در پاییز ۲۰۱۱ کتاب «در جنگلهای سیبری»، اثر سیلون تسون جایزهی ارزشمند مدیسی فرانسه در بخش ادبیات غیرداستانی را از آنِ خود کرد. از سوی دیگر علاقهی خوانندگان فرانسوی به مطالعهی آثاری الهام گرفته از سرزمینهای ناشناخته چون «در جنگلهای سیبری» به اندازهای بود که این کتاب عنوان پرفروشترین اثر تجربی سال ۲۰۱۱ فرانسه را به دست آورد. «در جنگلهای سیبری» حاصل تجربهای واقعی از زندگی نویسندهای تنها در قلب جنگل و در سرزمین پوشیده از برف سیبری است. سیلون تسون، ما را همراه خود به دل طبیعت یخزدهی روسیه در کنار دریاچه بایکال میبرد و به خواندن یافتههای درونی و بیرونیاش از زندگی آنجا فرا میخواند. او در این مکاشفه به مدت شش ماه به تنهایی در طبیعتی وحشی کنار افراد معدودی که کیلومترها آن طرفتر از او در فضایی روستایی میزیستند، زندگی کرد.
سیلوین تسون نویسنده، جهانگرد و روزنامهنگار فرانسوی در ۲۶ آوریل ۱۹۷۲ در پاریس متولد شد. او پسر ماری-کلود تسون و فیلیپ تسون روزنامهنگار و منتقد بود که روزنامهی فرانسوی Le Quotidien de Paris را تاسیس کرد. خواهران او استفانی تسون، بازیگر و دافنه تسون، روزنامهنگار هنریاند. سیلوین از سنین کودکی اشتیاق عمیقی به طبیعت و ادبیات از خود نشان داد. به عنوان یک جغرافیدان آموزش دید و فوق لیسانساش را در رشتهی جغرافیای سیاسی از موسسهی ژئوپلیتیک فرانسه دریافت کرد. تسون بیشتر به خاطر کاوشها و ماجراجوییهای خود در مکانهای دورافتاده و وحشی سراسر جهان که آنها را در رمانها، سفرنامهها، مستندها و کتابهای عکاسیاش روایت کرده شناخته شده است. برخی از شناختهشدهترین آثار او عبارتند از: «در جنگلهای سیبری: تنها در یک کابین در تایگا سیبری»، «پروژهی پلنگ برفی: و ماجراهای دیگر در حفاظت از منطقهی جنگی» و «از برمه تا میانمار: در جاده ماندلای».
تسون اغلب ماهها اوقاتش را در انزوا در کلبههای دورافتاده یا در سفرهای اکتشافی در گوشههای دوردست دنیا میگذراند. نوشتههایش نشاندهندهی ارتباط عمیقش با شکوهِ طبیعتِ وحشی است. یکی از برجستهترین ماجراجوییهای او تصمیمش برای زندگی به عنوان یک گوشهنشین برای بیش از شش ماه در یک کلبه کوچک در سواحل دریاچهی بایکال در سیبری بود. او در این مدت زندگی در سکوت، سرما و انزوای مطلق را تجربه کرد و در مورد رابطهی انسان و طبیعت تامل کرد. سبک نوشتاری او با دید انتقادی از جامعهی سرمایهداری و همچنین عشق عمیقش به جهان طبیعی مشخص میشود. از همان ابتدا خوانندهی کتاب از خود میپرسد دلیل واقعی سیلون تسون برای اتخاذ این تصمیم و دست زدن به ماجرایی این چنینی چه بود؟ نویسنده در صفحات آغازین از خستگیاش از جامعهی مصرفی سخن میگوید و به بیان چارچوب ملالآور زندگی اجتماعی در پاریس میپردازد. قالبی که رفته رفته فرد را از خود بیگانه میسازد و به یک دگردیسی بازگشتناپذیر سوق میدهد. با این حال همین رخوت نفرتانگیز نقطهی شروع ماجرای سیلون تسون میشود و خواست عمیق درونیاش را برای فرار شکل میدهد.
تسون دههی ۹۰ میلادی، با دوچرخه به سفر دور دنیا رفته بود و همراه الکساندر پوسن، جهانگرد فرانسوی، رشته کوه هیمالیا را با پای پیاده سپری کرده بود. او بار دیگر ۳ هزار کیلومتر استپهای قزاقستان و ازبکستان را همراه عکاسی فرانسوی، سوار بر اسب پیمود و پس از خواندن رمان «راهپیمایی بزرگ» نوشتهی اسلوومیر راویز(۱۹۵۵) با پای پیاده مسیر فرار راویز، افسر سواره نظام ارتش لهستان در جنگ جهانی دوم را از اردوگاههای گولاگ در سیبری تا هندوستان دنبال کرد. اما در حقیقت آن چه کتاب «در جنگلهای سیبری» را خواندنی کرده، روایتی جذاب از ماجراهای سختی است که تسون در یادداشتهایش از تجربهی تنهایی و زندگی در شرایط بغرنج به دست آورده. با آن که ۱۸۰ روز زندگی تکراری در سکوت سرد سیبری برای بیشتر انسانها، خالی از هرگونه گرهی داستانی است اما نویسندهی جوان فرانسوی آن را به گونهای بازگو کرده که فروشی افزون بر ۵۰ هزار نسخه تنها طی چند ماه برای او رقم زده است. او اقامت شش ماههاش در فصل زمستان و بهار(ژانویه تا ژوئیه) در سیبری را با کوچکترین جزئیاتش در یک کلبهی ۹ متری بیان میکند. مسائلی از قبیل وضعیت روزمره، گشت و گذارهای روزانه و اندک لحظاتی که تجربهی یک تنهایی غیرمعمول به خوشبختی بزرگی برای او تبدیل شده. رویدادهایی از نشستن پشت پنجرهی اتاقک کوچکش تا تماشای غروب آفتاب بر سطح دریاچهی یخ بستهی بایکال، تک تک، با زبانی سرشار از شعور و طرح سوال از خود روایت شدهاند. بافت متن همواره رنگ شاعرانهای به خود گرفته و حیرت انسان خستهای را نشان میدهد که از کشف طبیعتی ساده و یکپارچه و یافتن وحدتی هماهنگ با آن دچار بهت و حیرت شده است؛ طبیعت سادهای فارغ از حضور انسان و ساختههای او که همانند میزبانی است که مهمانش نمیخواهد کوچکترین آزار و آسیبی به آن برسد. حتی حضور انسانهای اندکی که در کلبههای جسته و گریختهای که کیلومترها آن طرفتر در همسایگی نویسنده مستقر شدهاند و پیش از آن هزاران تن از آنها با کمترین اعتنایی از کنار نویسنده در خیابان میگذشتند اکنون باارزش شده است. جزء به جزء اشیایی که پیش از این معمولی و بیمعنا به نظر میرسید حالا اهمیتی مرکزی یافتهاند. با وجود این سیلون تسون تنها مشاهداتش از این فضای ناآشنای خارجی را بازگو نکرده بلکه به مکاشفهای درونی گام نهاده و از این رهگذر خاطرات، تفکرات و تاملاتش را هم دربارهی کتابهای زیادی که در این سفر همراه برده، بیان میکند.
سیلون تسون به طور خاص به ستایش از زمان بسیار طولانی و شبهایی میپردازد که در آن نیازی به نگاه کردن به ساعت احساس نمیشود؛ جایی که انسان از تصرف و حکومت بر طبیعت و تبدیل شدن به صاحب پر از استرس زمان ناخواستهاش سر باز میزند. روزهای تسون پر بود از خواندن، نوشتن و مشاهدهی طبیعت. او مجموعهای از کتابها را همراهِ خود برده بود که شامل آثاری از والت ویتمن، میشل تورنیه و یوکیو میشیما و دیگران بود. خواندن برای او مامنی از آسایش و الهام شد. دفتر خاطراتش که بازتابی از افکار او بود، آمیزهای از ژرف اندیشیِ فلسفی و پرستش طبیعت بود که اغلب شاعرانه بود و پر از تناقض.
«در جنگلهای سیبری» فراخوانی است برای تانی، قدردانی از چیزهای کوچک و یافتن زیبایی در سادهترین لحظات. در عصری که استفاده از تکنولوژی و اینترنت به طور فزایندهای فراگیر شده، «در جنگلهای سیبری» یادآور اهمیت ارتباطِ مجدد با خود و طبیعت است. داستان تسون یادآوری میکند که، حتی در چالشبرانگیزترین شرایط، میتوانیم شادی، زیبایی و درک عمیقتری از خود پیدا کنیم. کنارهگیری و انزوایِ تسون بدون چالش نبود. او با دمای منفی ۳۰ درجه سانتیگراد مواجه شد و تنها راه ارتباطی او با دنیای خارج این بود که پس از خراب شدنِ کامپیوتر و تلفن ماهوارهایاش، ۷۵ مایل به نزدیکترین روستا برود. با وجود این سختیها، او در خلوت خود شاد بود و به پرسشهایی درباره ماهیت هستی و احوال انسان میاندیشید و در این فکر بود که آیا حیوانات هم افکار درونی دارند؟
نثر تسون غنایی است و توصیفات او از مناظر سیبری نفسگیر است. او از «درخشش طلایی و فیروزهای شکافهای یخزدهی دریاچه» میگوید که گویی ماه میبوسدش. توصیفهای واضح او برای کسانی که آرزوی یک زندگی پر چالشتر دارند، شانس جدیدی برای تجربهای بکر فراهم میکند. تسون از تجربهاش این چنین میگوید:
«به خودم قول داده بودم که قبل از چهل سالگی مدتی را تنها در دل جنگلها زندگی کنم. شش ماه در کلبهای کنار دریاچهی بایکال در سیبری ماندم. جایی دورافتاده که با نزدیکترین دهکده صد و بیست کیلومتر فاصله داشت، نه همسایهای بود و نه جادهای، فقط هر از گاهی کسی به دیدنم میآمد. زمستان دمای هوا سی درجه زیر صفر بود و تابستان خرسها در بیشهها پرسه میزدند. خلاصه آنجا یک بهشت به تمام معنا بود! در این گوشهی دورافتاده، زندگی زیبا و به دور از تجملی را کشف کردم، زندگیای محدود به کارهای ساده و ضروری. گذران روزها را از خلال دریاچه و جنگل نگاه میکردم. هیزم میشکستم، کتاب میخواندم و در میان کوهها راه میرفتم. کلبهی من برج دیدهبانی عالیای برای شکار کوچکترین حرکات طبیعت بود. من آنجا زمستان، بهار، خوشبختی، ناامیدی و در نهایت آرامش را شناختم. زندگی در جنگلهای تایگا مرا کاملا تغییر داد. یک جا ماندن چیزی را برایم به همراه آورد که دیگر از طریق سفر به دست نمیآوردم. هوش مکان، به من کمک کرد تا زمان را رام کنم و با آن انس بگیرم. کلبهی من آزمایشگاه این تغییر و تبدیلها بود»
تسون در سراسر اثرش یک خواننده را مورد خطاب قرار میدهد. در واقع روی سخن او با ماست که زندگی امروزیمان در جوامع مکانیکی نه تنها راهی برای تغییر و برونرفت از چهارچوبهایش برایمان باقی نمیگذارد بلکه هدف کلی آن دادن برنامهی روزانهای به ظاهر قشنگ است که در آن همهی روزهای زندگی فرد شبیه هم و براساس آن شکل میگیرند. او در بخش دیگری از کتابش مینویسد: «زندگی در جنگل به ما این امکان را میدهد که دِینمان را به زندگی ادا کنیم. نفس میکشیم، میوه میخوریم، گلها را میچینیم، در آب رودخانه شنا میکنیم و عاقبت یک روز میمیریم بدون آن که هزینهی آنها را بپردازیم. مانند آن است که وارد قهوهخانهای شوی بدون اینکه پولی داشته باشی! جنگل همهی آن چیزهایی را که شهر از ما گرفته دوباره به ما برمیگرداند. من که همیشه در شتاب بودم انگار که میخواستم گلوی ثانیهها را بگیرم و هر چه را در چنتهشان دارند بیرون بکشم حالا تعمق و تامل را یاد گرفتهام.»
زندگی تسون هرگز بدون چالش نبوده. او در سال ۲۰۱۴ از ارتفاع ده متری سقوط میکند، به شدت مجروح میشود و به کما میرود. او ده روز بعد بدون آسیب مغزی از خواب بیدار میشود، اما این تصادف عوارض جسمی و روحی سنگینی بر او وارد میکند. او پس از این سانحه به خودش قول میدهد اگر بهبود پیدا کند تمام خاکِ فرانسه را با پای پیاده طی کند. او در مصاحبهای در مورد این اتفاق گفته است: «با هر قدم و با راه رفتن، دردم را پشت سر میگذارم.» تسون، علاوه بر نویسندگی، در رسانههای فرانسوی، از جمله روزنامهها، مجلات و برنامههای تلویزیونی مشارکت دارد. او برندهی جوایز متعددی برای آثارش شده است از جمله جایزهی داستان کوتاه گنکور در سال ۲۰۰۹ و جایزهی مدیسی برای اثری غیرداستانی در سال ۲۰۱۱.
«در جنگلهای سیبری» با ترجمهی پریزاد تجلی از سوی انتشارات انتشارات فرهنگ تارا منتشر شده است.