تئوری انتقادی / پشت گرمی شهرهای اصیل در برابر سرمایه‌داری

تصور کنید بعد از اینکه ساعت‌ها جلوی تلویزیون نشستید و چیپس و پفک خوردید، لباس‌های برندتان را می‌پوشید، سوار اتومبیل شخصیتان می‌شوید که در کارخانه بزرگی در امریکا یا اروپا یا دست کم جنوب شرق آسیا ساخته شده و با استفاده از اپلیکیشن‌های مسیریابی از طریق نزدیکترین بزرگراه محل زندگیتان به سمت لوکس‌ترین مجتمع تجاری شهرتان می‌روید. من اسم این زندگی را تسلط بی چون و چرای سرمایه‌داری بر زندگی در یک کلانشهر می‌نامم. حتی فکرش را هم نمی‌توانید بکنید که بیش از این، تحت تاثیر سرمایه‌داری و گرایشات بازار هستید، طوری که در ناخوداگاهتان ذخیره شده که زندگی معاصر و امروزی یعنی این. در حالی که نظریه‌هایی وجود دارند ایستاده در مقابل این سبک از زندگی. متاتئوری انتقادی که نظریه‌پرداز اصلی آن هابرماس است مهم‌ترین نگرش انقلابی و ضد سرمایه‌داری شناخته می‌شود. این تئوری، بخشی از نظریه‌‌ی نئومارکسیستی و رهیافت نوینی است به علوم انسانی، علوم اجتماعی و فلسفه. ورود تئوری انتقادی به حیطه‌‌ی شهرسازی را می‌‌توان به دلیل عدم توانایی نظریه‌‌ی مارکسیستی در پاسخگویی به مشکلات شهری دانست. این تئوری شامل فرایندهایی می‌شود که برنامه‌‌ریزی متکی بر تشریک مساعی و گفتمانی، نامیده می‌شوند.

برنامه‌ریزی با پشت سر گذاشتن دو پارادایم شیفت به این تئوری رسیده است؛ به عبارت دیگر برنامه‌ریزی از رویکرد آتوکراتیک و از بالا به پایین که محصول‌گرا و هدفش رسیدن به موفقیت است، عبور کرده و به برنامه‌ریزی مشارکتی و از پایین به بالا رسیده است که با هدف رسیدن به تفاهم و یک نتیجه‌‌ی همسو با مطالبات اجتماعی انجام می‌‌شود. بنابراین این رویکرد جزو رویکردهای نوین در شهرسازی محسوب شده و طرافداران زیادی دارد.

تئوری انتقادی را می‌توان در دو بعد رویه‌ای و ماهوی دسته بندی کرد که چون تاکید این تئوری، بیشتر بر روی رویه است، رویکردی روش شناسانه دارد تا محصول‌گرا. به این معنا که برایش مهم نیست آخر طرح چه پیش می‌آید ولی برایش مهم است که در طی این مسیر چطور طبق آموزه‌های هابرماس، رویکردها و روش‌‌های ارتباطی و تشریک مساعی در طرح‌‌ها (طراحی شهری دموکراتیک) به کار گرفته می‌‌شود. این روش ابتدا وضع موجود را رد می‌‌کند و سپس آن را ارزیابی می‌‌کند.

تئوری انتقادی

شما چه بخواهید برای کره زمین تصمیم بگیرید و چه بخواهید برای یک محله طراحی کنید، تئوری انتقادی به کارتان می‌آید، ولی با توجه به گرایش ضد سرمایه‌داری و تاکید بر کنش ارتباطی برای رسیدن به تفاهم، سطح محلی و کلا مقیاس‌‌های کوچک جوابگویی بیشتری دارند چون تعداد پارامترها، کارفرمایان، توجه سرمایه‌داران و مسایلی از این دست کمتر می‌شوند.

در این فرایند چون شهرساز نقش واسط دارد، علاوه بر نقش طراح به عنوان واسط در روابط بین مردم و دولت، نقش تسهیلگری در هزینه‌‌ها را نیز دارد و با تلفیق دانش تخصصی خود با دانش غیرتخصصی مردم، عهده‌دار این مسئولیت می‌شود.

از طرف دیگر این منتقدان، فرهنگ انبوه و یا به زعم فرانکفورتی‌‌ها «صنعت فرهنگ» و جایگاه آن در جامعه‌‌ی سرمایه‌‌داری صنعتی را که اشاره به کالایی شدن فرهنگ دارد. نقد می‌کنند و در عین حال بر این نکته نیز تاکید دارند که با فرهنگ نمی‌‌توان در قالب شیوه‌‌های نقد فرهنگی رایج و قراردادی و بدون در نظر گرفتن جایگاه آن در کلیت اجتماعی برخورد کرد. به گفته‌‌ی آدورنو «فرهنگ را نباید امری مستقل فرض کرد یا آن را به تنهایی در نظر گرفت. تصور وجود چیزی شبیه به منطق مستقلی برای فرهنگ در واقع مشارکت در توهم وجود فرهنگ است».

بر این اساس تئوری انتقادی، بین محله فهادان یزد که فرهنگ (محتوایی) اصیل و بومی در ارتباط تنگاتنگ با جامعه (زمینه) دارد و شکل شهر دبی که هیچ ارتباطی با اقلیم و فرهنگش ندارد، به اولی روی خوش نشان می‌دهد. بنابراین این مکتب به اصل زمینه و فرهنگ عقیده دارد و آن را پیش فرض اساسی رویکرد خود در تحلیل‌‌های اجتماعی قرار می‌‌دهد.

از آنجایی که این تئوری معتقد است که اندیشه‌‌های افراد به‌‌طور جمعی شکل می‌‌گیرد، نیل به شناخت و نتایج عینی، تحت تاثیر‌‌ مکان جغرافیایی یا زمان تاریخی و دورانی که در آن به سر می‌‌برند و همین‌‌طور نظام‌‌های فکری – فلسفی موجود در بستر‌‌های زمانی– مکانی است. این مفروض که در حقیقت یکی از مهم‌‌ترین وجوه تمایز فرانکفورتی‌‌ها با مارکسیسم ارتدکس به‌‌شمار می‌‌رود، به تاثیر متقابل بین انسان و محیط زندگی او علاوه بر تاکید بر اصل زمینه و فرهنگ، اصل انسان- محیط را نیز اشاره می‌‌کند. به این معنا که اگر شما فردی باشید که در تهران زندگی می‌کنید قاعدتا باید از دوستتان که در زاهدان زندگی می‌کند متفاوت فکر کنید و شیوه‌ی برخورد طراح با هر یک از شما برای رسیدن به  مفاهمه برای یک طرح متفاوت خواهد بود.

اگر بخواهیم نظریات هابرماس را مبنا قرار دهیم، مفهوم مشارکت و سهیم شدن، و همچنین دستیابی به وفاق همراه با تشریک مساعی از موارد کلیدی در نظریه شهرسازی ارتباطی است، که به معنای اهمیت دادن به سلیقه‌‌ها و خواسته‌‌های مختلف و متنوع مردم است. این مورد هم معنای اصل دوگانگی و تباین و هم معنای اصل تنوع را در خود دارد.

هابرماس در مورد هنر نیز به بهترین شکل هنر یعنی «هنر اصیل» یا Authentic Art اعتقاد دارد که این به دلیل حمایت از نقش بی‌‌طرفانه و مستقل آراء و عقاید، بازنمودهای سمبلیک و «تقلید هنر از واقعیت» است. که این یعنی تاکید بر هویت و تشخص به معنای قبول اصل نماد و استعاره.

شهرسازی

حال بیایید تصور کنید در شهر کوچکی زندگی می‌کنید که هر روز عصر در مرکز محله‌اش زیر درخت چنار تنومندی می‌نشینید و با همسایه‌ها گپ می‌زنید و حالا فکر کنید گاهی تشنه‌ی صحبت کردن با کسی هستید، پس به نزدیک‌ترین پارک به محل زندگیتان (که یک پارک بزرگ در شهرتان است) می‌روید و تنها روی صندلی می‌نشینید و به رهگذرهایی نگاه می‌کنید که به صورت جمعی یا فردی از کنارتان می‌گذرند و حتی نیم‌نگاهی به شما نمی‌کنند و آخرسر هم دست از پا درازتر به خانه برمی‌گردید. کدام را انتخاب می‌کنید؟

اگر کسی واقعا با سرمایه‌داری زاویه داشته باشد، گزینه‌ی اول را انتخاب می‌کند، چون این گزینه، به اصطلاح حوزه عمومی نامیده می‌شود که هابرماس آن را قلمرویی می‌داند در مقابل حوزه خصوصی که به صورت فضاهای عمومی جلوه می‌‌کند. در واقع هابرماس با مطرح کردن مفهوم حوزه‌‌ی عمومی در پی فرار از فضای بی‌‌کران کلان‌‌شهر (Urban) و بازگشت به «فضای شهری» یا به عبارت دقیق‌‌تر «مکان» در شهرهای کوچک (City و Town) است که مقیاس کوچکی داشته، روابط در آن رودررو و چهره به چهره بوده و کنش ارتباطی اتفاق می‌‌افتد. بنابراین نظریه‌‌ی ارتباطی هابرماس به وضعیتی اشاره دارد که در آن حوزه‌‌ی عمومی، وسیله‌‌ای برای ایجاد ارتباط آزاد و نامحدود است و در واقع بستری است که کنش ارتباطی برای رسیدن به تفاهم اتفاق می‌‌افتد.

اکنون به شهری را تجسم کنید که فقط یک فضای شهری بزرگ مثل میدان امام علی اصفهان دارد و چندین شاهراه سواره به که به آن می‌رسند و آن را با شهری مقایسه کنید که به همان مساحت میدان دارد ولی تعدادشان پنج تاست و با چند پیاده‌راه کوتاه به هم مرتبط می‌شوند، در کدامیک رخ دادن وضعیت کلامی آرمانی هابرماس ممکن‌تر است؟ مسلما مورد دوم چرا که فضاها کوچکتر و به خاطر پیاده‌محوری امکان گفتگوی آزاد بین شهروندان بیشتر است. البته باید این نکته را در نظر داشت که برای حضور در فضاهای شهری مورد نظر، همه باید حق برابر داشته باشند، پس کیفیت آنها هم پارامتر مهمی است که بتواند پاسخگوی نیازهای همه‌ی اقشار جامعه با هر سن، جنس و توانایی باشد.

همچنین به دلیل وجود اصل فرهنگ-زمینه، گذرهای تاریخی نیز مهم تلقی می‌‌شوند. فضاهای باز موجود در شهر نیز که پتانسیل تبدیل شدن به فضاهای اجتماعی را دارند نیز جزو فضاهای شهری هستند. فضاهای فرهنگی، اجتماعی و فضاهای سنتی و هویتمند شهرها -نظیر بازارها، تکیه‌‌ها و… در شهرهای اسلامی- نیز به دلیل زمینه‌‌گرایی و نمادگرایی نیز از عوامل تشکیل دهنده‌‌ی فرم شهر در این تئوری به حساب می‌‌آیند. از طرفی با توجه به تاکید این تئوری بر کوچک بودن مقیاس، محله جایگاه ویژه‌‌ای در براورده کردن اهداف تئوری انتقادی دارد که مراکز این محلات می‌‌توانند این نقش ویژه را عهده‌‌دار شوند.

عمده‌‌ترین نقدی که طرفداران تئوری انتقادی در مورد کاربری‌های شهری دارند، وجود فضاهای بیش از حد مصرفی نظیر پاساژها، مراکز خرید بزرگ و … است، به این دلیل که خود این فضاها به فضای مصرفی تبدیل شده‌‌اند و مثلا اطلس مال در برابر خیابان چهارباغ اصفهان یک فضای مصرفی تلقی می‌شود؛ حتی نقد فمنیسم به شهرهای کنونی نیز ارتباطی با این بحث دارد که چرا زن‌‌ها محور خرید و مصرف فضاها شده‌‌اند! این ابژه بودن زن در تعریف کاربری‌‌ها و نوع آنها و جانمایی آنها کاملا مشهود است. پس این تئوری با توجه به اصل زمینه-فرهنگ معتقد است که شهرها به جای توجه به فضاهای مصرفی، باید اقتصاد خود را بر مبنای فضاهای فرهتگی اصیل خود که متمایز با هر مکان دیگری است قرار دهند.

به بیان دیگر در این تئوری به جای افزایش فضاهای مصرفی بزرگ‌‌مقیاس، فضاهای کوچک و هویتمند و متناسب با فرهنگ زمینه‌‌ی طراحی -مانند سوپرمارکت‌‌ها در محلات کوچک مقیاس برای خرید زندگی روزمره، کاربری‌‌های اطراف خیابان‌‌هایی که به عنوان فضای شهری مطرح می‌‌شوند، بازارهای سنتی، بازارهای روز و کاربری‌‌های مرکز شهرهای سنتی- را مهم می‌‌داند. همچنین کاربری‌‌های فرهنگی از جمله کاربری‌‌های مورد تاکید این تئوری است، چرا که هنر اصیل، فرهنگ، هویت و زمینه مورد تاکید آن است. کاربری‌‌های اجتماعی و تفریحی نظیر قهوه‌‌خانه‌‌ها، کافه‌‌ها، پارک‌‌ها، باغ‌‌های عمومی و هر مکان دیگری که باعث تقویت کنش ارتباطی و تعاملات اجتماعی ‌‌شود نیز مورد تایید این تئوری است. در واقع این تئوری تمرکز بیشتر طراحان شهری بر کاربری‌‌های کوچک مقیاس را تشویق می‌‌کند که دولت در گردش مالی آنها سهم چندانی ندارد، چرا که در پی کم شدن نفوذ دولت مرکزی و افزایش آزادی در فضاهای شهری است.

تئوری انتقادی

موضوع دیگری که در تئوری انتقادی مورد بحث قرار می‌گیرد، مفهوم «حق به شهر» است که اولین بار آن را آنری لوفور بیان می‌کند. مفهوم آن، مجموعه‌ای از حقوق است و نه حقوق انفرادی. پس این حق نه تنها در مورد مسائل اجتماعی است بلکه در مورد شکل محیط زندگی ما نیز مطرح است. اگر شما در جایی که زندگی می‌کنید که (۱) حق برخورداری از فضای مناسب شهری و (۲) حق مشارکت در تولید فضای شهری را داشته باشید، این حق برای شما در نظر گرفته شده، یعنی فضاهای شهری به تعداد لازم وجود داشته باشند، در پراکنش فضایی آنها، عدالت رعایت شده باشد تا دسترسی به آنها میسر باشد و شما امکان مشارکت در رخ دادهای آن را داشته باشید و به اصطلاح با آن درگیر شوید.

در همین راستا پیتر مارکوزه که هدف نهایی تئوری انتقادی را برآورده سازی حق به شهر می‌‌داند اصول مربوط به آن را شامل مفاهیمی مانند عدالت، تساوی، دموکراسی می‌داند که پتانسیل‌ها و توانایی‌های انسان کاملاً توسعه یابند، برای همه بسته به نیازها و توانایی‌هایشان، تفاوت‌های انسانی در این شهر به رسمیت شناخته و پایداری و تنوع را شامل ‌شوند، اما این‌ها بیشتر موارد مطلوب در مسیر رسیدن به اهداف هستند تا خود هدف. در نتیجه مارکوزه، علاوه بر تاکید بر اصل تعادل، اصل تباین، تنوع و پایداری را نیز مطرح می‌‌کند. از طرفی می‌‌توان اصل تباین و تنوع را پیش زمینه‌‌ی بوجود آمدن کنش ارتباطی دانست. چرا که با عدم وجود تنوع و تباین در جامعه، نیازی به پیدایش کنش ارتباطی و رسیدن به تفاهم نیز نیست.

با مطرح شدن بحث عدالت، می‌توان گفت که شاید حق با انگلس باشد که معتقد است مفهوم عدالت نه‌تنها با توجه به زمان و مکان، بلکه با توجه به افراد معطوف به آن نیز تغییر می‌‌کند. به این معنا که عدالت که هدف نظریه‌‌ی ارتباطی است، در ارتباط با زمینه است و در فرهنگ‌‌ها، مکان‌‌ها و زمان‌‌های مختلف و حتی در تصویر ذهنی افراد با یکدیگر تفاوت دارد.

در رابطه با حمل و نقل شهری نیز، با توجه به پایبندی تئوری انتقادی به اصل تنوع و در راستای تحقق هدف والای حق به شهر و رعایت عدالت، می‌‌بایست انواع مسیرها و سیستم حمل و نقل عمومی پیش‌‌بینی شده باشد تا امکان انتخاب بیشتر و دسترسی آسان برای انواع سلایق و توانایی مردم فراهم شده و همه آزادی انتخاب و حق استفاده از آن را داشته باشند و در عین حال اصل سلسله مراتب نیز محقق شود. همچنین باید همه‌‌ی نقاط شهر و تمام محلات، به صورت متعادل و با رعایت عدالت به مسیرها و سیستم حمل و نقل عمومی دسترسی داشته باشند. با توجه به زمینه‌‌گرایی این تئوری، گذرهای تاریخی شهرها باید نقش خود را در زمینه‌‌ی دسترس‌‌پذیری ایفا کرده و سایر مسیرها نیز منحصربفرد و خوانا باشند. در مورد فرم دسترسی‌‌ها نیز باید اصول تنوع، تباین و انسان- محیط رعایت شود. باید در نظر داشت که همزیستی سالم پیاده و سواره به منظور رعایت تعادل و حق به شهر می‌‌بایست رعایت شده و پیاده‌‌روهای عریض هم به منظور عدالت و هم به منظور افزایش تعاملات در نظر گرفته شود.

بنابراین می‌توان گفت که تئوری انتقادی نگرشی ضد سرمایه‌داری است و فضاهای شهری را به عنوان حوزه عمومی می‌شناسد که بستری برای گفتمان آزاد و تشریک مساعی بین شهروندان است. این تئوری با شهرها، کاربری‌ها (خصوصا کاربری‌های اجتماعی و فرهنگی) و فضاهای کوچک مقیاس، متنوع، متعدد و زمینه‌گرا و در ارتباط با محیط به دلیل کاهش هزینه و حضور سرمایه‌داری و افزایش کنش اجتماعی موافق است. همچنین سهولت دسترسی به حمل و نقل عمومی و تنوع و تعدد آنها را در نظر دارد که برای یافتن و ریشه‌کنی بی‌عدالتی‌های اجتماعی و تحقق حق به شهر همراه با تجلیل از زندگی شهری است. جنبه‌های اصلی آن انتقاد، عدالت‌خواهی، خودآزمایی (Self Examination) و نوسازی هستند.

حق بر شهر

این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights