بخشهای اول و دوم این مطلب را چند روز قبل منتشر کردهایم. آنچه در ادامه میآید فهرستی از صحنههای برهنه در طول تاریخ سینما است که البته جامع نیست. اما اگر این صحنهها در این فیلمها نبودند، آنها اهمیت هنری خود را از دست میدادند.
پیانو (جین کمپیون، ۱۹۹۳)
طرفداران درام نیوزیلندی قرن نوزدهمی کمپیون، مضامین و جنبههای جنسی جذاب آن را برای سه دهه تجزیه و تحلیل کردهاند. سم نیل نقش یک زمیندار را بازی میکند که به طور همزمان هم به سمتِ رابطه جنسی جذب میشود و هم از آن منزجر میشود و نمیتواند از عهدهی وظایف یک شوهر برای آدا که یک مهاجر اسکاتلندی با بازیِ هالی هانتر است برآید. آدا با یک مرد محلی (با بازی هاروی کایتل) ارتباط عجیبی برقرار میکند و آن مرد تقریباً بلافاصله علاقهی جنسی خود را به او ابراز میکند.ابتدا مرد به دنبالِ درسهای پیانو است که تعداد دقیق آن به اندازهی تعداد کلیدهای پیانوی محبوبش است (پیانویی که او از امواجِ اقیانوس نجات داده، جایی که شوهر زن آن را رها کرده بود). سپس او درسهای پیانو را با محبتِ جنسی جبران میکند و در نهایت برهنه با زن دراز میکشد. برهنگی در فیلم کمپیون تا حد زیادی بر روی کایتل متمرکز است و این موضوع هم آدا را آزار میدهد و هم برایش جذاب است و همین امر ماهیت پیچیده و اغلب متناقض میل و کشش جنسی را نشان میدهد.
دختران نمایش (پل ورهوفن، ۱۹۹۵)
میتوانید به یادماندنیترین صحنهی برهنه در «دختران شو» را انتخاب کنید، چون تقریباً ۹۰ درصدِ فیلم را شامل میشوند. فیلم ورهوفن، یک شاهکار منحط و بیکیفیت است که به زندگی پرمخاطرهی استریپرهای لاسوگاس به عنوان استعارهای از سرمایهداری و رویای آمریکایی میپردازد. علیرغم صحنههای برهنهی فراوان و درجهی NC-17 برای نمایش عمومی، باز هم فیلم ورهوفن به دلیل دریافتِ نقدهای منفی بیرحمانه از سوی منتقدان که منجر به شکست فیلم در گیشه شد بدنام است.با این حال، با گذشت سالها، هنر فوقالعاده و استثنایی ورهوفن بهتر مورد قدردانی قرار گرفت و داستان رقصندهی جاهطلب با بازی الیزابت برکلی و صعود او به موفقیت را بهعنوان یک درام کلاسیک بزرگ و اغراقآمیز به نمایش گذاشت، و در عین حال هوشمندانه تفسیری جدی دربارهی آن را پنهان کرد. زنانی که بدن خود را برای ستاره شدن میفروشند. لحظههای حیرتانگیز و جسورانهی زیادی در فیلم وجود دارد که بهیادماندنی است. از صحنهی سکس پرحرارت و چابکانهی برکلی در کنار استخر با کایل مک لاکلن گرفته تا استریپتیز بسیار تحریک آمیزش.بهیادماندنیترین استفاده از برهنگی در فیلم در طول صحنههای آزمون گزینش رخ میدهد. در این صحنه، نومی با بازی الیزابت برکلی به گروهی از دختران دیگر ملحق میشود که تاپهای خود را در میآورند و توسط کارگردان مرد یک مجلهی رقص مورد بررسی قرار میگیرند.وقتی او مجبور میشود روی سینههایش یخ بگذارد تا نوک سینههایش تحریک و برجسته شود، نمیتواند تحقیرِ این موقعیت را تحمل کند و آنجا را ترک میکند. در حالی که برخی ممکن است این صحنه را بهانهای برای ورهوفن بدانند تا ستارهی اصلیاش را برای صحنهای دیگر عریان کند اما بازی قوی برکلی در لحظهای که یخ را رد میکند، درگیری و کشمکش درونی و میلش به جاهطلبی و ستاره شدن را به خوبی نشان میدهد.
جنگاوران اخترناو (پل ورهوفن، ۱۹۹۷)
در حالی که فیلم کالت اکشن کلاسیک پل ورهوفن در طول سال ها(به درستی!) مورد بازنگری قرار گرفته و به عنوان یک فیلم کلاسیکِ قوی ضد فاشیستی مورد تحسین قرار گرفته است اما هنوز برای سایر موضوعات بحثبرانگیز یا حساس خود جدی گرفته نشده است. در درجهی اول، حتی در بحبوحهی جنگ و تهدید دائمی نابود شدن توسط موجودات بیگانهی غولپیکر، کاملاً سکسی است. مجموعهای از ستارههای فوقالعاده شگفتانگیز در این فیلم حضور دارند و اگرچه فیلم دربارهی نوجوانانی است که به جنگ میروند و همین موضوع، سویهی دردناکی به روایت میافزاید اما از نظر بصری، ترکیب گیرایی از بازیگرانی چشمگیر از جمله کاسپر ون دین، پاتریک مولدن، دینا میر و دنیس ریچاردز در فیلم حضور دارند. فیلم؛ پر از لحظات هیجانانگیز است. با اینحال یکی از آنها برجسته است: در میان یک نبردی دیگر با موجودات بیگانهی غولپیکر ،جانی (ون دین) و دیزی(میر) سرانجام دوستی طولانی مدت خود را با یک صحنهی جنسی شگفتانگیز به سطح دیگری میبرند.دیزی همیشه عاشق جانی بوده و شما جانی را میبخشید و درکش میکنید که این همه مدت طول کشید تا به جذابیت دیزی پی ببرد.به خصوص جانی بعد از اینکه دیزی به سرعت لباسهایش را در می آورد به سمت دیزی کشیده میشود(کی را دیدید که در جنگ، سوتین اسپرت به تن کند؟ کی اهمیت میدهد؟) و او از تیشرت نمادین دیزی با بازیگوشی در طی معاشقه استفاده میکند. جنگ و تنش هر دو رنجآورند.
تایتانیک (جیمز کامرون، ۱۹۹۷)
«من را مثل یکی از دختران فرانسوی برهنهی خود نقاشی کن». مطمئناً، «تایتانیک» محصولِ سالِ ۱۹۹۷ رکوردِ گیشه را در آن زمان شکست و جیمز کامرون را به عنوان فیلمسازی معرفی کرد که به طور مداوم فیلمهای بسیار موفقی تولید میکند. اما نمادینترین صحنهی فیلم ژست شهوانی ستارهی اصلیاش کیت وینسلت است که فقط، گردنبند الماس آبی را به گردن دارد درحالیکه جک با بازیِ لئوناردو دی کاپریو که از عریان شدن جسورانهی رز عصبی و حواسپرت است تصویر او را نقاشی میکند. این فیلم ردهی سنی PG-13را دریافت کرد و مطمئنا موجی از مخاطبان جوان را با برهنگی روی پرده آشنا کرد، اما در نگاهی به گذشته، یکی از لطیفترین لحظات برهنهی سینما را نیز رقم زد.
شبهای عیاشی (پل تامس اندرسن، ۱۹۹۷)
ادای احترام پل تامس اندرسن به لس آنجلس دههی ۱۹۷۰ و مرکز تولید پورن در درهی سن فرناندو به مارک والبرگ این فرصت را داد تا بهعنوان یک بازیگر جدی، به لطف پروتزی به جای اندام جنسیاش ظاهر شود. مارک والبرگ نقش درک دیگلر، بازیگر جدید صنعت فیلمهای پورن را بازی کرد که به دلیل بزرگی غیرمعمول آلت تناسلیاش انتخاب شده است.سفر درک دیگلر به جنبههای تاریکتر صنعت فیلمهای اروتیک منجر به اعتیاد به مواد مخدر، فعالیتهای مجرمانه و در نهایت قتل میشود.جولین مور، دان چیدل، ویلیام اچ میسی، فیلیپ سیمور هافمن، جان سی ریلی، هدر گراهام و برت رینولدز در این فیلم بازی میکنند که بر اساس فیلم شبه مستند«داستان درک دیگلر» اندرسن ساخته شده است. در حالی که «شبهای عیاشی» در سال ۱۹۹۷ سه نامزدی جایزهی اسکار را به دست آورد، چیزی که بیشتر طرفداران فیلم به یاد دارند صحنهی مهمی است که در آن آلت مصنوعی دِرک دیگلر آشکار میشود.یک مقالهی گذشتهنگر در سال ۲۰۱۴ در والچر (Vulture) دربارهی تولید «شبهای عیاشی» فاش کرد که زائدهی مصنوعی از گچ ساخته شده بود و بازیگر فیلم، والبرگ «برآمدگی» طراحی شده ویژهای را که از یک جوراب پر از دانهی پرنده درست شده بود، میپوشید. آلت مصنوعی مورد استفاده در این فیلم، کمی کوچکتر از اندازهی ۱۳ اینچی منتسب به درک دیگلر بود، اما همچنان کیفیت ناراحتکننده و وهمانگیز خود را حفظ کرده است. هاوارد برگر، هماهنگکننده جلوههای ویژهی مربوط به گریم بازیگران فیلم آن را به عنوان یک آلت تناسلی هیولایی عجیب توصیف کرد.
چشمان کاملا بسته (استنلی کوبریک، ۱۹۹۹)
«کاری هست که باید در اسرع وقت انجام دهیم، همآغوشی.» بدینترتیب آخرین شاهکارِ استنلی کوبریک، سفر شهوانی او به رویای درونی آلیس (نیکول کیدمن) و بیل هارتفورد (تام کروز) است که داستانهایی در مورد روابط جنسی نزدیک و موقعیتهایی که به طور بالقوه میتواند ازدواجشان را تهدید کند را به تصویر میکشد. بینندگان عادی سینما مطمئناً در تابستان ۱۹۹۹ شگفت زده شدند، وقتی فیلمی که به عنوان نگاهی به زندگی جنسی ستارگان مشهورش تبلیغ میشد، معلوم شد که یک فیلم هنری تفکربرانگیز روانشناختی-جنسی همسو با حساسیتهای کارگردانش بود. اما تنها صحنهای که همچنان بینندگان را به دیدن مجدد یا کشف «چشمان کاملا بسته» جلب میکند، سکانسِ اصلی بالماسکه و عیاشی سورئال جنونآمیزش است. لحظهای که فقط کوبریک میتوانست رویای آن را ببیند. توزیعکنندهی فیلم، برادران وارنر، یک الزام قانونی برای اطمینان از دریافت رتبهبندی R از انجمن تصاویر متحرک آمریکا داشت. در نهایت تصمیم گرفتند سکانس را با افزودن عناصر دیجیتالی برای تعدیل کردن تحریکآمیزترین بخشهای آن اصلاح کنند تا فیلم درجهی R را دریافت کند و به طور گستردهای در سینماها به نمایش درآید. صحنهی بالماسکه از ابتدا به گونهای طراحی شده بود که بیل را در معرض افراط در ابراز و میل جنسی قرار دهد.این صحنه برای مواجهه او با نمایشی آشفته، افراطی و سورئال از آزادی جنسی بود که باعث شود احساس آسیبپذیری و شرم کند. فانتزیهای جنسی بیل به شکل وحشتناک و آزاردهندهای محقق میشوند. میتوانید نسخهی کامل بدون سانسور فیلم را ببینید. یعنی همان نسخهای که کوبریک که درست قبل از اکران فیلم درگذشت، بدونشک ترجیح میدهد ببینید.
مرثیهای بر یک رؤیا (دارن آرنوفسکی، ۲۰۰۰)
محتوا و تم «مرثیهای بر یک رویا» آنقدر عمیق است که بهرهبردن از برهنگی هر یک از بازیگرانش برای جذب مخاطب با دنیای فیلم ناهمخوان است. درام دارن آرنوفسکی که در مورد اعتیاد به مواد مخدر است، فیلمی دلخراش و از نظر احساسی پر از اندوه و ناامیدی است بنابراین وقتی جنیفر کانلی برای صحنهای کوتاه در پایان فیلم لباسهایش را در میآورد، برای به رخ کشیدن زیباییاش نیست، بلکه برای نشان دادن سقوط شخصیت ماریون است. در پایان فیلم، همهی شخصیتها قربانی اعتباد به هروئین و سوءمصرف مواد مخدر میشوند و در شرایط ناامیدکنندهای قرار میگیرند. اما موقعیت بهویژه برای ماریون دشوارتر میشود زیرا درگیر فحشا و روابط جنسی گروهی میشود. صحنهای که ماریون را به تصویر میکشد، بهجای نمایشی سکسی یا هیجانانگیز؛ بیشتر ناراحتکننده است و آرنوفسکی اجازه نمیدهد حتی ذرهای از احساسات در نحوهی فیلمبرداری آن وجود داشته باشد. این یک مثال کلیدی از این مساله است که برهنگی در فیلم همیشه لازم نیست تحریکآمیز باشد.
و همچنین مادرت (آلفونسو کوارون، ۲۰۰۱)
آلفونسو کوارون، کارگردان مشهور درامهای انگلیسی زبان باشکوهی مانند «پرنسس کوچک» و «آرزوهای بزرگ»، با فیلمِ «و همچنین مادرت»، اولین حضور قابلتوجهاش را در صحنهی بینالمللی فیلم با فیلمی که هم اروتیک است و هم تلخ تجربه کرد. این فیلم با نامزدی بهترین فیلمنامهی اریژینال به رقابت اسکار راه یافت و علیرغم نداشتن درجهبندی از سوی انجمن تصاویر متحرک آمریکا MPAA به فروش گیشهی خوبی دست یافت. از اولین نما، فیلمِ «و همچنین مادرت» در به تصویر کشیدن شهوت و برهنگی که حول محورِ مثلث دو دوست صمیمی ۱۷ ساله تنچو (دیهگو لونا) و خولیو (گائل گارسیا برنال) و زن مسنتر و جذابی به نام لوئیزا (ماریبل وردو) میچرخد، صریح و بیپرده است.درحالیکه میتوانید از میان چندین صحنهی عریان فیلم، یکی را انتخاب کنید، شاید رادیکالترین صحنهی فیلم حضور سهنفرهی آنها در آغازست وقتی که لوئیزا به عنوان نفر سوم در هنگامِ رابطهی صمیمی میان جولیو و تنوچ حضور دارد.دو مرد به طور گذرا کشش جنسی میان خود را کاوش و تجربه میکنند، که این امر با حضور لوئیزا تسهیل میشود. هم گارسیا برنال و هم لونا در تمام طول فیلم برهنهاند، اما در طول این صحنهی صمیمی خاص است که شخصیتهای آنها چیزی عمیقتر را در مورد خود آشکار میکند.
مهمانی هیولا (مارک فورستر، ۲۰۰۱)
هلی بری، اولین زن سیاهپوستی بود که در سال ۲۰۰۲ برای این فیلمِ احساسی غمانگیز جنوبی، برندهی اسکار بهترین بازیگر زن شد(او همچنین آخرین زن سیاهپوستی است که این جایزه را دریافت کرد) درحالیکه بری در اوایل همان سال در فیلم بیکیفیتِ «اره ماهی» با بالاتنهای برهنه ظاهر شد و اما این حضورش در «مهمانی هیولا» بود که جنبههای روانشناختی، عاطفی و فیزیکی شخصیت را عریان و مشهود به نمایش گذاشت و تحسین منتقدان را برانگیخت. هلی بری در این فیلم نقش لتیسیا ماسگرو، بیوهای را بازی میکند که با هنک (بیلی باب تورنتون)، افسری که مسئول نظارت بر اعدام شوهرش بوده است رابطهی دوستی برقرار میکند. در طول فیلم، هر دوی آنها تنها فرزندان خود را از دست میدهند.این غم و اندوه شدید، آنها را به سمت یک رابطهی جنسی پرشور سوق میدهد تا راهی برای کنار آمدن با دردشان بیابند. در حالی که لتیسیا به هنک میگوید: «فقط میخواهم احساس خوبی داشته باشم». بری برای این صحنه برهنه میشود اما تأثیر واقعی صحنه از آسیبپذیری عاطفی او ناشی میشود، نه فقط برهنگی فیزیکیاش.
رؤیابینها (برناردو برتولوچی، ۲۰۰۳)
برناردو برتولوچی، کارگردان «آخرین تانگو در پاریس» هرگز ترسی از به تصویر کشیدن محتوای جنسی بیپرده و عریان در وحشیانهترین و غریزیترین شکل ممکن خود نداشت. «رؤیابینها» ممکن است شیرینترین فیلم او باشد، داستانی متهورانه و اروتیک از یک درهمتنیدگی عاشقانهی سه نفره متشکل از یک خواهر و برادر خیلی صمیمی (لوئی گرل و اوا گرین) و دانشجوی دانشگاه آمریکایی که او را زیر بال و پر خود میگیرند و حتی به اتاق خوابشان میبرند. این رابطه در پس زمینهی فضای آشفتهی سیاسی و اجتماعی پاریس در سال ۱۹۶۸ شکل میگیرد. همانطور که روایت پیش میرود، تعامل سرخوشانهی میان شخصیتها جدیتر و تأثیرگذارتر میشود. شخصیتها درگیر بحثها و بازیهایی میشوند که به فیلمهای مختلف ارجاع میدهند. در یکی از سکانسهای فیلم، ایزابل (گرین) به درخواست برادرش تئو (گرل) ترانهی «دریا» “La Mer” شارل ترنه، را برهنه اجرا میکند. این رقصِ استریپتیز به موقعیتی منجر میشود که ایزابل، متیو (با بازی مایکل پیت) را اغوا میکند، لباسهایش را در میآورد و منجر به یک رابطهی جنسی پر شور میان آنها کف آشپزخانه میشود. در فیلمی که پر از صحنههای برهنه از هر سه بازیگر است، این لحظه، نقطهی اوجِ بازیهای پیچیدهی آنهاست.
***
ترجمۀ شیوا اخوان راد