یادداشتی برای رمان برآمدن آفتاب زمستانی، اثر جدید رضا جولایی

شنبه، هشتم مهرماه ۱۴۰۲، جدیدترین اثر رضا جولایی، نویسنده‌ی پُرکار و محبوب ایرانی، توسط نشر چشمه به بازار نشر و کتاب‌فروشی‌های ایران رسید. این خبر خوبی برای طرفداران آثار او بود و آن‌ها استقبال خوبی نیز از این اثر به‌عمل آوردند. در این یادداشت کوتاه نگاهی اجمالی خواهیم داشت به این اثر؛ یعنی رمان «برآمدن آفتاب زمستانی» نوشته‌ی رضا جولایی.

راوی رمان برآمدن آفتاب زمستانی، پسری به‌نام کامیار است. او پدر و مادر خود را از دست داده و در خانه‌ی بزرگ پدربزرگ و مادربزرگش، به‌همراه سه دایی خود، که نقش پررنگی در پیشبرد داستان دارند، و همین‌طور دختری که او خاله‌سودابه می‌نامدش، زندگی می‌کند. راوی و خانواده‌اش در رفاه کامل زندگی می‌کنند. آن‌ها حتی در قحطی دوران اشغال ایران توسط متفقین (در جنگ جهانی دوم) نیز چندان آزرده نمی‌شوند. اطلاعات بیشتر درمورد اصل‌ونسب راوی در اواسط رمان، جایی که او به آرامگاه خانوادگی‌شان رفته، داده می‌شود. مادربزرگ راوی در آن آرامگاه تصویری را به او نشان می‌دهد و می‌گوید: «آن‌ یکی پدربزرگم است. جواهرساز بود. تاج ناصرالدین‌شاه را او درست کرد. آن یکی هم پدرم است. خزانه‌دار محمدعلی‌شاه بود. در جریان به توپ بستن مجلس با شاه چون‌وچرا کرد و مغضوب شد. از ترس جان‌مان دسته‌جمعی به ترکیه گریختیم. سه سال در استانبول به حال تبعید زندگی کردیم.»

راوی داستان را در ۱۰ بخش روایت می‌کند. بخش اول مربوط است به ۱۸ اسفند سال ۱۳۲۳. این بخش در زمان حال روایت می‌شود و با یک مراسم نامزدی پایان می‌یابد. از بخش دوم تا دهم، داستان به سال ۱۳۲۰ می‌رود. البته در خلال روایت این سال‌ها، راوی باز هم اتفاقات قدیمی‌تر را روایت می‌کند و روایتش محدود به سال ۱۳۲۰ نمی‌ماند. بخش آخر کتاب که اسفند سال ۱۳۲۳ است، با یک مراسم تدفین پایان می‌یابد.

در ادامه‌ی یادداشت می‌خواهیم از طریق مشابهت‌هایی که رمان برآمدن آفتاب زمستانی با سایر آثار رضا جولایی دارد، بیشتر به جدیدترین اثر او بپردازیم و آن را بررسی کنیم.

  • ستینگ تاریخی؛ بازنمایی زمان و زمانه:

در رمان برآمدن آفتاب زمستانی هم مانند بیشتر آثار جولایی، تاریخ نقش مهمی دارد. سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۳ و حواشی مربوط به آن دوران ایران، مخصوصاً در تهران، زمینه‌ی داستان را می‌سازد. در رمان برآمدن آفتاب زمستانی علاوه‌بر  واقعی بودن تاریخ و مکان رویدادها، با افراد واقعی و وقایع تاریخی نیز سروکار داریم.

از اشخاص حقیقی می‌توان به افراد سیاسی مانند رضاشاه، تقی ارانی و رکن‌الدین مختاری معروف به سرپاس مختاری و همچنین هنرمندانی مثل رضا محجوبی ویولن‌نواز، بانو قمر خواننده  معروف به قمرالملوک وزیری و همچنین بزرگ علوی نیز اشاره کرد. البته حضور این افراد زیاد پررنگ نیست و نقش چندانی در پیشبرد پیرنگ داستان ندارند. به‌عنوان مثال بانوقمر در یک مهمانی هنرنمایی می‌کند و بزرگ علوی، که آقابزرگ خطاب می‌شود، در زندان با بابک، دایی کوچک راوی، هم‌بند است و بیشتر در یادداشت‌های بابک حضور دارد.

علاوه‌بر حضور این شخصیت‌ها، وقایع تاریخی نیز در داستان یافت می‌شود. به‌عنوان مثال اشغال ایران توسط متفقین و همچنین دادگاه سرپاس مختاری قسمت‌هایی از این رمان را تشکیل می‌دهند. البته هدف جولایی فقط نشان دادن تاریخ و دخل و تصرف در آن و صرفاً ساختن ستینگ رمانش نیست. او از این طریق زمانه‌ی آن دوران را هم نشان می‌دهد؛ چه از طریق دیده‌های راوی و چه از طریق دیالوگ‌های خانواده‌ی او. به‌عنوان مثال در جایی از داستان، شخصیت دایی‌بابک هراسان به خانه می‌آید و راوی و خانواده‌اش متوجه می‌شوند که او در جلساتی شرکت کرده و کتاب‌های سیاسی دارد. او از پدرش، یعنی پدربزرگ راوی، کمک می‌خواهد. پدربزرگ در جواب او می‌گوید که: «هزاربار نگفتم که بفهم در چه مملکتی زندگی می‌کنی، بلند نفس بکشی گرفتار می‌شوی؟ چرا سرت را پایین نینداختی درسَت را بخوانی؟ فکرکرده‌ای همین که دانشگاه رفته‌ای آزادی هر جور که می‌خواهی فکر کنی و هر چه می‌خواهی بگویی؟».

چنانچه مشاهده می‌شود، حرف‌های پدربزرگ منحصر به سال‌های دیکتاتوری رضاشاه نیست و خوانندگان ایرانی می‌توانند امروزه روز نیز با زمانه‌ی داستان هم‌ذات‌پنداری کنند. دیالوگ‌های دیگری هم وجود دارد که دقیقاً همین کار را در رمان برآمدن آفتاب زمستانی انجام می‌دهند و زمان و زمانه را بازتاب می‌دهند. به‌عنوان مثال شخصیت دایی‌بهروز با یک افسر آلمانی صحبت می‌کند و آن افسر پیش‌بینی می‌کند که متفقین به‌زودی ایران را اشغال خواهند کرد. دایی‌بهروز درمورد شجاعت سربازان ایرانی و ارتشی با انضباط آهنین لاف می‌زند. افسر به او می‌گوید: «ارتش شما قادر به مقاومت نیست. این انضباط و شجاعت هم فقط موجب تلفات بیش‌تر می‌شود. شما سلاح مدرنی ندارید. آن‌چه بریتانیا به شما فروخته سلاح‌های قدیمی و نیمه‌سنگین است. شما چند تانک دارید؟ به صدتا هم نمی‌رسد و بیش‌تر آن‌ها در جنگ اول ساخته شده. و چند هواپیما؟ سی یا چهل‌تا که در اصل هواپیماهای آموزشی‌اند و روی آن‌ها مسلسل سوار کرده‌اند. می‌‎دانید روس‌ها چند هواپیما دارند؟ حدس بزنید. هزارتا؟ دوهزارتا؟… بیش‌تر. آن‌ها سه‌هزار جنگنده‌ی پیشرفته دارند. فقط در یک صورت می‌توانید مقاومت کنید: این‌که پیشوا از استالینگراد عبور کند و به کمک شما بیاید که او هم فعلاً سخت در روسیه درگیر است.»

موارد ذکرشده مربوط است به قبل از اشغال ایران توسط متفقین. بعد از اشغال ایران و سقوط رضاشاه، راوی نیز سعی می‌کند از طریق مشاهدات خودش، تهران آن زمان را بازسازی کند. او در بخش نُهم، که مربوط است به مهرماه سال ۱۳۲۰، چند روز بعد از  اتمام سلطنت رضاشاه، می‌گوید: «تهران شکل دیگری شده بود. جوّ قحطی و اشغال همه‌جا احساس می‌شد. خیابان لاله‌زار پاتوق سربازان آمریکایی شده بود که عصرها به میکده‌ها سر می‌زدند. سر چهارراه‌ها جیپ‌هایی با علامتِ M.P ایستاده بودند و پاسبان‌های سر پست دیگر کاره‌ای نبودند. شب‌ها ولگردی سربازان روس آغاز می‌شد که در کوچه‌ها نعره می‌زدند و ودکا و ماتیشکا می‌خواستند. روزنامه‌ها خبر از دستگیری سران حکومت می‌دانند.»

  • ماجراپردازی:

بیشتر آثار جولایی علاوه‌بر این‌که جدی‌اند و عمیق، بسیار جذاب و ماجرامحور و مخاطب‌پسند هم هستند. به‌قولی اثر، درعین عمیق بودن، جذابیت را فدای ادای روشن‌فکری نمی‌کند. در رمان برآمدن آفتاب زمستانی، مانند بیشتر آثار جولایی، مثل رمان سوءقصد به ذات همایونی و داستان کوتاه مونس و مردخای، ماجراهای عاشقانه موازی با ماجراهای سیاسی روایت می‌شوند. ماجرای عشق روزبه و بابک به سودابه و ماجرای دستگیری بابک و زندانی شدنش و محاکمه‌ی سرپاس مختاری و همچنین اشغال ایران توسط متفقین و قحطی ناشی از آن، همگی در هم می‌پیچند و شاکله‌ی اصلی ساختار داستان را شکل می‌دهند.

برآمدن آفتاب زمستانی رضا جولایی

  • تصاویر مشابه:

در رمان برآمدن آفتاب زمستانی، تصاویری مشابه با سایر داستان‌ها و رمان‌های او وجود دارند. به‌عنوان مثال در جایی از داستان (صفحه‌ی ۱۰۶) راوی (کامیار) به‌همراه مادربزرگ و خاله‌سودابه و عبدالعلی‌خان در راه بازگشت به تهران است. آن‌ها در راه سه‌تا ماشین می‌بینند که دارند به ماشین آن‌ها نزدیک می‌شوند. این ماشین‌ها جلوشان پرچم نصب شده و ماشین‌های دربارند. عبدالعلی‌خان ماشین را کنار می‌زند تا آن سه ماشین رد شوند و بروند. بعد از رد شدن ماشین‌ها، آن‌ها متوجه می‌شوند که یکی از ماشین‌ها درواقع رولزرویسِ شاه بوده و خود رضاشاه نیز در آن نشسته و به‌سمت تهران می‌رفته است.

دقیقاً مشابه این صحنه در رمان سوءقصد به ذات همایونی نیز وجود دارد. منتها شخصیت‌های رمان به‌جای ماشین سوار بر کالسکه‌اند و شاه مملکت هم به‌جای رضاشاه، محمدعلی‌شاه است.

همچنین در داستان کوتاه «دره‌ی پریان» که در مجموعه داستان نسترن‌های صورتی چاپ شده است، دایی‌روزبه حضور دارد و اتفاقاً آن‌جا هم خلبان است و همراه با راوی آن داستان، پرواز می‌کند و راوی تصاویری را از آن بالا توصیف می‌کند. در رمان برآمدن آفتاب زمستانی نیز راوی، در بخش سوم، به‌همراه دایی‌روزبه سوار هواپیمایی می‌شود و پرواز می‌کند و چیزهایی که از آن بالا می‌بیند را توصیف می‌کند.

  • مضامین مشابه:

در شاید معروف‌ترین رمان رضا جولایی، یعنی رمان سوءقصد به ذات همایونی، ماجرا حول محور ترور محمدعلی‌شاه می‌گردد. چنانچه از آن رمان برمی‌آید، ترور شاه ناموفق می‌ماند و اتفاقاً سرکوب و دیکتاتوری شدیدتر می‌شود. احتمالاً جولایی در آن رمان قصد داشته تا به این مضمون بپردازد که مفاهیمی مثل آزادی و قانون‌خواهی باید امری درونزا باشند و با ترور کردن شاه یا ساقط کردن او از رأس قدرت، احتمالاً شرایط نه‌تنها فرقی نخواهد کرد،که به‌سبب بی‌قانونی و هرج‌ئمرج بدتر هم خواهد شد.

در آن رمان این مضمون به‌شکلی پوشیده به مخاطب القا می‌شد. اما در رمان برآمدن آفتاب زمستانی، رضا جولایی این مضمون را کاملاً رک و بی‌پرده در دیالوگ یکی از شخصیت‌هایش می‌گنجاند و ممکن است این موضوع اندکی زننده باشد. البته می‌توان این را نیز درنظر گرفت که رمان برآمدن آفتاب زمستانی در تابستان ۱۴۰۲ و بعد از وقایع سیاسی-اجتماعی روز نوشته شده و از آن تأثیر به‌سزایی گرفته است.

در جایی از داستان، پس از شهریور ۱۳۲۰ و رفتن رضاشاه، دایی‌بابک به پدرش می‌گوید که شاه رفته و استبداد تمام شده است. شخصیت پدربزرگ در راستای همین مضمون چنین پاسخ می‌دهد: «شاه جوان جای او نشسته و دیری نمی‌گذرد که پا جای پدرش خواهد گذاشت. این خصوصیت ماست، خصوصیت مملکت ماست. یک مستبد جای مستبدی دیگر. می‌دانی چرا؟ چون ما مستبدیم. استبداد از دل ما بیرون می‌آید. ما غش‌وضعف می‌رویم برای هر کس که ادای قهرمان‌ها را در بیاورد. مردم نیازمند باورند، هر نوع باوری، هرچه جزمی‌تر بهتر، و قهرمان‌ها این باور را به آن‌ها می‌دهند تا به قدرت برسند.»

در نهایت می‌توان گفت اثر جدید رضا جولایی، رمان برآمدن آفتاب زمستانی، رمانی است  جذاب و خواندنی، برآمده از دل تاریخ با مضامینی که امروزه روز نیز می‌توان به آن‌ها اندیشید.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمدرضا صالحی
محمدرضا صالحی
دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی. علاقه‌مند به روایت‌شناسی، نقد ادبی و داستان‌نویسی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights