خدایی که دیگر خدا نبود / یادداشتی درباره مستندِ دیگو مارادونا

دیگو مارادونا مستندی که توسط شبکه محبوب HBO به نمایش در آمده و توجهات زیادی را به خود جلب کرد. این مستند به طور ویژه دوران حضور مارادونای افسانه‌ای را در بین سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ در تیم فوتبال ناپولی مورد توجه قرار می‌دهد. همه چیز از یک مصدومیت شکل می‌گیرد. دیگوی نوجوان که پس از درخشیدن عجیب و غریبش در تیم بوکاجونیورز با انتقالی جنجالی و بسیار گران‌قیمت به بارسلونا می‌پیوندد، دو سالِ ناکام را در این تیم می‌گذراند. مصدومیتی که باعث می‌شود در طی این دو سال کم‌تر از تعداد بازی‌های یک فصل کامل برای بارسلونا بازی کند. اما نقطه اتکای آغاز مستند از آنجا شروع می‌شود که دیگو در طول یک بازی با بازیکنان و طرفداران حریف و حتی خودی درگیری شدیدی پیدا می‌کند و به نظر می‌رسد دیگر در بارسا جایی ندارد و نمی‌تواند خودش را بیابد.
در یک جایی از مستند مارادونا می‌گوید پس از اتفاقات و درگیری‌هایی که در بارسلونا افتاد، فکر می‌کردم دیگر هیچ تیمی من را نمی‌خرد! کمی دقت به این جمله نشان می‌دهد که شرایط آن روزهای فوتبال و بازیکنان چه وضعیتی داشته است. اما ناپولی، این تیمِ متوسط رو به پایینِ آن روزهای لیگ ایتالیا، دیگو را به خدمت می‌گیرد و جالب آن که دیگو باز هم در جای دیگر می‌گوید هنگام ورود به ناپولی از آنها یک خانه خواستم اما یک آپارتمان به من دادند، و یک فراری خواستم اما یک فورد برایم در نظر گرفتند! این جمله نیز به طور ظریفی نشان‌دهنده شرایط خودِ مارادونا در آن روزها است.
لازم به توضیح نیست که در دوران حضورش در ناپولی دو بار این تیم را به قهرمانی در لیگ ایتالیا رساند، یک بار آرژانتینِ متوسط را قهرمان جهان در جام جهانی ۸۶ مکزیک کرد و در جام جهانی ۹۰ به میزبانی ایتالیا نیز با شکست تیم ملیِ ایتالیا در زمینِ چمن تیم فوتبال ناپولی در نیمه نهایی، به فینال جام جهانی رساند. شش سالِ باورنکردنی و دیوانه‌کننده برای این بازیکنِ اسطوره‌ای در تاریخ فوتبال. بازیِ آرژانتین و ایتالیا در نیمه نهاییِ جام جهانی ۹۰ در ورزشگاه سن‌پائولیِ شهر ناپل، از کنایه‌آمیزترین روی‌دادهای تاریخ فوتبال است. یکی از دیالوگ‌های این مستند می‌گوید: انتخاب ناپولی برای بازی نیمه‌نهایی آرژانتین با ایتالیا در سال ۱۹۹۰ بزرگ‌ترین اشتباه تاریخیِ فدراسیون فوتبال ایتالیا بوده! واقعا هم همین‌طور است. ناپولی، شهری در جنوب ایتالیا، منطقه‌ای که به طور کاملا واضح، توسط شمال و مرکز ایتالیا، مثل شهرهای تورین، میلان، فلورانس، رم و … یعنی شهرهای ثروتمندِ کشور، نه تنها کلا به حساب آورده نمی‌شود، که مستقیما مورد اهانت و توهین قرار می‌گیرد. ایتالیایی‌های شمال‌نشین چنان ساکنین ناپولی را ناسزا خطاب می‌کنند که این متن از بیان آنها شرم می‌کند. برای همین به نظر می‌رسد ناپولی که ایتالیایی‌های دیگر آن را از خود نمی‌دانند و تنفر بین آنها موج می‌زند و حالا بدتر، مارادونا را «خدا» می‌نامد و او را می‌پرستد، اشتباه‌ترین انتخاب ممکن بوده است. همین طور هم شد و آرژانتین، ایتالیا را در ضربات پنالتی بُرد و به فینال رسید. اما این اتفاق به یک باره محبوبیت مارادونا را در ایتالیا از صد به صفر، و شرایط او را که حالا چند سالی بود معتاد به مواد مخدر شده و پرونده قضایی نیز برای او تشکیل شده بود، از عرش به فرش رساند؛ تا جایی که مارادونا همراه با خانواده مجبور به بازگشت به کشور زادگاهش و در آنجا مشغول کمپ‌های ترک اعتیاد شد.

دیگو مارادونا

جاذبۀ تماشای این مستند به داستان زندگی مارادونای افسانه‌ای در ناپولیِ ایتالیا نیست، که زندگی‌نامه او به راحتی در دسترس است و تمامی این موارد با ریزترین جزییات ذکر شده. اما انتخاب تصاویری کاملا جدید، ناشناخته و دیده‌نشده از زندگیِ شخصی دیگو، که باعث می‌شود بیننده دیدگاه جدیدی نسبت به شخصیت او به دست آورد، نکته بسیار مهمی در این مستند است که سازنده با تلاش بسیار، موفق به دست‌یابی به آن شده. تلاش زیاد و موفقیت، از آن جهت که زاویۀ دید دوربین در این مستند، بر خلاف بیشینه مستندهای ورزشی که بیش‌ترین تصاویر آرشیویِ آنها شامل تصاویرِ تلویزیونی – نگاه از بالا به زمین فوتبال – برای نمایش بازیِ بازیکنان می‌شود، کاملا عامدانه و حرفه‌ای در نقطه مقابل، یعنی هم‌راه و هم‌سطح با نگاهِ انسانی و شخصیِ دیگو مارادونا در روی‌دادهای مختلفِ زندگی‌اش می‌شود. حتی مواقعی که می‌خواهد او را مرکز توجه و یا مورد قضاوت قرار دهد، در کنار او می‌ماند تا مخاطب کاملا به درک درستی از شرایط موجود برسد. به طور ویژه می‌توان به صحنه‌هایی که قرار است ازدحام جمعیتِ اطراف مارادونا را نشان دهد اشاره کرد که در آنها مستندساز به‌جای استفاده از تصاویرِ نمای دور برای نمایش میزان و مقیاس جمعیتِ حاضر، هم‌واره از نزدیک‌ترین تصویرِ ممکن میانِ شلوغیِ در هم و بر همِ دور و اطراف او بهره می‌گیرد و همان فشار و فشردگیِ آدم‌ها، بیش از هر چیز، در هم فرورفتگیِ دیگو در منجلابِ شهرتِ برآمده از نبوغ ویژه خودش، و در عین حال درماندگی و سادگیِ او در درون را به بهترین شکل ممکن به تصویر می‌کشد. همین نکتۀ شاید ساده اما بسیار مهم، و در واقع همین انتخابِ درستِ زاویه دوربین باعث شده تا بُعد جدیدی از شخصیت مارادونا برای بیننده ایجاد شده و دریچه دیگری از او، یعنی دیگو بودن را، بشناساند. این نگاهِ دوربین، آن تصورِ اسطوره‌ای و افسانه‌ای که از مارادونا ایجاد شده، تجسمی که در آن او با خدا – در کم‌ترین حالت با خدای فوتبال – مقایسه می‌شود و این چیزی است که توسط مردم جنوب ایتالیا – با آن فرهنگ ویژه که بستر لازم برای ایجاد چنین چیزی را دارد – ساخته و پرداخته شده، را کاملا از بین می‌برد؛ و در این کار با وسواس خاص و مستندسازیِ کاملا حرفه‌ای، موفق می‌شود تا چهره‌ای کاملا «زمینی» و «انسانی» از مارادونای آسمانی و خدای‌گونه بسازد؛ او را به‌جای «مارادونا»، «دیگو» نشان دهد؛ و در واقع وجهِ دیگوی معمولی از مارادونای افسانه‌ای را هدف قرار دهد: تنها فرزند پسر خانواده‌ای هفت نفره، که بزرگ‌ترین آرزوی بچگی‌اش خرید یک خانه برای پدر و مادرش و فرار از محله فقیرنشینی که در آن به دنیا آمده، بوده. اعجوبه‌ای در فوتبال، وامانده‌ای در زندگی شخصی. استعدادی ناب در زمین چمن، اما ذهنی از یک طرف مشوش در برقراری ارتباط با زن‌ها، و از طرف دیگر آنقدر ساده‌دل که معتاد به مواد مخدر می‌شود، به راحتی جلوی تلویزیون گریه می‌کند و احساسات درونی‌اش را کاملا اغراق‌آمیز – هم‌چون بیش‌ترِ اهالی آرژانتین – در لحظه نشان می‌دهد! «دیگو مارادونا»، مستند خوش‌ساخت و قابل توجهی که توسط HBO ساخته شد، شاید تنها یک حرف خواسته که بزند: مارادونا اگر در فوتبال و از بالا افسانه‌ای است اما، از پایین و در خانه همان پسرک محله فقیرنشین اطراف بوینس‌آیرس است، همانند میلیون‌ها پسرکِ عاشق فوتبال در سر تا سر جهان؛ همانند همۀ ما.

مارادونا

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
متین جلوانی
متین جلوانی
تدوین‌گر فیلم و تحلیل‌گر سینما

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights