جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ | The Story of Souleymane: غریبانه‌های مهاجرت و آرزوهای ازدست‌رفته

 «داستان سلیمان» یکی دیگر از فیلم‌های بخش نوعی نگاه هفتاد و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن است. فیلمی تلخ و مستندگونه از فیلمساز فرانسوی «بوریس لوی کین» که به‌شدت دغدغه‌های انسانی را در سفر سینمایی‌اش دنبال می‌کند و علاقه وافری به کالبدشکافی معضلات و مصائب مهاجران تازه‌پا در فرانسه دارد. هر چند این اثر هم مانند بسیاری دیگر یک شرح وضعیت است و عملن موقعیتی را به تصویر می‌کشد که راه‌حل مشخصی برای آن وجود ندارد؛ چرا که معضلی کهنه، جهانی و در ابعادی بسیار بزرگ است. اینکه توسعه‌نیافتگی جوامع آفریقایی، خاورمیانه‌ای و آسیایی موجبات مهاجرت‌های غیرقانونی را به کشورهای به‌اصطلاح توسعه‌یافته فراهم می‌کند. در پی آن مهاجران بخت‌برگشته جانشان را کف دستشان می‌گذارند و در رؤیای یک زندگی معمولی دل به خطرها می‌سپارند و بسیاری مانند آنچه در «داستان سلیمان» روایت می‌شود فرجام چندان خوشی نیافته و متوجه می‌شوند آنچه در خیال می‌پنداشته‌اند فرسنگ‌ها با واقعیت فاصله داشته است.
سلیمان جوانی بیست و چند ساله اهل گینه است که در پی سفری سخت و دردناک در جستجوی همین رؤیا به فرانسه آمده است و حال تقاضای پناهندگی سیاسی کرده است. به طور موقت در کمپی جای‌داده شده و در انتظار روز مصاحبه برای تعیین تکلیف‌شدن پرونده‌اش است. به دلیل همین وضعیت نامعلوم با حساب کاربری دیگری در اوبر با دوچرخه کار می‌کند. درعین‌حال با کسی در ارتباط است که برای او مدارک جعلی و داستانی محیا کند برای روز مصاحبه که بتواند او را عضوی از گروه‌های اپوزسیون دولتی جای بزند و شرایط را برای ماندگاری قانونی‌اش در فرانسه آماده کند. در حقیقت او به دنبال یک داستان می‌گردد که داستان جدید زندگی‌اش را آغاز کند. شاید به همین دلیل هم نام فیلم داستان سلیمان است. اما طنز تلخ ماجرا در اینجاست که داستان زندگی خودش به‌اندازه‌ای تلخ و دردناک است که به نظر نمی‌رسد نیازی به داستان دیگری باشد. روایت در بازه زمانی چهل و هشت ساعت قبل از مصاحبه به تصویر کشیده می‌شود و تلاش فیلمساز در ارائه برش کوچکی از مشکلات و مصائب آدم‌های فراموش شده این جهان است که از همه‌جا رانده و درمانده‌اند. فردی کامرونی که او از حسابش برای کار در اوبر استفاده می‌کند، پولش را نمی‌دهد، او به دنبالش می‌رود و بعد با هم درگیر می‌شوند. کتک می‌خورد و با سر و صورتی خونین اتوبوس شبانه را برای بازگشت به کمپ از دست می‌دهد و گوشه‌ای را می‌یابد تا شب را در آنجا سر کند. دوست دختری که در گینه داشته به او می‌گوید که برایش خواستگار آمده و دوست دارد مثل سلیمان فرار کند و به فرانسه بیاید. سلیمان می‌گوید که حتی نمی‌تواند تصور کند مسیری که او آمده به چه حدی دشوار و جهنمی بوده است و بهتر است زودتر ازدواج کند و او را فراموش کند. تلخی غریب دست‌کشیدن از آنها که دوستشان داری و فراموش‌کردن آنچه بوده‌ای و دانستن این نکته که فرجامی در کار نیست.
فیلمساز تلاش می‌کند با سبکی واقع‌نما شرایطی را محیا کند تا قدری هم که شده خود را جای سلیمان حس کنیم. احساس کنیم که چقدر چنین شرایطی دردآور و مأیوس‌کننده است. در سکانسی که سلیمان خسته و مغبون و درمانده است. دو جوان سیاه‌پوست دیگر به او نزدیک می‌شوند و از او درخواست کمک می‌کنند. موقعیت ابزورد اما حاوی طنز تلخی است. در حقیقت نمایانگر این نکته است که آدم‌هایی مستأصل‌تر و بیچاره‌تر از او هم موجودند. کارگردان با دوربین دینامیک پر تحرک و تکنیک دوربین روی دست تلاش کرده تا بدون خودنمایی ساختار مستند گونی به اثر ببخشد. حشر و زوائدی را وارد روایت و کارگردانی نکند تا ما مثل یک شاهد بتوانیم مشاهده‌گر یکی از هزاران‌هزار مصائب این‌گونه مهاجران مستأصل باشیم. شاید هم برای همین این مقطع کوتاه را برای اثر برگزیده است تا تمرکز ما از کل بر جزئی از یک واقعه باشد. تدوین هم در این مسیر این وقع نمایی کمک شایانی کرده است. هر چند برای مخاطبان جدی‌تر سینما ممکن است چنین فیلم‌هایی تکراری و کمی نخ‌نما به نظر برسد؛ اما دغدغه‌مند است و اثری از سر شکم‌سیری و بی سوژگی به نظر نمی‌رسد. اصولن فیلم‌ساز مسئول حل مشکلات یا ارائه راه‌حل نیست. بلکه کارش نمایش است و نشان‌دادن درد و تلنگری به صاحبان قدرت تا شاید فکر جدی‌تری به حال و اوضاع آدم‌هایی این‌گونه در منگنه بکنند.

فیلم The Story of Souleymane

روز مصاحبه هر چند سلیمان سعی می‌کند تا داستان جعلی‌اش را واقعی جلوه دهد؛ اما موفق نمی‌شود. خیلی زود گیر می‌افتد. وقتی خانم مسئول پرونده‌اش به او می‌گوید که این چندمین باری است که مشابه داستان او را در همین هفته شنیده است. دچار استیصال می‌شود و با لحنی جدی اما کمیک می‌گوید که چون بسیاری همین وضعیت مشابه را دارند، چنین داستان مشابهی را هم نقل می‌کنند. اما در نهایت برای خلاصی از این وضع یا شاید هم آخرین کارتی که در دست دارد. روایت واقعی خود را بازگو می‌کند. از اینکه مادری مریض دارد که قادر به تأمین هزینه‌های درمانش نبوده است. از کودکی پررنجش و مصائب فراوانی که در سفر طویلش برای رسیدن به فرانسه پشت سر گذاشته است. از بلاهایی که در مسیر آمدن به اروپا در لیبی بر سرش آورده‌اند و مثل حیوانات با او رفتار می‌شده است. در اینجا دیگر هیچ صحنه‌آرایی در کار نیست. سکانسی است تلخ و آزاردهنده. چهره مسئول پرونده درهم می‌رود و دیگر چیزی نمی‌گوید. او هم ظاهرن مسئول است و معذور و شاهد چرخه تکراری باطلی که همچنان ادامه دارد و بعید است هیچ زمانی متوقف شود. وقتی سلیمان می‌گوید که فقط برای زندگی معمولی به اینجا آمده و اینکه هزینه درمان مادرش را تأمین کند و ظاهرن این رؤیایش هم غلط از آب درآمده و حال از همه‌جا رانده و مانده گشته است. اشک‌ها و کلماتش رنگ حقیقی به خود می‌گیرند و سؤالاتی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهند. آیا سلیمان لایق گرفتن اقامت قانونی است؟ آیا این سازوکارها وظیفه‌ای دارند تا در کاهش رنج او بکوشند و به یاری‌اش شتابند؟ چرا دنیا به این سمت پیش رفته است؟ این حجم از نابرابری از چه سرچشمه می‌گیرد؟ آیا واقعن هیچ راه‌حلی وجود ندارد؟ و ده‌ها سؤال مشابه دیگر که می‌توان به این سیاهه بی‌پایان افزود. اثر با پایان باز و چهره مغبون و شکست‌خورده سلیمان در خروج از مرکز پناهندگان و مهاجران درحالی‌که پای در شب تاری دیگر می‌گذارد به پایان می‌رسد. پایانی که آغازی است بر مصائبی تازه، رنج‌هایی که ظاهرن برای رهایی از آنها هیچ نقطه‌ای روی این کره خاکی وجود ندارد. برای سلیمان هایی که سهمی از ثروت و قدرت این جهان نبرده‌اند.

 

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights