تولد کیارستمی؛ مردی که کشته شد

مردی که در مرگ کیارستمی فریاد زد «قاتلین، قاتلین در میان ما هستند» خود به قتل رسید. این جمله بن‌مایۀ تراژیک فرهنگ معاصر ماست. روزگاری قتل به‌مثابۀ سانسور و سرکوب و خفه‌خون بود، ولی اکنون خفه می‌کنند، خون به‌پا می‌کنند و تبعید می‌کنند. یک‌بار می‌گویند قصور پزشک و یک‌بار باغبان افغان. پروندۀ کیومرث پوراحمد را نیز با خودکشی مختومه می‌کنند. زادروز کیارستمی است، امّا روزی است که می‌توان کمی فراتر از کیارستمی فکر کرد و دید: هنرمندان چگونه در طول این سال‌های انقلاب، هرکدام به یک بهانه و رخداد، نابود شدند. کیارستمی نمونۀ مناسبیاست برای آن‌که باقی جنازه‌ها را کالبدشکافی کرد. چراکه او مردِ زنده‌بودن و زندگی‌کردن بود. کیارستمی، اگر حتّی با اشتباه پزشکی کشته شد، نشان می‌دهد که در نگاه دولت و حاکمیت انسان‌های خردمند چقدر بی‌ارزش و پست هستند. مرگ کیارستمی چندان با مرگ مهرجویی و پوراحمد و تبعید بیضایی و رسول‌اف و انزوای تقوایی و چرخش کیمیایی تفاوت نمی‌کند. نظام جمهوری اسلامی یک‌بار از طریق پروژۀ قتل‌های زنجیره‌ای تعدادی از هنرمندان بزرگ کشور را سرکوب کرد و اکنون به‌شکلی دیگر می‌گیرد و می‌بندد. در ماه گذشته یک فیلم‌ساز به تبعید خودخواسته تن سپرد تا به حصر میله‌های زندان تن ندهد. در سال‌های گذشته استاد زبان پارسی، بهرام بیضایی، پس از آن که هرچه نوشت را سانسور و توقیف کردند، به کشوری با زبان بیگانه پناه برد، شاید تنها برای آن که کمی در آرامش سپری کند. البته در سال‌های پیش نیز، آدمی که داعیۀ ضدقدرت داشت به همراهی سعید امامی، عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای در دهه ۱۳۷۰، فیلمی سفارشی ساخت. این رخدادها، که تمامی همندارند، در سایر حوزه‌های هنر نیز مصداق دارند، توفیری با مرگ کیارستمی‌اش نیست.

کیارستمی شاعر زندگی بود؛ او از میان شهرت به قیمت مرگ یا زندگی به قیمت نامشهوری، زندگی را برمی‌گزید.  فیلم‌های کیارستمی نیز سرتاسر در ستایش زندگی است. در طعم گیلاس آقای بدیعی (با بازی همایون ارشادی) تمام دغدغه‌اش این است که پس از مُردن (خودکشی) یکی پیدا شود و روی جنازه‌اش خاک بریزد. در نهایت فردی را پیدا می‌کند، امّا در میانۀ مردن و زنده بودن، کیارستمی روایت آقای بدیعی را کنار می‌زند و می‌رسد به پشت صحنه‌ای زنده و پرشور. انگار می‌گوید گور پدر مردن، زندگی را عشق است. در فیلمی دیگر، باد ما را خواهد برد،خبرنگاری (بهزاد دورانی) قصد دارد از مردن یک نفر گزارش تهیه کند، امّا هرچه به مرگ سوژه‌ نزدیک می‌شویم، خبرنگار معنای زندگی را درمی‌یابد -سوژۀ مرگ به سوژۀ زیستن تغییر می‌کند. در زندگی و دیگر هیچ (که نامش ستایش از زندگی است)، در زمان زلزلۀ رودبار، که بوی مرگ و جنازه شهر را فراگرفته، آدم‌ها به فکر این هستند که چگونه زندگی را ادامه دهند. اکنون ببینید این آدم باید چنین بی‌رحمانه در زمانی که زمانش نبود، کشته شود؟ این‌ها چهل سال است دارند می‌کشند و از ما مردمان ناتوان و فراموش‌کار نیز کاری برنمی‌آید، ولی حداقل خوبی‌اش این است که کیارستمی تنها نیست. هستند کمرشکسته‌ها و به قتل‌ رسیده‌هایی که قربانی بی‌تدبیری و فرهنگ‌ستیزی حاکمیت شدند و یکی‌یکی دارند پیش او می‌روند، شاید در جایی بهتر هرکدام فیلم بسازند، بدون ترس از سانسور، زندان، تبعید و مرگ.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
رعنا نجفی راد
رعنا نجفی راد
رعنا نجفی راد، متولد ۱۳۶۵، دانش‌آموخته سینما از تورنتو. او فعالیت‌های نوشتاری خود را از نشریه فرهنگی «ادب» در تورنتوی کانادا آغاز کرد و اکنون در ستون آزاد وب‌سایت فینیکس تورنتو مشغول به فعالیت است. در سال ۲۰۲۳ نجفی راد فوق لیسانس خود را در رشته سینمای دیجیتال از دانشگاه مانیتوبا دریافت کرد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights