واقعیت این است که خیلی از فیلمهای مهم تاریخ سینما پیرامون مذهب و چهرههای مذهبی را فیلمسازان غیرمذهبی ساختهاند یا فیلمنامهاش را افراد غیرمومن به آن مذهب نوشته اند از جمله فیلم «مردی برای تمام فصول» که رابرت بولت غیر مسیحی آن را بر اساس زندگی یک قدیس مسیحی (سرِ تامس مور) نوشت یا فیلمنامه «روز واقعه» که بهرام بیضایی غیر مسلمان درباره واقعه کربلا و شهادت امام حسین و یارانش نوشت. مسیحِ پازولینی بی خدا هم به اعتقاد بسیاری از منتقدان سینما، رئالیستی ترین و باورپذیرترین مسیحی است که تا کنون بر پرده سینما به نمایش درآمده است. پیر پائولو پازولینی، شاعر، نظریه پرداز و فیلمسازی آته ئیست و مارکسیست بود و در نتیجه «انجیل به روایت متی» (۱۹۶۴) او معمولاً به عنوان روایتی مارکسیستی از زندگی مسیح درنظر گرفته میشود. به عنوان روشنفکری انقلابی، ستیزه جو و مارکسیستی پرشور، پازولینی، کلیسا را ابزار قدرت می دانست هرچند از طرفی به الهیات مسیحی نیز دلبسته بود. او مبارزی ضد فاشیست بود که به خاطر گرایشهای همجنسخواهانهاش، همیشه تحت فشار اقشار قشری ومتعصب بود و سرانجام نیز به خاطر اعتقادات و گرایشهای غیرمتعارف خود که با ارزشهای اخلاقی زمان او نمیخواند، جانش را از دست داد.
دیدگاههای رادیکال و روحیه عصیانگرانه و سرکش پازولینی با جزم اندیشیها و گرایشهای قالبی و تنگنظرانه مارکسیستهای رسمی و حزبی نمیخواند. از این رو او نه تنها مورد حمله نیروهای راست گرای حاکم و نهادهای مذهبی و متولیان “عفت عمومی” بود بلکه روسای حزب کمونیست ایتالیا نیز که تنها به کسب قدرت سیاسی میاندیشیدند؛ با او و اندیشههایش در ستیز بودند. پازولینی نه تنها در چالشی دائمی با کلیسا و نظام سرمایه داری بود بلکه از منتقدان جدی حزب کمونیست ایتالیا و سیاستها و روشهای آنان به شمار میرفت و به همین دلیل، حزب کمونیست ایتالیا او را طرد کرد. به نوشته تونی رینز، منتقد بریتانیایی و نویسنده مجله «سایت اند ساوند»، پازولینی، هرگز یک مارکسیست ارتدکس نبود بلکه مارکسیسم او در ترکیب با آموزههای مسیحی قابل فهم است. او به خلوص ایدئولوژیک باور نداشت و همین امتناع او از پذیرش باورهای قالبی عصرش، او را به عنصری گستاخ و طغیان گر در نزد چپها و راستها تبدیل کرد. او در مرحلهای از زندگیاش، دیگر نه مورد حمایت چپها بود و نه راستها. به اعتقاد تونی رینز، در دورهای که دانشجویان انقلابی در پاریس سرگرم سنگربندی و مبارزه با پلیس ضد شورش بودند، پازولینی ایمانش را به راهحل های ایدئولوژیک از دست داده بود. او حتی در برخورد دانشجویان ایتالیایی با پلیس ضد شورش رُم، جانب پلیس را گرفت. چرا که به اعتقاد او، افراد پلیس، مردانی خوب از طبقه کارگر با ریشههای دهقانی بودند که در مقابل دانشجویان نازپرورده و اغفال شده به وسیله بورژوازی قرار داشتند.
جان هلیدی نویسنده کتاب “پازولینی از زبان پازولینی” (ترجمه علی امینی نجفی)، درباره مارکسیسم پازولینی مینویسد: “مارکسیسم پازولینی، نظامی یکپارچه نیست بلکه تنها یکی از مؤلفههایی است که در اندیشه او حضور دارد.” او مارکسیسم پازولینی را بیشتر متاثر از اندیشههای گرامشی میداند. به اعتقاد هلیدی، پازولینی جذب رگههای تازه و بدعتآمیز این متفکر مارکسیست شد. پازولینی خود در این باره میگوید: “مارکسیست هستم اما آثار مارکس را کم خواندهام. بیشتر گرامشی خواندهام.” و در جای دیگر میگوید: “این را از یاد نبرید که در ایتالیا همه به نحوی مارکسیست هستند. همانطور که همه را میتوان کاتولیک دانست. یک کشیش باهوش همیشه جامعه را با معیارهای مارکسیستی تحلیل می کند. حتی خود پاپ هم همینطور است… مارکسیسم بخشی از فرهنگ ایتالیاست.”
پازولینی رابطه پیچیدهای با مذهب داشت. او قبل از هر چیز یک شاعر بود و مفاهیم قدسی و الهی(نه خرافات مذهبی) برای او جذابیت قدرتمندی داشت. اساطیر مذهبی و همه آنچه که مقدس شمرده میشد برای او جذاب بود. او برخلاف مارکسیستهای دیگر، مذهب را نفی نمیکرد بلکه تبلیغ ایدههای مارکسیستی و مبارزه برای ترقی و صلح و عدالت را وظیفه مبلغان مذهبی میدانست. در مورد کاتولیک بودن خود گفته است: “من تصادفا کاتولیک زاده شدم اما عملا هیچگاه کاتولیک نبودم. من نیز همانند بقیه روشنفکران ایتالیایی منتقد کلیسا هستم. کلیسا در ایتالیا، همیشه ابزار قدرت بوده اما فکر نمی کنم که آن قدرت، ایدئولوژیک و در تضاد با قدرت عملی باشد.”
کلاغ مارکسیست فیلم «شاهین و گنجشک» پازولینی که حرفهای مارکس را از دهان او میشنویم، در صحنهای از فیلم به توتو و پسرش میگوید: “مذهب، نیرویی است که شما را در جادهای که کسی نمیداند به کجا ختم میشود،هدایت میکند. فرقی نمیکند که دهقان باشید یا کارگر. جادهای که شما را به جایی میبرد که تمام راهها به آن ختم میشوند.” در صحنه دیگری از این فیلم، فرانچسکوی قدیس در برابر پرسش توتو که اگر طبقه “شاهین ها” نتوانند با طبقه “گنجشک ها” کنار بیایند تکلیف چیست؟ می گوید: شما باید به آنها آموزش بدهید. دنیا باید تغییر کند. مردی با چشمان آبی میآید و میگوید: “ما میدانیم که عدالت مترقی است. ما میدانیم که جامعه تدریجا پیشرفت میکند و از ترکیببندی نامتعادل آن آگاهی خواهد یافت و نابرابری فاحش آن ظاهر خواهد شد.”
پازولینی قبل از ساختن «انجیل به روایت متی»، اپیزود «ریکوتا» (پنیر بی نمک) را که بخشی از فیلم اپیزودیک «روگوپاگ» (۱۹۶۳) بود را ساخت (اپیزودهای دیگر را ژان لوک گدار، اوگو گرگورتی و روبرتو روسلینی ساختند). فیلم پازولینی، درباره پشت صحنه فیلمی است به نام «مصائب مسیح» که کارگردانی با بازی اورسون ولز درباره رنجهای مسیح میسازد و جوان ایتالیایی فقیری که در آن نقش سیاهی لشکر را بازی می کند و قرار است به جای یک دزد به صلیب کشیده شود، بر اثر خوردن پنیر ریکوتا مسموم شده و روی صلیب جان می دهد. پازولینی در این فیلم، لبه تیز انتقادش را متوجه کلیسا و مسیحیت رسمی کرد که به اعتقاد او برخلاف آموزههای مسیح به زندگی فقرا بیاعتنا بود. نتیجه آن شد که کلیسا او را به ارتداد محکوم کرد و به جرم کفرگویی به چهار ماه زندان محکوم شد هرچند او توانست حکم زندانش را با پرداخت جریمه بخرد.
در سال ۱۹۶۲ پازولینی در پاسخ به فراخوان پاپ ژان بیست و سوم برای گفتگوی کلیسا با هنرمندان غیر مسیحی به آسیسی رفت و زمانی که آنجا در هتلی اقامت داشت، انجیل را از اول تا آخر مثل یک رمان خواند و بعد گفت که داستان عیسی «عالیترین چیزی است که میتوان خواند». به دنبال آن بود که تصمیم گرفت زندگی مسیح را مستقیماً و بر اساس از یکی از انجیلها بسازد و انجیل متی را برای این کار انتخاب کرد و وقتی ساخت آن را به پاپ ژان بیست و سوم تقدیم کرد اگرچه پاپ عمرش کفاف نداد تا نتیجه کار پازولینی را ببیند. او قبل از کامل شدن فیلم درگذشت اما واتیکان، فیلم را ستود و به آن جایزه داد و پازولینی از سوی چپها، به سازشکاری با کلیسا متهم شد.
فیلم «انجیل به روایت متی» با اینکه عینا بر اساس متن انجیل ساخته شده اما در واقع قرائت یک مارکسیست از یک متن مقدس مذهبی است و تلویحا به رابطه میان دیالکتیک مارکسیستی و اسطوره مسیحی میپردازد. پازولینی برخی از قسمتهای انجیل را حذف کرداما دیالوگهای متی را تقریباً کلمه به کلمه دنبال کرد و اصلا تغییر نداد. هیچ نریشنی روی فیلم نیست و و جز صحنه قدم زدن مسیح برروی آب، هیچ تروکاژ سینمایی دیگری به کار نرفته است. ویژگی کلی فیلم، برداشتهای بلند و بدون قطع و کلوزآپهای زیاد و تاکید روی ژست افراد و حالت چهرههاست. جلسات دادگاه و به صلیب کشیدن مسیح خیلی سریع در فیلم اتفاق میافتد. بدیهی است که برخی چیزها در اقتباس پازولینی از دست رفتهاند. مثلا رابطه بین یوسف و مریم که در انجیلها کاملا روشن است و تنها در پرتو متن انجیلها می توان آن را به طور کامل درک کرد، در فیلم با سکوت بازیگران قابل فهم نیست و ما باید از باردار بودن مریم و حرفهای آشفته بین آنها نتیجه بگیریم که بین آنها چه میگذرد.
هیچ فیلم دیگری از زندگی مسیح تا این حد اندیشمندانه نیست و تماشاگر را به تعمق در زندگی و اندیشهها و ایمان عیسی دعوت نمیکند. پازولینی در پاسخ به این پرسش که چطور به عنوان یک آدم بی ایمان فیلمی با درونمایه مذهبی ساختی؟ گفت: ” اگر فکر میکنید من بی ایمانام، پس شما مرا بهتر از خودم میشناسید. شاید من بیایمان باشم اما من بیایمانیام که نوستالژی ایمان دارم… «انجیل به روایت متی»، فیلمی است که منِ غیر مومن، آن را از زاویه دید یک مومن روایت میکنم.” و در جای دیگری گفته است: “من باور ندارم که مسیح پسر خداوند است چون من آدم مومنی نیستم… من ضد روحانیت مسیحی ام اما دو هزار سال تاریخ مسیحیت در من است.”
«انجیل به روایت متی»، برخلاف فیلمهای باشکوه هالیوودی از زندگی مسیح، در میان کوهها و صخرهها یا زاغههای فقرزده جنوب ایتالیا فیلمبرداری شد(با فیلمبرداری درخشان تونینو دلی کولی) چرا که پازولینی نتوانست ردپای تاریخ را در زادگاه واقعی مسیح (فلسطین) بیابد. فیلمبرداری در لوکیشن واقعی، در روستاهای جنوب ایتالیا (در همان منطقهای که مل گیبسون بعداً فیلم «مصائب مسیح» را فیلمبرداری کرد) به جای استودیوهای فیلمسازی ایتالیا مثل چینه چیتا و حضور نابازیگران محلی (دهقانان، کارگران، مغازهداران و امثال آن) یک نوع اصالت روستایی و دهقانی قانع کننده به فیلم پازولینی داده که بسیار مستندگونه و یادآور نئورئالیسم ایتالیاست؛ جنبش و سبکی که پازولینی بی تردید متاثر از آن بود. او به سنت نئورئالیسم، از مردم عادی و نابازیگر، از جمله مادرش سوزانا برای بازی در نقش مریم (در دوران پیری اش) استفاده کرد و همانند آثار نئورئالیستی، سبک بیانی فیلم به جای تدوین، متکی بر حرکت دوربین، لانگ تیکها و نماهای بدون قطع است هرچند کلوزآپ و جامپ کات هم کم ندارد. پازولینی اما سبک فیلم را بیشتر متاثر از سبک سینماوریته و سینمای گدار معرفی کرد. درباره استفاده از نابازیگران در فیلمهایش گفته است: “استفاده از بازیگران غیر حرفه ای، اولویت زیباییشناختی ایدئولوژیک من است چرا که آنها خودشان تکههایی از واقعیتاند، مثل منظره، مثل آسمان، مثل خورشید و مثل الاغی که از کنار جاده میگذرد.”
مسیح پازولینی، بازسازی فیگور مسیح در پرتره ال گرِکو، نقاش اسپانیایی عصر رنسانس بود، تصویری ساختارشکنانه از فیگور مسیح که تا آن زمان در سنت شمایل نگارانه مسیحی و به دنبال آن در سینمای هالیوود عرضه نشده بود، مسیحی که شبیه هیچ کدام از مسیحهای دیگری که تا کنون در سینما روایت شده بودند نبود و نیست. مسیح «شاه شاهان» نیکلاس ری، «عیسای ناصری» فرانکو زفیرلی، «بزرگ ترین داستان عالم» جرج استیونس و حتی مسیح مارتین اسکورسیزی در «آخرین وسوسه مسیح»، همه چهرهای اروپایی دارند و غالبا با موهای بور و چشمان آبی تصویر شدهاند اما مسیح پازولینی، جوانی اسپانیایی با پوستی نه چندان روشن و موهای سیاه بود و با فیگور واقعی عیسی مسیح که از خاورمیانه برخاسته بود، نزدیکی بیشتری داشت. هرچند روسلینی نیز ده سال بعد در ۱۹۷۵، مسیح دیگری را در سینما خلق کرد که بیشباهت به مسیح پازولینی نبود. عیسی در فیلم پازولینی، شخصیتی محکم، خشن، ویرانگر و سرسخت است و انریکه ایرازوکی، دانشجوی ۱۹ ساله نیمه یهودی ایتالیایی (که قبل از این فیلم هرگز بازیگری نکرده بود و بعد از این فیلم نیز در هیچ فیلمی ظاهر نشد) در نظر پازولینی بهترین کسی بود که میتوانست این نقش را بازی کند. بازی او مقتدرانه و جذاب و شیوه بیان او رسا و موعظههای او تاثیرگذار است. نقش یوسف را برادر السا مورانته (نویسنده بزرگ ایتالیایی و همسر آلبرتو موراویا) و نقش یحیای تعمید دهنده را برادرزاده او بازی کردند. آلفونسو گتو شاعر مارکسیست در نقش اندرو و جورجیو آگامبن فیلسوف بزرگ ایتالیایی در نقش فیلیپ و ناتالیا گینزبورگ نیز در نقش مریم بتانی ظاهر شدند.
مسیح پازولینی با اینکه نگران فقرا است و علیه اشرافیت و روحانیت یهود (که همدست قدرت حاکم است) عصیان میکند اما پازولینی از اغراق در این کار میپرهیزد و نمیگذارد فیلمش تا سطح یک بیانیه سیاسی و شعاری تقلیل یابد. اگر پازولینی میخواست تنها روی جنبه سیاسی زندگی مسیح تاکید کند، انجیل لوقا، برای این هدف او مناسبتر بود تا انجیل متی. چرا که تاکید انجیل لوقا روی فقرا و بیچارگان است. در انجیل متی آمده است: “خوشا به حال فقیران” اما در انجیل لوقا می خوانیم: “خوشا به حال شما فقیران، و بدا به حال ثروتمندان.”
برخلاف فیلمهای هالیوودی که درباره مسیح ساخته شدند و در آنها معجزههای مسیح با استفاده از جلوههای ویژه ساخته شده، معجزههای مسیح در فیلم پازولینی، حتی راه رفتن مسیح روی آب، به شیوهای بسیار مینیمالیستی و ساده اما واقعی به تصویر کشیده شده است. مثل اغلب فیلمهای پازولینی، باند موسیقی فیلم بسیار غنی و متنوع است و در آن قطعاتی از موتزارت و سباستیان باخ گرفته تا موسیقی بلوز بلایند ویلی جانسن و صدای بیلی هالیدی را میشنویم. انقلابی گری عیسا مسیح و دفاع او از عدالت و انسانیت و دریدن نقاب ریاکاری حاکمان و روحانیون یهودی عصر، نشاندهنده پتانسیل یک چهره مقدس مذهبی برای انعکاس دیدگاههای مارکسیستی پازولینی بود. او با این که حتی یک جمله از روایت انجیل متی را تغییر نداد اما فیلمی ساخته بود که طنین دنیای معاصر و میل به تغییر جهان و وعدههای انسانی و عدالتخواهانه مارکس و گرامشی در آن بود.