بهشت دیگری جهنم توست / درباره درون ساخته واسیلیس کاتسوپیس

 یک «رابینسون کروزو» مدرن که طعنه‌ای به وضعیت انسان معاصر محصور در چنبره نظام قدرت دارد. «درون» دومین اثر کارگردان یونانی‌تباری است که سال‌هاست به ساخت ویدئوهای تبلیغاتی پرداخته و حال به یاری «ویلم دفو» موفق شده یک سولو نوازی را به سرانجام رساند. هر چند اثر در گستره مفاهیمی اسیر است که بارها به اشکال مختلف بیان شده و هر چه تلاش می‌کند تا طرحی نو دراندازد موفق نمی‌شود و تنها مخاطب می‌ماند و تجربه اسارت دوساعته‌اش با «نمو» که سارق آثار هنری است در یک پنت‌هاوس تجملی در قلب نیویورک. «کاتسوپیس» تلاش دارد تا به‌واسطه ایجاد شرایط خاص بنیان ارزشمندی آثار هنری را زیر سؤال ببرد و شیوه آفرینش را مدلول وضعیت آدمی بسازد. وقتی سرقت از خانه یک هنرمند مشهور با شکست مواجه می‌شود و نمو در آن خانه بدون آب و با مقداری غذا زندانی می‌شود. چالش برای بقا به سبک رمان «دنیل دفو» آغاز می‌گردد. اصولن آثاری چون «درون» که با یک هنرپیشه و مونولوگ‌های فراوان کار را پیش می‌برند. نیاز به مصالح فراوان دارند تا به رستگاری دست یابند وگرنه خیلی سریع به ملال دچار می‌گردند. یکی از شاخصه‌های «درون» فضاسازی آن است که موفق شده تا این جهنم خودساخته را برای ما تداعی کند. با تخریب مغز رایانه این آپارتمان هوشمند و تغییرات دمایی ما هر دو وضعیت را که بشر از آن بیزار است و در مقابله با آن به مرگ خواهد افتاد را تجربه می‌کنیم. گرمای وحشتناک که با پوست چروکیده و بدن نحیف «دفو» همخوانی دارد و با نماهای درشتی از عرق و نجاست در ترکیب با جستجوی او برای آب شرایط نزول آدمی را به تصویر می‌کشد و سرمای طاقت‌فرسا. به‌محض اینکه شرایط برای آدمیزاد مدرن و به‌اصطلاح بافرهنگ و تمدن سخت می‌شود سریعن به درجات نازل حیوانی سقوط می‌کند و برای بقا دست به هر کاری می‌زند. – وضعیتی که جهان در شرایط پاندمی کرونا شاهد آن بود و تصاویری فراموش ناشدنی را بر جای گذارد – در حقیقت اثر شرایطی آخرالزمانی را به تصویر می‌کشد و بسیار به رشته فیلم‌های جهان پس از نابودی شباهت پیدا می‌کند با این تفاوت که این آخرالزمانی انفرادی است که دیگران در آن حضور ندارند و قطع کامل ارتباط با جهان بیرون موجب این می‌شود که هر چه بیشتر شخصیت با خود ارتباط برقرار کند و کابوس‌ها و افکار و پریشانی‌های فراوانی را تجربه کند. “درون” علاقه وافری دارد تا بن‌مایه‌های فلسفی بزرگی را به خود اضافه کند و سؤالات مهمی را مطرح سازد؛ اما فیلم فاقد این توانایی است که بتواند از محدوده کوچک خود فراتر رود.
در حقیقت “کاتسوپیس” این پنت‌هاوس نیویورکی را به آزمایشگاه انسانی بدل کرده تا ما از نزدیک مجموعه‌ای از توانایی‌ها و ضعف‌های آدمی را تماشاگر باشیم. «دفو» استاد این‌گونه بازی‌های تک فردی است و باتوجه‌به شکل و شمایلش در آستانه هفتادسالگی از پس این نقش دشوار نیز به‌خوبی بر می‌آید و ما را به یاد تجربه تقربین مشابهی در فیلم آخرالزمانی دیگری به نام «۴۴:۱ آخرین روز روی زمین» از «آبل فررا» می‌اندازد. با این تفاوت که در اینجا بازی تک فردی‌اش ریتم جنون‌آمیزتری به خود گرفته است.

تصویر ملال زندگی آدمیزاد را در خوردن غذاهای تکراری هر روزه و مونولوگ‌های نمو می‌بینیم. تصویری عریان از آنچه کمتر کسی اهمیتی برای آن قائل است. فیلم‌ساز تنها همراهان او را کبوتری که با بالی زخمی در بادوباران بیرون دیوار شیشه‌ای بزرگ آپارتمان افتاده و در نهایت جان می‌دهد و خوراک کرم‌ها می‌گردد – عاقبت هر آدمیزاد خاکی – و دوربین مداربسته خانه که رفت‌وآمد آدم‌ها را نشان می‌دهد قرار داده است. نمو مدام درصدد ارتباط است تا این تنهایی شکنجه آور را پر کند و این ارتباطات بافاصله چه شباهت عمیقی بین آدمی و شبکه‌های مجازی دارد. «درون» هر چه به‌پیش می‌رود در استفاده از نمادها و اشارات سرشارتر می‌گردد و این حجم انبوه فرصت تحلیل را از مخاطب می‌گیرد و عملن این لایه‌ها بر روی‌هم نمی‌توانند معنی تازه‌ای خلق کنند. نمو پس از برآمدن از پس بقا – استفاده از سیستم آبیاری گیاهان، پیداکردن انبار تازه و ایجاد سرگرمی برای خود با دوربین مداربسته و مشاهده‌گری یکی از خدمتکاران ساختمان و ارتباط ذهنی با او – به دنبال آزادی است و در این مسیر انگاری در حال خلق یک اثر هنری تازه است با روی‌هم انباشتن وسایل خانه و با برهم‌زدن نظم سابق در حال خلق نظم جدید است. انگاری برای هر آفرینشی لازم است ابتدا نابود کنی و سپس از خاکستر سابق دوباره خلقی نو بر پا کنی. همان گونه که جهان آفریده شده و این دایره تا بی‌نهایت ادامه خواهد داشت. شاید اگر «درون» خط مشخص‌تری را پی می‌گرفت و در میانه روایتش مدام از این شاخه به آن شاخه نمی‌پرید و اشارات فلسفی‌اش بر هم انباشته نمی‌گشت اثر بسیار بهتری از آب در می‌آمد. چرا که کارگردان نشان می‌دهد که به فضاسازی مسلط است و ایده‌های بسیار خوبی در ذهن دارد؛ اما هیجانش برای به‌تصویرکشیدن همه آنها در یک بازه زمانی کوتاه موجب شده بسیاری از این عناصر بصری عقیم باقی بمانند و به سرانجامی نرسند. نمو با این مضمون که هنر را باید پلی برای آزادی کرد در تلاش است تا از سقف مسیری برای خود بیابد و به رستگاری رسد؛ اما چون مداوم تلاش‌هایش شکست می‌خورد روی دیوار سیاه‌چاله‌ای نقاشی کرده و با آب‌دهانش آن را تزیین می‌کند و این همه آن چیزی است که بشر در آن گرفتار است. شکلی از پوچی، تباهی و سرگردانی که هر چه می‌کوشد از آن خلاصی یابد نمی‌تواند. بدین شکل است که شاید هنر متعالی در بالاترین درجه‌اش مسیری برای رهایی باشد و به همین علت است که در انتها نمو از طریق همین دالانی که این کلنجارها برای رستگاری برایش گشوده است، می‌گریزد. اما همچنان بر این تأکید دارم که ایده‌های قوام نایافته در اثر بسیارند. آن ضیافت هنری که در کابوس‌هایش به سبک «درخشش»، «استنلی کوبریک» در آن حضور یافته بود یا همین ایده ارتباطش با آدم‌هایی که فقط در دوربین مداربسته آنها را می‌دید در کنار این شیوه غریبش برای آفرینش هنری و روایتش از بهشت و دوزخ «میلتون». اینها همه تکه‌های از یک تصویر عظیم‌اند که تنها در سطح شناورند و هیچ‌کدام نتوانسته‌اند عمیق شوند و بنیان فکری منسجمی را بسازند که ایده تازه‌ای را خلق کند.
در بهترین حالت “کاتسوپیس” تکه‌های از آثار مختلف و ایده‌های ذهنی‌اش را درهم‌آمیخته و مانند یک سلف‌سرویس عظیم به ما نمایش می‌دهد و در فقدان آن جرقه بزرگ، آن ایده نو و یا پرسش بزرگ اثر با دیوارنوشته‌ای از نمو که بهشت مالک را جهنم خود می‌دانست و تجربه‌ای دهشتناک برای بقا به پایان می‌برد. فیلم‌ساز همچنان در مرحله آزمون‌وخطا باقی می‌ماند و شاید این نقاشی تیره‌وتار بر بوم سینما مسیری باشد برای او که در تجربه‌های آتی تصویری را ارائه دهد که نه فقط خود او بلکه مخاطب نیز از دیدنش حیرت‌زده شود و پرسشی نو در ذهنش پدیدار گردد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights