تکنولوژی و تاثیر آن بر ادبیات / اودیسه عصر ما

دست‌آوردِ تکنولوژی چونان بر زندگی‌ انسان امروز -و بر تمام امور و فعالیت‌های حیاتی او- سایه‌گستر شده که ادامه‌ی زیست در عرصه‌ی جهان کنونی بدون دست‌یازیدن به رهاوردهای تکنولوژی‌ اگرنه محال، دست کم‌‌ غیرمعقول می‌نماید. بحث پیرامون استیلای تفکر مبتنی بر تکنولوژی بر شیوه‌ی زندگی انسان قرن بیست و یکم‌ می‌تواند موضوع روز باشد و پرداختن بدان را عملی قابل توجیه باید تلقی کرد.
اکثر کسانی که به نحوی با‌ ادبیات سروکار دارند بر این عقیده‌اند که تکنولوژی، به‌ طریقی آزادی انسان را مورد تهدید قرار داده، هنر را به ابتذال کشیده و ارزش و اعتبار آن را ساقط‌ کرده‌ است. البته در این‌گونه مباحثات به جنبه سازندگی و تاثیرات اجتماعی تکنولوژی توجه کافی مبذول نمی‌شود. درحالی‌که تخصصی ‌شدن روزافزون‌ کارها، روابط اجتماعی را به کلی دگرگون ساخته، بسیاری از قلم به دست‌ها به‌ جای‌ این‌که به‌ بررسی و ژرف‌اندیشی در زمینه این تحولات بپردازند، تکنولوژی را به صورت هیولایی‌ ترسناک و وحشت‌انگیز درآورده آن را به مثابه پدیده‌ای شیطانی در برابر فرشته «هنر» قرار می‌دهند. غافل‌ از این‌که انواع هنرها -به‌خصوص ادبیات که ساحت خلق آن بی‌نیاز از فناوری‌های مبتنی بر تکنولوژی می‌تواند باشد- و ماهیت تکنولوژی، هر دو می‌توانند در خدمت به رفاه و آسایش‌ بشر قرار گیرند، در راه اعتلای ارزش‌های انسانی گام بردارند، او را به وادی سعادت و نیک‌بختی‌ سوق‌ دهند‌ و سرانجام به کمال انسانیت است رهنمون شوند و کوتاه سخن، آدمی را به مقامی برسانند که به جز خدا نبیند؛ و هم‌‌ می‌توانند‌ به ابزاری در دست اربابان زر و زور بدل‌ شوند‌ و به خاطر تامین منافع و تحقق بخشیدن‌ به اهداف شوم و اهریمنی، زندگی انسان‌های مظلوم و بی‌پناه را‌ با‌ خون‌‌ و مرگ رنگ‌آمیزی کنند. شخصا انسان کامل، و ره‌یافت او از کمال را بی کسوتِ تکنولوژی تصور نمی‌توانم کرد. اولیسِ مطلوب عصر امروز، همان رازآلودی است که بود -با تفاوت همراه داشتن یک گوشی موبایل و انواع اپلیکیشن‌ها روی آن؛ امّا شیوۀ سهل و آسانِ مرسومِ این دوران در تجزیه و تحلیل‌ این قبیل مسائل پیچیده، به هرکس با هر میزان شعور و آگاهی امکان می‌دهد که توانایی و درایت خود را‌ در‌ زمینه درک فلسفه وجود و شناخت جوهر واقعی هنر به ثبوت برساند و در‌ نتیجه‌ هرکدام از افراد جامعه با تعصب‌ خاصی، خود را نماینده و مدافع جهان‌بینی ویژه‌ای معرفی می‌کنند؛ یعنی‌ یا‌ ادبیات‌ را به جرم‌ فاصله گرفتن از واقعیت‌های عصر خویش و یا تکنولوژی را‌ به‌ سبب‌ ماده‌گرایی بیش از حد و حصرش مطرود و مردود می‌شمارند. کسانی که به یکی از این‌ دو‌ گروه‌ بستگی دارند بر این‌ باورند که در هریک از این دو صورت، یکی از‌ الگوهای‌ مستند و تثبیت‌شده را ملاک داوری‌ خویش قرار داده‌، غافل از این‌که در‌ نتیجۀ به‌کارگیری این روش جزمی، «نظریات فردی» قابلیت انعطاف‌پذیری خود را -که یکی از اصول‌ عمده تفکر خلاق است- از دست می‌دهد. زیرا این جهت‌گیری به تدریج به الگویی‌ قاب‌ گرفته‌ بدل می‌شود که تنها هنرش این است که سدی‌ عظیم و غیرقابل نفوذ در مسیر‌ رود‌ خروشان اندیشه پویای آدمی و تجزیه و تحلیل دیالکتیکی‌ مسائل ایجاد کند.
در این‌ نکته‌ تردیدی‌ نیست که هرگاه امکان هرگونه شک و شبهه و شوق به شناخت‌ مقوله‌های تازه که سرمنشا پیدایش‌ انواع‌ و اقسام‌ پرسش‌هایی است که اغلب به کشف معضلات و حل مشکلات منتهی می‌شوند از‌ میان‌ برود، آخرین نشانه‌های حیات فکری نیز محو و نابود می‌گردد. شاید بهتر باشد قبل از هر‌ نوع‌ موضع‌گیری، مفهوم واقعی دو واژه‌ی مورد‌ نظر این‌ نوشتار؛‌ ادبیات و تکنولوژی را بیش‌تر بشکافیم و روشن‌تر‌ بیان‌ کنیم. متأسفانه با برداشتن اولین گام‌ در راه تحقق بخشیدن به این‌ مقصود‌ با مشکل بزرگی روبرو می‌شویم: این‌که هم‌چنان‌که‌ کلیۀ مظاهر‌ زندگی‌ پیوسته و هرروزه دست‎خوش تغییر‌ و تحول‌ بوده و به احتمال قریب به یقین پس‌ از این نیز خواهد بود، مفهوم‌ این‌ دو واژه نیز از این‌ قاعده‌ مستثنا‌ نمانده است و به‌ گمان،‌ بعد از این‌ هم‌ نخواهد ماند. شاید حتی تضادی که ملاک سنجش افراد در پیوستن به یکی از‌ دو‌ گروه فوق‌الذکر بوده، در حال‌ حاضر‌ جای خود‌ را‌ به‌ تعارض پیچیده‌تری داده باشد‌ که از نظر ما پوشیده مانده است. برای این تغییر و تحول می‌توان دلایل بی‌شماری برشمرد‌ که دو نمونه در این نوشتار بررسی خواهد شد:

اودیسه

۱. در نحوه قضاوت‌ گروه‌ کثیری از مردم درباره نقش تکنولوژی در بهبود وضع‌ زندگی انسان و تاثیر آن بر شکل بخشیدن‌ به‌ خمیره‌ و خصلت ذاتی او تغییرِ چشم‌گیری حاصل‌ شده است. اکنون‌ دیگر‌ در‌ عرصه این‌ جهان پهناور کمتر کسی را می‌توان یافت که از دستاوردهای تکنولوژی به تنهایی چشم‌داشت نجات بشریت را داشته باشد. مردم کم‌وبیش با شگفتی‌آفرینی‌های آن به طرز دردآلودی‌ خو گرفته‌اند. تکنولوژی در واقع افسون سابق خود را از دست داده و در مقابل، اهداف اقتصادی-سیاسی آن نقاب از چهره برگرفته و به طرز آشکاری رخ نموده است. مخترعان-اکثریت‌ قریب‌ به اتفاق- به اجبار نقش گماشته را بازی می‌کنند و در نتیجه به عمله ظلم مبدل گشته و افتخار و عظمتی که در مقام او نهفته بود به‌ تشکیلات اقتصادی-سیاسی مسلط‌ بر‌ آنان منتقل شده است. اکنون اختراع و اکتشاف‌ تنها در خدمت به مبارزه برای کسب قدرت و برتری سیاسی، نظامی و اقتصادی صورت می‌پذیرد و به‌ زبان‌ ساده، تکنولوژی کشش جادویی خود را‌ از‌ دست داده است.

۲. دسته دیگری زوال این کشش جادویی را به ادبیات نسبت می‌دهند. بنا بر اعتقاد این گروه، تمدنی که رهاورد تکنولوژی پیشرفته عصر‌ حاضر‌ است، موجب شده تا‌ قالب‌ها‌ و مضمون‌هایی که مخلوق ذهن خیال آفرین هنرمند است ارزش گذشته خود را از دست بدهند و معیارهای دیرپای رنگ‌باخته و تغییر چهره دهند. برای نمونه به این نکته اشاره دارند که‌‌ خدایان روزگاران کهن به قدرت‌های اقتصادی پشت پرده بدل گشته و روح انتقام‌جوی پدرِ هملت لابه‌لای سطور مجلات و روزنامه‌های پر زرق‌وبرق و بیرون از شمار، پنهان است. مطبوعاتی که تنها‌ نقششان‌ ایجاد فضایی‌ سراسر ارعاب و خفقان، عوام‌فریبی و تحمیل فرهنگی‌ منحط و تزریق سموم فلج‌کننده و گاه کشنده یأس و خودباختگی به روح پژمرده این انسان‌ سرگردان است به منظور فراهم آوردن محیطی مساعد جهت‌ به‌ تاراج‌ بردن ذخایر و منابع طبیعی‌ متعلق به کل جوامع بشری؛ و باز همین گروه بر این باورند که ایفی ژنی، کسی که سراسر‌ وجودش‌ از‌ شوق‌ یافتن سرزمین رؤیایی‌اش یونان آکنده بود دیگر قادر نیست در دنیایی که فیس‌بوک را‌ می‌شناسد شخصیت تراژیک خود را حفظ کند؛ بنابراین از ادبیات چیزی جز یک‌ قالب میان‌تهی که‌‌ محتوای‌ آن در زیر شعاع‌های آفتاب جهان‌تاب تکنولوژی تا به آخر ذوب شده برجای نمانده‌ است. ادبیات دیگر قادر نیست در برابر رفاهی که از طریق دستاوردهای تکنولوژی برای بشر حاصل شده‌ عرض اندام کند و یا چیز قابل قیاسی عرضه نماید. اگر رومئو توانسته بود ژولیت را تلفنی در جریان وقایع قرار دهد، همه چیز به خیر و خوشی می‌گذشت و یا تهمینه می‌توانست از‌ همین‌ طریق سهراب را از آن سرنوشت شوم و آن پایان غم‌انگیز و جگرخراش نجات دهد. پس‌ کشفیات عصر تکنولوژی را به دیار عدم فرستاده است.
آیا واقعیت چنین است؟ آیا یک مکالمه تلفنی حقیقتا می‌توانست‌ رومئو و ژولیت یا سهراب را از آن سرنوشت اسفبار برهاند؟ آیا در این روزگار و در این دنیای ‌ ‌پر از خواست‌های‌ متضاد، راه برای یک عشق واقعی هموارتر است و یا هیچ‌گونه اختلاف‌ نظر‌ یا تعارضی میان پدر و پسر وجود ندارد؟ آیا دربه‌دری و انزوای حاصل از آن به همان اندازه رنج‌آور و کشنده‌ نیست که در زمان خلق شخصیتی چون رومئو و سهراب بود؟ درست است که ما امروزه‌ راه‌های‌‌ تازه‌ای‌ برای فرار از چنگ تنهایی‌ یافته‌ایم‌ اما‌ با این وجود به ندرت به مواردی برمی‌خوریم که‌ پیروی از احساسات متضمن سعادت و خوشبختی افراد بشر شده باشد. اگر رومئو زنده‌ بود، به‌‌ سادگی به این مسئله پی می‌برد که انسان‌های‌ عصر‌ تکنولوژی از آنچه که در نظر او «واقعیت‌ محض» بود؛ یعنی از «غیرقابل انتقال بودن احساسات» به یکی‌ از‌ فرآورده‌های‌ صنعتی پناه‌ می‌برند، چرا که به قابل‌اعتماد بودن آن‌ بیشتر ایمان دارند تا به تکیه‌گاه قلبشان که سرمنزل و جایگاه اصلی تمام احساس‌هاست. همچنین از نظرش مخفی نمی‌ماند‌ که‌ ما‌ انسان‌ها در مکتب‌ تکنولوژی آموخته‌ایم که امکان هرگونه زیان‌کاری را از‌ قبل‌ پیش‌بینی و محاسبه کنیم و سعی ما بر آن است که این قاعده کلی را در زمینه مسائل‌ احساسی‌ نیز‌ مورد استفاده قرار دهیم. در نتیجه، نفسانیات جذبه خود را از دست‌ می‌دهد‌ زیرا‌ انسان آن‌ها را به عنوان عوامل مزاحم‌ می‌شناسد و می‌کوشد تا حساب آن‌ها را از‌ حساب‌ زندگی‌ جدا سازد. این‌که آیا این محاسبه به‌ نتیجه مطلوب خواهد رسید یا نه، پرسشی‌ است‌ که روش‌های استدلالی و خشک تکنولوژی‌ پاسخگوی آن نتواند بود. برای‌ پی‌ بردن به سیمای واقعی و علل‌ اصلی وسوسه‌ها و نیروهای سرکشی که در ذات و سرشت انسان‌ نهفته‌ و از حیطه تعقل و تفکر جزمی خارج است، بایستی باز به ادبیات روی آورد.

اودیسه
شاید‌ تکنولوژی‌ توانسته باشد تسلط خویش را بر ظواهر زندگی انسان تثبیت کند اما هنوز موفق نشده‌ است‌ معیارهای منطقی و عقلانی‌ای ارائه دهد که ما را در راه توجیه عالم‌ وجود‌ رهنمون‌ شود. این کار همیشه در حیطه قدرت ادبیات بوده و تا زمان حاضر پابرجا مانده‌ است. شاید‌ تفکر‌ ماشینی توانسته باشد از ارزش اعتبار پاره‌ای نمادهای ادبی که ما را‌ در‌ امر توجیه برخی از مقوله‌های یاری می‌رسانند، بکاهد اما هنوز نتوانسته است خود عمل توجیه را‌ زائد‌ بداند. درست است که شمشیرزنی نجیب‌زادگان در آثار شکسپیر برای انسان عصر تکنولوژی‌‌ به‌ همان اندازه بی‌تفاوت است که مهارت تِل -قهرمان‌ ِ شیلر- در کمان‌کشی، ولی با کهنه شدن‌ این‌ نمادها چه تغییری در زمینه‌های تراژیک زندگی بشر و اختلافات عمیق بین‌ انسان‌ها حاصل‌ شده‌ است؟! کافی است که به این‌ زمینه‌ها‌ و اختلاف‌ها، به‌ کمک‌ شیوه‌های‌‌ جدید و نمادهای تازه، مفهوم بخشید. به‌ یاری‌ تکنولوژی، تسلیحات مدرن جایگزین اسب‌های جنگی و تیر و کمان و سر نیزه شده ولی‌ زندگی‌ و سرنوشت بشر همچنان زیر سلطه آن‌ها‌ باقی‌ مانده است؛ اما‌ جوهر‌ ادبیات به هیچ‌وجه تابع تغییر‌ شکل‌ نمادها نیست. تضادهای تراژیک و عدم کمال همیشگی عالم وجود هیچ‌گونه ارتباطی با یک‌ کسب‌ اطلاع بدون دردسر تلفنی ندارد. با‌ این‌ تفاصیل نمی‌توان میان‌ ادبیات‌ و تکنولوژی، تنها به خاطر‌ این‌که‌ دایره کاربردشان متفاوت است، هیچ رابطه‌ای قائل نشد. هدف غایی ما رسیدن به یک‌ چنین‌‌ نتیجه‌گیری ایده‌آلیستی نیست. مسلم است که میان این‌ دو، عامل ارتباط‌دهنده‌ای‌ وجود‌ دارد‌ که خود انسان بوده‌ و هست. این نکته را نباید از نظر دور داشت که فردی که زندگی خود را‌ در‌ راه کشف و اختراع‌ صنعتی به مخاطره‌ می‌افکند‌ با‌ رومئویی‌ که‌ به خاطر یک‌ احساس‌ انسانی به زندگی خویش پایان‌ می‌بخشد، تفاوت بسیار دارد. این مسئله را نیز نباید از‌ نظر‌ دور‌ داشت که در عصر حاضر، رومانتیسم به عنوان یک امر درونی‌ جای‌ خود‌ را‌ به‌ رومانتیسمی‌ که زاییده امید انسان به بهسازی جهان از طریق دستاوردهای تکنولوژی است سپرده و در نتیجه، تجسم خوشبختی در ذهن افراد تغییر شکل یافته یعنی از صورت فردی‌ خارج شده و در چارچوب نظم کلی مناسبات خارجی قرار گرفته است. در برابر قدرت غول‌آسای تکنولوژی که قرار است برای توده‌های رنج‌کشیده‌ خوشبختی به ارمغان بیاورد، تضادهای درونی فرد تضعیف‌ شده‌ و دیگر توانایی آن را ندارد که‌ مانند گذشته موضوع اصلی «درام شخصیت» قرار گیرد. به این‌ ترتیب، تکنولوژی حصارهای جایگاه فردی را در جامعه امروز درهم ریخته است.
در نتیجه این‌ دگرگونی‌، نه تنها دورنمای آگاهی‌ ما‌ تغییر شکل داده بلکه گسترش قابل‌ملاحظه‌ای نیز یافته است. این‌که آیا شاعر یا نویسنده خواهد توانست برداشت‌های تازه خود را از چشم‌اندازهای واقعیت‌های حاضر به کمک نمادهای مناسب و مطلوب‌ به‌ خواننده القا کند، به‌ روابط موجود میان طرفین بستگی دارد. هراندازه افق دید افراد یک جامعه سریع‌تر گسترش‌ یابد، میدان کشش موجود میان نویسنده و خواننده به طور محسوس‌تری آشکار می‌شود. با‌ از‌ هم‌ پاشیدگی‌ دنیای اشیاء و مفاهیم مأنوس، بیم آن می‌رود که خواننده دیگر نتواند منظور اصلی‌ نویسنده را دنبال کند. البته چنین وضعی برای نویسنده خوشایند نیست. برای او راحت‌تر این‌‌ است‌ که‌ به الگوی تثبیت‌شده رمان تربیتی روی آورد و شخصیت‌های خود را به طور دل‌خواه و بر اساس معیارهای ایده‌آلیستی ‌‌خلق‌ کند؛ معیارهایی که در اولین برخورد با دنیای واقعیت از هم‌ خواهند پاشید. به‌ زبان‌ ساده، در جهان ادبیات، بهشتی رؤیایی بنا کند که در آن ارزش‌های‌ به اصطلاح ابدی‌ ریشه می‌گیرند. راحت‌تر از این، آن‌که از کلیه ارزش‌های هنری چشم پوشید و برای‌ آن‌ها نسبت به هدف‌ غایی‌ تکنولوژی ارج کمتری قائل شد. این نظریه نیز دست‌کمی از نظریه به دور از زمان و کابوس مانند اول که دست‌پرورده فرهنگی ارتجاعی و ایده‌آلیسمی‌ گمراه‌کننده است، ندارد. در هر دو صورت، ادبیات و تکنولوژی به شکل دو قطب متضاد و غیرقابل انطباق متصور شده‌اند، درحالی‌که در حقیقت هر دو مظاهر آگاهی مترقی و تحول‌ واحدی هستند که به طور ارگانیک و از طریق خود انسان با‌ یکدیگر‌ در ارتباط مستقیم‌ هستند.
انسان عصر تکنولوژی، علی‌رغم روح پریشان و سرگردانش، دارای درک خاصی‌ از زندگی است که با برداشت انسان سایر اعصار و قرن‌ها به کلی فرق دارد. او با‌ تمام‌ احساس به‌ صیانت دنیای برون معتقد و به شخص خود کاملا بی‌اعتماد است. سعی رومانتیسم ناشی از دست یافتن به کشفیات صنعتی بر آن است که این درماندگی را نوعی‌ فضیلت‌ جلوه دهد و میدان را برای خودنمایی هرچه بیشتر آن باز کند. آنچه ما امروزه درباره خود می‌دانیم از راه‌ آزمایش به دست آمده است. سفینه‌های فضایی و کشتی‌های هدایت شونده، کامپیوترها‌ و روبات‌ها، کلیک‌ها و جهان مجازی، وجود ما را‌ در برگرفته‌ و ممکن است در‌ فضای لایتناهی به گمراهی بکشاند. خودآگاهی که تکامل و رشد تدریجی آن سازنده تاریخ بشریت است، برای اولین بار پا را از‌ محدوده فرد‌ فراتر نهاده، قالبی را که قرن‌ها معتبر و زوال‌ناپذیر‌ می‌دانسته‌‌ از هم‌ پاشیده و خود را در بوته آزمایش قرار داده است. چه بسا اودیسۀ انسان امروز که‌ کلیه روابط‌ و تکیه‌گاه‌های فردی را نفی می‌کند (و می‌تواند خود موضوع بسیار جالب‌ و عمیقی برای یک نوشتار تازه باشد)؛ یعنی اودیسه ساکن در‌ مدینه فاضله‌ای‌ که ‌ ‌ساخته و پرداخته دست تکنولوژی است، خیلی‌ جالب‌تر و ماجراجویانه‌تر از اودیسه عصر‌ هومر از آب درآید!

 

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

1 دیدگاه

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
حمید

متن خیلی خوبی بود. ممنون و خسته نباشید

علی فرهمند
علی فرهمند
علی فرهمند، نویسنده، منتقد فیلم و مدرسِ سینما، و فیلم‌ساز او سال‌هاست به نوشتن درباره‌ی فیلم‌ها و تدریس مباحث سینمایی در مؤسسات آزاد مشغول است فرهمند در سال 2022 مدرسه‌ی مطالعات سینمایی خود را به‌نام FCI راه‌اندازی کرد و در 2023 نخستین فیلم بلند خود را با نام «تنها صداست که می‌ماند» ساخت

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
1
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights