مسیح‌وار انسان‌هایش را به کار بگیرد و به یکی از بزرگترین سرمایه‌داران دوران خودش تبدیل شود.
در این میان اما معنویت مسیحی، معنویت کلمه، در کمین انسان عملگرای عهدعتیقی است. الی ساندی نماینده‌ی چنین تفکری در لیتل بوستون است، او سود و منفعت را بدون ارتجاع به کلمه مطرود می‌داند. این تاریخ قرن بیستم آمریکاست، نزاع دائمی میان سود و معنویت، میان کلمه وعمل. تاریخ این نزاع اگر چه به قرن نوزدهم بازمی‌گردد اما در آمریکا این آغاز قرن بیستم است که باید فکری به حال این نزاع مذهبی-سرمایه‌داری بکند.
اخلاقیات مسیحی همواره انسان‌ها را به برابری و برادری خوانده، این وعده‌ی ابدی مسیحیت است و در عین حال کشف آمریکا، کشف ثروت و شتاب به سوی بهره‌برداری است، چیزی که نهایتا برده داری را هم نتیجه می‌دهد؛ این یعنی نه برابری نه برادری، این پشت کردن به الاهیات مسیحی است.
نزاع یکی از موتورهای محرکه‌ی پیشرفت است. بازنمایی تقابل میان نماد توسعه و نماد معنویت در لایه‌های پنهان تاریخ آمریکا و تاکید بر جنبه‌ی دیالکتیکی آن کاری است که فیلم به خوبی از پس آن برآمده. خون به پا خواهد شد به ما نشان می‌دهد این یک نزاع دیالکتیکی ارتجاعی است، یک نزاعی که قرار است به مصالحه‌ای واپس‌نگرانه ختم شود. دو طرف دعوا نهایتا بدون رفع دیالکتیکی نزاع، سود را انتخاب می‌کنند، نزاع آن‌ها نه منجر به یک سنتز بیرون آمده از دل تضاد‌ها، بلکه به تئاتر کشیدن عقایدشان برای فریفتن عموم است. پلین‌ویو که از ابتدا در مقابل این معنویت مسیحی ایستادگی می‌کند، اگر پای سود در میان باشد با آن‌ها مصالحه می‌کند، او به خاطر احداث لوله‌های نفت به نمایش کلیسای ظهور سوم می‌پیوندد. این تناقض میان او که در ابتدا برای صحبت با الی بیرون در کلیسا می‌ایستد و دیگر بار وارد نمایش شده و در کلیسا زانو می‌زند تنها با یک چیز توجیه پذیر است؛ سود. این جایگاهی است که تاریخ آمریکا یا شاید تاریخ غرب در قرن بیستم پشت سر گذاشته، خون به پا خواهد شد برملا کننده‌ی تضادی پنهان و فراموش شده است که حتی هنوز شبیه پیمانی است که معنویت با شیطان بسته است، پیمانی از جنس پیمان ناگسستنی فاوست با مفیستوفلس (شیطان) برای ارضای میل و اراده‌ی معطوف به قدرت. ناجی مسیحایی آمریکای قرن بیستم یک فاوست تحت قرارداد با مفیستوفلس است، او برای تصاحب همه چیز آمده است و عملگرایی قرن نوزدهمی را بر دوش خود حمل می‌کند؛ اما مهم است بدانیم همه چیز، در تاریخ معاصر سرمایه است.

خون به پا خواهد شد

نکته‌ی مهمی که دنیل را بیشتر یک فاوست قرن بیستمی می‌کند، نه گرایش به توسعه و رشد به هر وسیله‌ای، که عملگرایی بدون محدودیت تا آخرین توان است، او حتی در برابر واگذاری چاه‌های نفتش به شرکت استاندارد و دریافت پولی که او را از هرگزندی مصون می‌کند؛ ترجیح می‌دهد اولوهیتی عمل‌گرایانه (پراگماتیستی) را در خود پرورش بدهد. او از چنین پیشنهادی سرباز می‌زند او نمی‌خواهد خدای معنویت و تنها یک نام باشد، او همه‌ی اراده‌ی معطوف به قدرت را در عمل‌گرایی بدون وقفه می‌بیند همان چیزی که فیلم با تعریفش ما را وارد دنیای دنیل کرد.
الی یکبار در این نبرد دنیل را به زانو درمی‌آورد، او دنیل را در کلیسای ظهور سوم وادار به زانو زدن و اعتراف به گناه بزرگ خود (طرد فرزندش) می‌کند، این پیروزی در واقع آشکار کردن یک اصل است، عمل‌گرایی حتی پیش از هر عقیده‌ای خود را آشکار می‌کند، آخرین نگاه دنیل در این سکانس، نگاهی به کلیسا و گفته‌ای درباره‌ی احداث لوله‌ها است. این آیرونی فاوستی است، آیرونی مصالحه‌ی دروغین عهد عتیق و عهد جدید، یک پوزخندی نمایش‌گونه که خود در امتداد نمایش می‌آید، این تله موشی وارونه نسبت به هملت است؛ هملت می‌خواست خیانت عمویش را با نمایشی درون نمایش برملا کند. ولی دنیل و الی نمایش را برای گذاشتن نقاب معنویت برچهره انجام می‌دهند، زیرا که آن دو پیش از این بر سر سود به توافق رسیدند. عمل‌گرایی فاوستی دنیل برای او‌ اگر چه ویرانی به بار می‌آورد (از دست دادن شنوایی فرزندخوانده‌اش) اما او تنها یک دین دارد و آن هم پراگماتیسم الاهیاتی ارتجاعی است. فرزند ناخوانده‌ای که از دل قدرت‌خواهی سرمایه و سود برمی‌خیزد و یک راست توسعه را به یک عمل باطل تبدیل می‌کند. اگر فاوست پیرمرد و پیرزن را از میان برمی‌دارد، پلین‌ویو پسر خود را به بدترین شکل از خود می‌راند، او تبدیل به فاوستی اغراق شده و نیمه خون آشام شده است؛ یا برای او سود خواهید داشت یا فرقی نمی‌کند چه کسی هستید. سود تنها هربه‌ی کار ساز مفیستوفلس قرن بیستم (شاید هم امروز) برای فاوست است. مفیستوفلس او (الی ساندی) درآخر اگر پیشنهادی به درد نخور بدهد فاوست دیگر اغوا نخواهد شد، ناکارآمدی مفیستوفلس دقیقا زمانی که فاوست خواسته‌هایش ته بکشد سر بیرون می‌آورد. در فیلم هم چنین اتفاقی می‌افتد. الی پیشنهاد وسوسه‌انگیز دیگری می‌دهد که هیولای قدرت‌طلب ما پیشتر آن را بلعیده است. پس حالا لحظه‌ی پایانی تراژدی فاوست است، تراژدی نه به دلیل مرگ پروتاگونیست، تراژدی برای این که فاوست دیگر خواهشی را از مفیستوفلس نمی‌پذیرد و تراژدی رشد و توسعه همین جا به پایان می‌رسد. دنیل در زمین بولینگ، که یادآوری بازی سراسری آن‌ دو در فیلم است، رقیب دیرینه را از میان برمی‌دارد، او در آخر فیلم دیالوگ مسیح بر صلیب را بازگو می‌کند: «من تمام شدم». این مسیح نه خود را بر صلیب که خود را در انتهای بازی می‌بیند، او همه چیز را از آن خود کرده.
تمام وسوسه‌هایش را جامه‌ی عمل پوشانیده و حالا برای اتمام بازی تنها باید قربانی بدهد، او باید آنتاگونیست را از بازی حذف کند تا نمایش قدرت تمام شود؛ دیگر چیزی برای نمایش دادن در این تراژدی وجود ندارد. تراژدی رشد و توسعه تراژدی مصالحه‌ی پنهان امروز ماست که گویا جریانی منقطع و ابدی دارد، معنویت از دست رفته‌ای که گویا پس از قربانی شدن خیال، هیچ رستاخیزی ندارد. معنویت مسیحی مهره‌ی مفقوده‌ی‌نمایشی است که دیگر به صحنه نخواهد آمد، این نزاع یک طرفه پایان پذیرفته، «در آغاز عمل بود و تنها عمل».

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
نوید نوری
نوید نوری
در تلاش برای پژوهش و نوشتن درباره‌ی سینما و گسترش نظریه‌های نوین سینمایی. نوشتن درباره‌ی سینما نقطه‌ عطف‌های فراوانی دارد، برای من اما یک اتفاق تاریخ نوشتار سینمایی را تغییر داده؛ نوشتن سینه فیل‌ها در کایه‌دوسینما و استفاده از ضمیر من در نوشتار. جستارهایی که همه چیز را تغییر دادند. به دنبال ادامه دادن این خط مشی البته با تمام نظریاتی که پس از آن بر سینما تاثیر گذاشته.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights