فیلم بینوایان که در جشنواره کن تحسین شد و نامزد فرانسه در اسکار هم بود، اولین فیلم بلند لاج لی (Ladj Ly) است که در کارنامهاش فیلمهای مستند و چند فیلم کوتاه دیده میشود. این فیلم همانند کارهای مستند بیش از هر چیز بر واقعیتگرایی تاکید دارد و سعی دارد که ما را با واقعیتهای خشن زندگی در مناطق حومهای پاریس آشنا سازد. فیلمسازان مختلفی در گذشته واقعیتهای حومههای پاریس را به نمایش گذاشتند، فضایی که زندگی کردن در آن هیچگاه راحت نبوده و همواره در آنها تقابلهای قومیتی را میتوان دید، و بینوایان هم از این موارد مستثنی نیست. فیلم ما را با گروهی از افسران پلیس روبرو میکند که باید در میان گروهی از بچهها به دنبال پیدا کردن یک جنایتکار باشند. تقابل بین پلیس و بچهها تراژیک و درگیرکننده است، و بینوایان سعی نکرده برتری خاصی به هیچکدام از گروهها بدهد. همان اندازه که متوجهی دلایل تبهکار شدن بچهها میشویم، همان قدر هم با گروه پلیس همذاتپنداری میکنیم و با واقعیتهای تلخ زندگیشان روبرو میشویم. در حقیقت کارگردان سعی کرده تا جایی که میتواند از دوربین خود به شکل دوربین مستند استفاده کند و از هر نوع نگاه ایدئولوژیکی به قضیه فاصله بگیرد، هر چند که مشخص است خود کارگردان با توجه با پسزمینهی زندگی خودش از چه گروهی طرفداری میکند. در جشنواره فیلم تورنتو، این فرصت را داشتم که با لاج لی درباره ساخت بینوایان گفتگو کنم؛ در این مصاحبه نگاهی خواهیم داشت بر فرایند ساخت فیلم و مشکلاتی که لاج لی به عنوان فیلمسازی مستقل با آنها روبرو بوده است.
فیلمتان را هم در جشنواره فیلم تورنتو و هم جشنواره فیلم کن تماشا کردم و واقعا کار را دوست دارم، به خصوص تلاشتان برای این که نشان دهید حتی پلیسها هم آدم هستند و فقط آدمبدهای داستانی نیستند که در آن تفاوت آشکاری بین خوب و بد وجود داشته باشد. میشود کمی در این باره صحبت کنید که چطوری با این موضوعات آشنا شدید؟
سعی کردم همه را به شکلی انسانی نشان بدهم؛ چرا که برای من بینوایان هم شامل آنهایی میشود که در آن بخش از شهر زندگی میکنند و هم پلیسها. افسران پلیس هم تمام وقتشان را در آن بخش از شهر میگذرانند و وقتی به خانه میروند، در ساختمانهای تحسینبرانگیز زندگی نمیکنند. سعی کردم همهشان را کنار هم قرار بدهم چون نقطهی مشترکشان زندگی در یک محله است. من به مدت ۵ یا ۶ سال بخشی از چیزی به نام «تماشای پلیس» بودم که در آن نیروهای پلیس را دنبال میکردم و اگر موردی بود از آن فیلم میگرفتم. جایی از رفتار غیرقابل قبول پلیس فیلم گرفتم و آن را در اینترنت منتشر کردم و نتیجهاش این شد که اخراج شدم. حرفهام به عنوان یک کارگردان اینطوری شروع شد.
فیلمبرداری بینوایان چقدر طول کشید؟
شش هفته.
چطوری بودجهی مورد نیاز برای فیلم را تهیه کردید؟
تهیه بودجه عملا غیرممکن بود. مراکزی در فرانسه وجود دارد که از پروژهها حمایت میکنند اما ما چیزی از آنها دریافت نکردیم. فیلم ۱.۴ میلیون یورو هزینه برداشت اما اغلب اوقات چنین فیلمی حداقل ۳ میلیون خرج دارد. چون فیلم را در جایی گرفتیم که در آن زندگی میکنم، افراد زیادی به من کمک کردند. تلاش مشترکی بود که بتوانیم فیلم را بسازیم چون منابع ما بسیار محدود بود.
فیلم بینوایان بسیار رادیکال است، و شما تلاش نداشتید بیطرف باشید با این وجود تصمیم گرفتید اصلا نشان ندهید در پایان چه اتفاقی میافتد. چرا تصمیم گرفتید که فیلم پایان باز داشته باشد؟
نمیخواستم طرف کسی را بگیرم. میخواستم اوضاع را همانطور که بود نشان دهم. بنابراین از صحنهی ابتدایی که جشن جام جهانی است تا صحنهی آخر با بچهها تلاش کردم فقط شاهدی باشم بر اوضاع، نه این که فیلم را به سمتی هل بدهم. پس پایان را آنطور انتخاب کردم تا پایانی منطقی بر این شیوهی ساخت فیلم باشد.
نیروهای پلیس و بازیهایشان بسیار واقعی و تاثیرگذار بود. چطور آنها را با نقشهایشان آشنا کردید؟ آیا از پلیسهای واقعی چیزهایی آموختند یا خودتان راهنماییشان کردید؟
راستش ایدهی فیلم به فیلم کوتاهی برمیگردد با نام بینوایان که با همان سه بازیگری که در این فیلم هستند، ساخته شده بود. کاری که کردم وارد کردن بازیگرها به زندگی پلیسهای واقعی بود، و به این شکل آنها در گشت پلیس حضور داشتند. نیروهای پلیس به بازیگرها نشان دادند چطوری به کسی دستبند بزنند، و اینکه چطوری تمام کارهای پلیسها را انجام بدهند. بنابراین قبل از شروع فیلمبرداری درسهای عملی را گذراندند و یاد گرفتند نیروهای پلیس چه کارهایی انجام میدهند.
آدم نمیتواند به بازی زیبای بچهها بیتوجه باشد. در فیلم بسیار تاثیرگذار بودند. چطور این بازیگرها را برای نقشهایشان انتخاب کردید؟
تمام بچههای داخل فیلم آماتور و همهشان بچههای محلی شهر هستند. تنها بازیگران حرفهای سه پلیس هستند. برایم جالب بود که این دو را با هم ترکیب کنم چرا که بچهها به فیلم شکل و شمایلی حقیقی میدهند و این فیلم به نوعی داستان زندگی خود آنها است. ترکیب حضور حرفهایها و غیرحرفهایها عالی شد و کارساز بود.
چطور تصمیم میگرفتید که بازیشان بد است یا خوب؟ بازی خوب را چطور توصیف میکنید؟
سر این که همهچیز باید از نظر آوایی درست به نظر بیاید بسیار حساسم، و میتوانم ظرف دو ثانیه بفهمم چیزی حقیقی است یا نه. بعضی وقتها صحنه را میچینم، برمیگردم و هدست را میگذارم. بعد با شنیدن حرفهای آدمها میتوانم سریعا تشخیص بدهم که خوب است یا نه. البته، ظاهرشان هم مهم است اما اگر صدا درست باشد، باقیاش حل میشود.
کمی خشونت در فیلم هست، مثل آن صحنهای که قرار است برای صورت بچهی اصلی اتفاقی بیفتد. چطوری این صحنهها را خلق کردید؟
من در چنین منطقهای بزرگ شدم؛ در این مناطق این چیزها بخشی از زندگیتان میشود، چون هر روز تجربهاش میکنید. برای مثال، صحنه اصلی سر پلهها جایی که پلیسها را میبینید که روی زمین نشستهاند و گریه میکنند، و خون هم سرازیر شده است… این صحنه در ساختمانم اتفاق افتاده بود. در طبقهی دیگری بود و همان موقع رفته بودم بالا و صحنه را دیدم. باید یادتان باشد که تمام این بچهها از همین منطقه هستند پس این چیزها را هزاران بار دیدهاند. بخشی از زندگی روزمرهشان است.
فیلم با جشن قهرمانی فرانسه در جام جهانی شروع میشود. اهمیت این نوع لحظات در فیلمتان چیست؟ میخواهید بگویید که در فرانسه اتحادی وجود دارد که گاهی اوقات کاملا فراموش میشود؟
حس میکنم فوتبال در واقع همان چیزی است که فرانسه را متحد میکند. در رویدادهایی نظیر همین جشن قهرمانی همه کنار هم هستند اما به محض اینکه تمام میشود، میروید همان جایی که از آن آمدید. به طبقه اجتماعیتان برمیگردید. بنابراین میخواستم تاکید کنم که تنها چیزی که فرانسه را متحد میکند فوتبال است.
و آیا امیدوارید که همین اتفاق با فیلم شما هم رخ بدهد؟
البته که چنین امیدی دارم. بسیار دوست دارم این فیلم تاثیر مثبتی داشته باشد چون فیلم را طوری ساختم که به مردم امید ببخشد. اگر به آخرین قاب نگاه کنید، مامور پلیس شلیک نمیکند. آن یکی شخصیت هم کوکتل مولوتوف را نمیاندازد. به نوعی میگویند: «رفقا، بیایید جمع شویم و دربارهش صحبت کنیم». صحنهی بسیار پرتنشی است اما در واقع هیچ اتفاقی نمیافتد. یعنی همهچیز رخ میدهد چون تفنگ هست و کوکتل مولوتوف هم هست اما هیچکدامشان از اینها استفاده نمیکنند.
در محلهای که فیلمتان را ساختید پلیس نمیتواند به راحتی قانون را اعمال کند. برای مثال، نیاز است برای کمک بروند سراغ قصاب. آیا این چیزیست که در این نوع محلهها رخ میدهد؟
در ۳۰ سال گذشته، مسئولین این آدمها را به حال خودشان گذاشتهاند، و افرادی که آنجا زندگی میکنند باید از خودشان محافظت کنند. حقیقتش این است که پلیسهایی که در این مناطق گشت میزنند نیروهای ویژه هستند که نحوه کارشان کاملا متفاوت است. هرکاری بخواهند میتوانند انجام دهند. بسیار به ندرت پیش میآید که دستوری بهشان داده شود و کسی کاری به کارشان داشته باشد. بسیار با نیروهای معمولی پلیس فرق دارند.
همانطور که فیلم نشان میدهد، اینترنت و شبکههای اجتماعی برای آگاه کردن افراد دربارهی اتفاقاتی که در این نوع مناطق میافتد، بسیار اهمیت پیدا کردهاند.
از سال ۱۹۹۶ عضو گروهی بودهام و تقریبا تمام کارهایی که تا الان انجام دادم در اینترنت پخش شده است چون نمیتوانید با چیزهایی که جنجالی است سراغ شبکهای رسمی بروید. کسی این چیزها را پخش نمیکند. تنها راه دیده شدن، شنیده شدن، و پخش شدن این فیلمها از طریق اینترنت است. مردمی که در این جاها زندگی میکنند هم خیلی از این بابت خوشحال هستند چون این تنها راهی است که بتوانند چیزی که میخواهند را بدون سانسور به بقیه نشان دهند.
این مطلب به کوشش تیم تحریریه مجله تخصصی فینیکس تهیه و تدوین شده است.