نوشتن درباره فیلمهای کوتاه سهل و ممتنع است، همانطور که ساختن فیلم کوتاه در نگاه اول ساده به نظر میرسد ولی در نهایت چیزی جز مسیر سنگلاخی جلوی راه فیلمساز قرار نمیگیرد، چه برسد که این اتفاق بخواهد در ایران هم بیفتد.
همانطور که همه میدانیم فیلم کوتاه، فیلم بلندی که زمانش کم شده باشد یا از لحاظ روایت همان فیلم بلندِ فشردهشده باشد، نیست. اما دانستنِ این مهم همانقدر که کافی نیست، آگاهی از این مساله که فیلمساز از افتادن در این ورطه باید جلوگیری کند نیز کار هر کسی نیست. مشکلات فیلم کوتاه چه در مقیاس جهانی و چه در ایران تا حد زیادی مبرهن هستند و اگر هم نباشند با کمی تامل برای هر کسی روشن و مشخص خواهند شد. عدم استقبال عمومی، عدم وجود سینماهای مخصوص و یا سانسهای ویژه و کافی برای اکران، و مشخصا عدم تمایل سرمایه گذاران، شاید مهمترین آنها باشند.
در این میان جشنوارههای مختلف، چه جشنوارههای مهم جهانی و چه جشنوارههایی که صرفا در مقیاس فیلمهای کوتاه فعالیت میکنند یکی از تاثیرگذارترین بسترها برای زنده ماندنِ این ژانر در سینما هستند. همانطور که قبلا هم اشاره شد، فیلم کوتاه بیشتر به مثابه یک ژانر در سینما میماند تا صرفا نوعی تقسیمبندی بر اساس زمان؛ و بر همین اساس، همچون هر ژانر دیگری، مشخصههای ژانریِ ویژهی خودش را هم دارد، و شاید بهتر باشد بگوییم که باید داشته باشد. جشنوارههای سینمایی که در زمینه فیلم کوتاه مطرح هستند کم نیستند و البته تهیهی لیست آنها نیز هیچ سخت نیست؛ اما وجودِ امیدبخش این جشنوارهها می تواند همان قدر که به سرزندگی و رشد و ترویج سینما به شکل کلی منجر شود، همچون راه رفتن بر روی لبهی دیوار، میتواند موجبات مرگِ تالیف در سینما و کجفهمیهای فراوان در میان فیلمسازان شود. فیلمسازانی که به طور یقین، همگی در ادامهی مسیر کاری خود در آرزوی نیل به ساختن فیلم بلند داستانی به سر میبرند. منظور این است که آنچه در ابتدای امر برای هر فیلمسازی مقدور است، ساخت فیلم کوتاه بوده و اگر فرض کنیم مسیرِ فیلمسازی از ساخت فیلم کوتاه میگذرد، فهمِ سینما و روایت و تکنیک و تصویر، از یک طرف چیزی نیست که بشود به راحتی از آن گذشت و از طرف دیگر چیزی هست که در ساخت فیلم کوتاه تمرین میشود؛ حالا و در اینجا است که نقش جشنوارههای فیلم کوتاه در مسیرِ کاری یک فیلمساز، روشن و مشخص میشود. چرا که آنها با اهمیت دادن به شیوههای فرمیک و روایی خاص و مد نظرِ خود، در واقع با اعمال سلایق و گرایشات شخصی در انتخاب و گزینش آثار دریافتی، آن را در یک گستره جهانی ترویج میدهند. اشاره به این امر اما تقبیحِ فعالیت جشنوارهها نیست که برعکس، عملکرد درست و مسیرِ گرداندن یک جشنواره، چیزی جز این نیست و نباید هم که باشد و نقدی اگر به جشنوارهای هست، باید به رویکردها و هدفگذاریهای آنها باشد. مقصود اما در اینجا این بود که نحوهی گرداندن جشنوارهها خواه ناخواه میتواند موجب آن شود که فیلمساز در ازای بیشتر دیده شدن و هر چه سریعتر پیمودنِ مسیر برای رسیدن به آرزوی ساخت فیلم بلند، در منجلابِ ساختن فیلمِ جشنوارهای (که عملا در اینجا میتوان آن را فیلم سفارشیِ ناخودآگاهانه نیز خواند)، بیفتد و خارج از هر آنچه که فهم و درک درستی از سینما را به نمایش بگذارد، در طی مسیری که به خودفروختگی منجر میشود، صرفا در راستای ارضا نمودنِ خواست جشنوارهها (که اگر ایرانی باشید و آن جشنواره خارجی، ولع بیشتری نیز به همراه خواهد داشت)، کارنامهی هنری و فیلمسازی خود را از ابتدا اینگونه شکل بدهد.
درباره چند فیلم کوتاه ایرانی موفق در جشنوارههای خارجی
نمیشود در مورد فیلمهای کوتاه صحبت کرد، از حضور آنها در جشنوارههای خارجی نیز گفت، اما به طور اخص به چند نمونهی بارز از آنها نپرداخت. در اینجا پنج فیلم کوتاه ایرانی مورد بررسی قرار میگیرند، با این توضیحِ موکد که ایشان نمایندهی تمامی فیلمهای ایرانیِ حاضر در جشنوارههای خارجی نیستند و بر اساس هیچ فاکتور خاصی مگر در دسترس بودن برای تماشا انتخاب نشدهاند. همچنین لازم به توضیح است که این متن قصدِ نقد مفصل این آثار را ندارد و این بررسی در راستای اهداف کلی مطلب قرار گرفته است.
فیلمهایی که در اینجا بررسی می شوند: حیوان از برادران ارک؛ نگاه از فرنوش صمدی؛ روتوش از کاوه مظاهری؛ امتحان از سونیا حداد؛ و تاریکی از سعید جعفریان خواهند بود.
فیلم حیوان ساخته برادران ارک از آن فیلمهایی است که به خوبی نشان میدهد فیلمسازان درک درستی از سینما دارند و در به نمایش گذاشتن آن چیزی که در نظر دارند نیز به شکل تحسینبرانگیزی خبره هستند. حیوان از جمله معدود آثاری است که کورسوی امیدی برای دنبال کردنِ جریان فیلم کوتاه نگه میدارد و در وانفسای سینمای ایران، این مهم کم چیزی نیست. موفقیت آن در جشنوارههای خارجی و حتی داخلی نیز تعجببرانگیز نیست. فیلمی با نگاهی متفاوت و خاص، تصاویری که حاویِ امضای شخصی سازنده هستند و روایتی جذاب که تا انتها نیز بیننده را با خود همراه نگه میدارد و همه چیز تا حد زیادی درست سر جای خودشان قرار گرفتهاند.
فیلم نگاه ساختهی فرنوش صمدی بیش از هر چیز، گویی به یک اتفاقِ ناخواسته در مسیر فیلمسازی کارگردان شبیه است. فیلم البته که قابل دفاع است؛ روایتی حاوی مساله روز و دغدغههای اجتماعیِ زندگی در ایران. شخصیت اصلی زنی است (با بازی مرضیه وفامهر)، که در همهمه و آشفته بازارِ گرفتاریهای زندگی شخصی، در یک آن، باید انتخابی میانِ چشمپوشی از یک بزه و رسوایی بزهکار داشته باشد. در نهایت تصمیم او کاملا بر آمده از ناخودآگاه شخصی فرد شکل میگیرد که اوج داستان نیز همین لحظه (آن) است. در ادامه پیامدهای ناشی از این اقدامِ غریزی به نمایش در میآید که از لحاظ روایی نیز درست و بهجا است؛ داستانی که در پایان همچون یک نمودار زنگولهای فرضی (اگر قصهی فیلم را به صورت نمودار بکشیم)، به ابتدای روایت باز میگردد و اصطلاحا فرود میآید و به پایان میرسد. فیلمی که هم دارای عناصر مد نظر جشنوارهها است، و هم اینکه درست پیش می رود و کارکرد لازم را در ذهن بیننده ایجاد میکند.
فیلم روتوش از کاوه مظاهری روایت زنی است که به ظاهر در یک زناشویی سالم و حتی شاید بشود گفت موفق قرار گرفته و یک بچه خردسال نیز دارد. اما این چیزی است که صرفا از بیرون دیده میشود (توسط ما به عنوان بیننده و توسط کلیت جامعه به عنوان اطرافیان آن زن)، و هیچکس از رنج و حزن درونی این فرد خبر ندارد. اگر همین را فرض بگیریم که مهمترین خواستهی فیلمساز برای القاء به بیننده باشد، در انتقال حس، درست عمل نمیکند و فاصله زیادی تا رسیدن به این هدف دارد. اگر هم هر هدف دیگری برای این فیلم بخواهیم متصور شویم باز هم به همین نتیجه میرسیم که چیزهای زیادی کم دارد. در واقع فیلم دارای چند پاره است که درست است با هنرمندی کارگردان به یکدیگر چسبانده شدهاند اما فیلمنامه همچنان اثر سوء خودش را روی آن گذاشته است. از همین رو است که باید با تاکید زیاد اشاره کرد که فیلمنامه در فیلم کوتاه، اصلی اساسی است که هر چقدر کارگردانی و بازیگری در آن اثر حرفهای و خبره باشد هم اما، در نهایت فیلمنامهی بد اثر منفی خودش را روی کلیت فیلم میگذارد. نکتهای که شاید در فیلم بلند داستانی آنچنان که در فیلم کوتاه تاثیرگذار است و مشهود، اینگونه نباشد و یا حداقل گاهی کمی قابل چشمپوشی باشد.
فیلم امتحان ساختهی سونیا حداد را از لحاظ عناصر روایی و فرمیک میتوان دارای شباهتهای زیادی (همچون دو فیلم قبلی که مورد بررسی قرار گرفتند) نسبت به قالب فیلمهایی که جشنوارههای خارجی از فیلمهای ایرانی (بهتر است بگوییم) انتظار و توقع دارند دانست. داستان درباره دختری است که در میان یک خلاف بزرگِ تحمیلشده از طرف خانواده (مسلما پدرش) قرار میگیرد و همین امر تبدیل به یک تهدید بزرگ برای تحصیلش میشود. در واقع فیلم دوست دارد به مسایل روز، دغدغههای اجتماعی و مشکلات زندگیِ زنان در جامعه امروز (و قشر متوسط) ایران بپردازد؛ اما در نهایت با انتخابهای اشتباه، چه از لحاظ قاببندی و تصویر، چه کارگردانی و بازی، و چه فرم روایی داستان، به شدت زمین میخورد و به کلی اثری غیرقابل دفاع و اعتنا از آب در میآید.
و در نهایت به فیلم تاریکی ساخته سعید جعفریان میپردازیم. فیلمی که باز هم مشابه فیلمهایی که بالاتر بررسی کردیم، دست روی داستانی درباره دختری میگذارد که در تاریکی شب به مردی مزاحم بر میخورد. تا همین جا کاملا مشخص است که هدف از ساخت این فیلم چیزی جز خوشایند و جلب توجه برای جشنوارهها نبوده و تهی از هر گونه انتقال حس و مفهوم، صرفا المانهای لازم را در سطحیترین قالب ممکن پشت سر یکدیگر چیده است و حتی تا جایی پیش رفته که شخصیت اصلی را به زور و کاملا بیربط و بدون توجیه، از حاشیهی امن خارج میکند تا بتواند آنچه که لازم دارد را داشته باشد. در واقع اینجا شخصیت اصلی در طی یک فرایند باورپذیر و طبیعی و تبعی نیست که در آن شرایط قرار میگیرد، بلکه دستِ نویسنده در قرار دادنِ اجباریِ او در آن موقعیت به وضوح قابل مشاهده است.
جمعبندی
در ابتدا باید اشاره کرد که متاسفانه به دلیل موفقیت چند فیلم در جشنوارههای خارجی، سینمای ایران که در اینجا مقصود جامعه فیلم کوتاه است، این برداشت اشتباه را کرده که اگر عناصر موجود در آن فیلمها را نسخهبرداری و کپیبرداری کند، میتواند به فیلمساز موفقی تبدیل شود. البته که از این کار نتیجه هم گرفته شده و همین امر منجر به برنده شدن و جوایز متنوعی نیز برای سازندگان این آثار شده؛ ایشان اما تا جایی پیش رفتهاند که نه تنها عناصر کلی موجود در داستان (به طور مشخص زنی که از بابت زندگی در ایران دچار معضلات و مشکلاتی میشود)، که در قاببندیها، پلانها و حتی در بازی و نگاهِ بازیگران نیز دقیقا همان قبلیها را برداشتهاند و در اثر خود گنجاندهاند، حتا به زور.
اما جدا از وجه ناامیدکننده و منفی ماجرا که اگر باب آن باز شود انتهایی نمیتوان برایش متصور شد، این نکته لازم و ضروری است که بدانیم، علیرغم المانهایی که جواب خود را در ایجاد موفقیت برای یک فیلم کوتاه در جشنوارههای خارجی پس دادهاند (و بالاتر به طور اخص و اعم اشاره شد)، این طور نیست که بتوان متصور شد اگر فیلمی دارای این ویژگیها نباشد، مد نظر جشنوارههای معتبر قرار نخواهد گرفت. بنابراین فارغ از انواع نسخهبرداریهای کاملا یکنواخت از تجربههای موفق، درست است که اصطلاحا خارجیها شدیدا کنجکاو هستند که از مسایل و دغدغههای انسانیِ زندگی در داخل ایران سر در بیاورند اما، نخست این که همین مسایل چنان دارای گستردگی عجیب و غریبی هستند که با کمی تامل در قصهگویی و همراهیِ چاشنی خلاقیت، بتواند به خروجیهای قابل دفاع برسد و کورسوی امید را همچنان زنده نگه دارد؛ همچنین جدای از کلیشهی شاید با اغماض بشود گفت نگاهِ فمنیستیِ زنی گیرافتاده میان خلاف و قانون، روایتهایی متنوع با نگاههای خاص و امضای شخصیِ فیلمساز که بشود امیدوار بود که در آینده به کارگردانی مولف تبدیل شود نیز کم نیستند. با امید به نگاهی جامعتر در مقیاسی کلانتر.