کاروان ایران، با چهل ورزشکار و در سیزده رشتۀ ورزشی، راهی المپیک پاریس شد؛ این تیتری است که سرخط خبرها را به خود اختصاص داده و مانند سایر اخبار حاشیهای پوشش استتاری است بر گسترش حوادث روزانۀ ایران در نسبت با مسائل اقتصادی و ناهنجاریهای اجتماعی. بااینحال این انتقاد تنها به رسانهها وارد نیست که چرا این اخبار -که در وضعیت کنونی، حاشیهای بیش نیست- پررنگتر از خبرهای اصلی جامعه میشود بلکه انتقاد به ما مردم نیز وارد است. ما ایرانیان در فراموشکاری سابقهای تاریخی داریم و در بدترین شرایط زیستی به فکر آسودگی خود هستیم. «زندگی و دیگر هیچ» کیارستمی را یادتان هست؟ عدهای میگفتند فیلمی است دربارۀ اهمیت زندگی در برابر مرگ، ولی میتوان فیلم را از منظر دیگری نیز بررسی کرد: شاید این فیلم زهرخند و کنایهای است به فرهنگ عافیتطلب ایرانی که در ناگوارترین حوادث به فراغت خویش میاندیشد و در بحبوحۀ مرگ و آوار، فکر مسابقات جام جهانی فوتبال است! همین چندی پیش را که یادتان هست که ملّت داشتند زیر بار مشکلات اقتصادی تلف میشدند و عدهای نیز به نمایندگی از ملت راهی زندان شدند ولی خواستۀ جمعی مردم از دولت، رفع توقیف صدای شجریان و پخش قطعۀ ربنا بود! این موقعیت تاریخی که بهواقع مضحک است، واقعیت جامعۀ ماست و حالا نیز عدهای تمامی دغدغههایشان را فراموش کرده و چشم امیدشان به پدیدههای المپیک است!
از این که بگذریم، چه چیزی میتواند در المپیک پاریس برای ما واجد اهمیت باشد و به درد مردم ایران بخورد؟ کسب مدال نه مشکلات را حل میکند و نه نان و آب و نه حتّی افتخار ملّی است. اینها تنها به حاکمیت ایران رسمیت میبخشد. اجازه دهید رؤیابافی کنیم: اگر ورزشکاران در بزنگاه حرکت در مسیر قهرمانی ناگهان دست از ورزش و مسابقه کشیده و تن به باخت و حذف دهند و قواعد بازی را بهم بریزند امّا در برابر دوربین، صدای اعتراض مردم ایران باشند، نگاه دنیا دوباره به ما میافتد. اگر ورزشکاری در زمان دریافت مدال قهرمانی، پشت تریبون دم از حقوق سرکوبشدۀ خودش و ملتش بزند، دم از کشتهشدگانی بزند که فقط برای یک تکه پارچه بر سر مورد تجاوز و شکنجه و قتل قرار گرفتند، ما دوباره میتوانیم به آزادی امیدوار شویم؛ امّا اینها رؤیایی بیش نیست. در طول این سالها حکومت جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را برای ترویج بیفرهنگی کرده و نتیجهاش نسلی شده که حتّی نمیداند حقوق طبیعیاش چیست و اگر بداند نیز راه مطالبهگریاش را نمیداند. با کمال شرمساری ورزشکاران ما یکبهیک عدهای ناآگاه، در حوزۀ فرهنگ، بوده که از نقطهای دوردست، بیهیچ دغدغه اجتماعی و بینیاز به آگاهی در این حوزه، فقط ورزش کردهاند و بهخیالشان قهرمانی و مدال برای ملت یک افتخار است. این همه مدال و لوح و تقدیر در کشوری که نان ندارد و نیمی از جمعیتش گرسنه هستند، چه دردی دوا میکند؟
به کشتی چشم دوختهاید؟ رشتهای که در المپیک همواره با افتخار همراه بوده و تصور میکنید باز هم این افتخارات را باید در تاریخ ثبت کرد؟ یادتان باشد هر یکبار تشویق شما و حیرت و سرور و اشکتان، از سر عرق ملی و میهنپرستی، بوسهای است بر دستان رئیس نامحترم و ضدمردمیِ فدراسیون کشتی. به رژه بانوان ایرانی فکر میکنید؟ اینها نمایندۀ زنان ایرانی هستند که همین دو سال پیش نقطه به نقطۀ شهر را با بدنهای بیجانشان لالهباران کرده بودند! حالا بانوان بهنمایندگی از زنان ایرانی و رسمیت بخشیدن به حجاب و عفاف قرار است مقابل میلیونها چشم قدم بردارند و چراغ المپیک را روشن و کورسوی امیدواری بیشمار زن ایرانی را خاموش کنند. بهنظرم المپیک و جام جهانی و هر رویدادی که به شکل رسمی نمایندگان حکومت ایران در آن شرکت میکنند جز مایۀ ننگ و رسوایی تاریخی برای ملت چیزی نمیتواند باشد.