دفتر یادداشت -مطابق با رویکرد عامهپسند- برخوردی عینیگرا با مفهوم حافظه (Memory) دارد؛ با اینحال بهعلت پیچیدهگی روایت و تشدیدِ الگوی روایتگری شبکهای، یک فرارَوی از سطح عامهپسندی نیز محسوب، و جایگاهی میانِ عامهپسند و نخبهگرا برای خود ایجاد میکند. چهطور؟
دفتر یادداشت دربارهی کارآگاهی است بازنشسته و دچار فراموشی. فردی است ماهر و چیرهدست در شهود و کشف امّا ناتوان در بهیاد آوردن. حافظهاش را -بر اثر سانحهای- از دست داده و با وضعی چنین همچنان به معمای یک دنباله-جنایت میپردازد. خاطره و بازیابی آن -اینجا- یک امر دیداری است و نه حسی؛ بدین صورت که مواجهه با یک ابژه میتواند بخشی از حافظه را بازسازی کند: برای نمونه، کارآگاه وارد خانهی پدریاش میشود و با دیدن عکس فرزندِ از دست رفتهاش (علی)، خودِ اکنونش را در برابر فرزندِ ]زمان[ گذشته میبیند؛ انگار دو زمان -همزمان- در تداخلِ یکدیگر قرار گرفته! و یا بهرهگیری از ترفندهای مرسوم در تداعی خاطره و بازیابی حافظه؛ استفاده از صدا و تصویرِ گذرای گذشته و درهمرفتن آنها (دیزالو) -بهمنظور «به یاد آوردن»؛ امّا دفتر یادداشت در سطح این سادهگی و کلیشههای سینمایی باقی نمیماند:
بخش عمدهای از داستان در یک آپارتمان میگذرد با چندین خانواده که هرکدام ارتباطی با قتلها دارند ولی همه در حال پنهان کردن اطلاعات از کارآگاه. تنها یک دفتر یادداشت است که او را به سمت درست هدایت میکند. روایتِ مجموعهْ بهخودیِخود پیچیده است، با اینحال شیوهی روایت، آن را پیچیدهتر نیز جلوه میدهد: روایتگری شبکهای (و یا بهتعبیر و. باکلند، پازلی) در هر اپیزود، بخشهایی از پیرنگهای فرعی متعدد را نشان میدهد امّا چنین طراحی شده که با کنار هم قرار گرفتن تکههای پازل، ابهامات نه رفع که شدّت میگیرد. علّت این است که در شکل کلی، شیوه روایت سعی دارد همانند تودرتویی ذهن عمل کند و تلاش برای بهیاد آوردن را به چالش بکشد؛ یعنی اگرچه دفتر یادداشت یک تلقی عوامانه از حافظه ارائه میدهد و آن را به شیوههای عینی تصویر میکند امّا فرم روایت همسو با شکافها یا ناتوانی کارآگاه، مسیری ابهامزای و پیچیده میسازد، و مداوم امر «یاد آوردن» و بازسازی خاطرات را به وادی هجو میکشاند. چهگونه میتوان خاطره را زنده کرد؟ این پرسشی است که دستگاه فرمال روایی اثر طرح میکند و اگرچه در مسیر حل معما قدم برمیدارد ولی همچنان آن را در هالهای از مبهم-بودهگی قرار میدهد؛ بنابراین بدیهی است که لحنِ دوگانهی اثر آمیزهای است که کمدی و دلهره -که چنین پیچیده-روایت بر مبنای «به یاد آوردن» را بهجز زبانِ هجویه، نمیتوان تعریفش کرد! گویی تعارضی برقرار میان آنچه نمایش داده میشود و آنچه (یا آنکه) میداند این موقعیت، قابلیت نمایشی شدن ندارد -پس آنقدر پیچیدهاش میکند که دیدنیها نیز به فهمیدن (و فهماندن ِ) تام و تمامِ یک محصولِ همه-فهمِ عامهپسند نزدیک هم نشود. از این روی، چندان برای «عامِ تماشاگر» قابلیت دریافت نداشته بلکه تماشاگرِ آشنا با اشکال تازهتر روایت را مجذوب خود میکند.
در آغازِ هر قسمت، بخشی از خاطرات گذشته مقابل تماشاگر -در قابی مربع- عیان شده و کل اپیزود به سمت آن خاطره میل میکند. در ظاهر اینگونه بهنظر میرسد که تماشاگر در هر اپیزود یک گام جلوتر از کارآگاه ایستاده امّا در واقع چنین نیست؛ شروع هر قسمت، تشدید ابهام میکند و کارآگاه با پیشرویِ خود از مواردی اگرچه ابهامزدایی ولی ابهامات تازهتری نیز باقی میگذارد. پس همواره کارآگاه قدمی جلوتر از بیننده است. و این فرا رفتن از سطح و ساحت عامهپسندی، و بهدلیل اختلاطی که میان دو گونهی کمدی و تریلر (دلهرهآور) برقرار میکند- و نیز بهعلّت فرمِ متناقضی که نسبت به مفهوم حافظه انتقال میدهد، از دفتر یادداشت یک محصول پست-مدرنیستی میسازد.
سریال توأمان در باب بهیاد آوردن (Reminisce) و بهخاطر سپردن (Memorize) است -چونان که از عنوانش برمیآید، «دفتر یادداشت» ابتدا بستری است برای حفظ خاطرات و سپس (و پس از هربار پاک-شدن حافظه) عاملِ یاد آوردن. گویی بنای روایت بر مبنای حافظه بنیان شده. و نیز طراحی صحنه را به یک امر ذهنیتگرا بدل ساخته است. صحنهها بهگونهای پرداخت شده که انگار قصد بازسازی فضاهای ذهنی در دل واقعیت عینی دارد چونان که آپارتمان و راهروهای بیپایانش و واحدهای بیشمار درست مانند آسایشگاه و اتاقهای فراوانش طراحی شده. انگار کارآگاه هرکجا پای میگذارد به هزارتویی ذهنی میماند! انگار هر مکان، بخشی از پیچیدهگی ذهن او را نمایان میکند و جنبههای ناخودآگاه را میتوان در فرم طراحیها دریافت کرد. حتّی اداره پلیس و یا خانهی پدری، قمارخانه و نیز بایگانیِ اداره پلیس از این امر مستثنا نیست. هر مکان، یک بایگانیِ ذهنی است مملو از تعداد زیادی پروندهی مجهول. همانطور که شیوههای تصویرپردازی نیز با ذهنیتگرایی میانهای نزدیک دارد: کمترین میزان استفاده از نماهای ثابت و بیشترین حرکات دوربین که راه به فضاهای ذهنی میدهد. تا جایی که نقشمایهی دکوپاژ، تجسمی است عینی از شیوهی «به یاد آوردن/ به جا آوردن» -وقتی دوربین برای اغلب شخصیتها یک نمای معرف دارد و آن حرکت از نمای متوسط به نمای بستهی او است (عکس ۱ و ۲). انگار کارآگاه در ذهن دارد آنان را میشناسد، انگار بهیاد میآورد. و انگار واقعیت هرآنچه هست، بیراه نیست اگر همهچیز در ذهن او است که اتفاق میاُفتد!
دفتر یادداشت آمیزهای است پرمخاطره از کمدی و تراژدی -که عزیمتِ پیرنگِ بازیگوشانهاش با مرگ فرزند کارآگاه رقم میخورد؛ امّا ترازوی لحن میان کمدی و تراژدی تعادل برقرار میکند و همین سبب میشود تا حالت تلفیقی و هیچانگارِ ابسورد شکل بگیرد. ابسوردیته بستر روایت را میسازد -و چنان پرداخت شده که مرگها و مردنها بهجز سرخوشی، چیزی بههمراه ندارد. آدمها از ارزش اُفتاده و هرکدام در تکاپوی ناکامی دیگری در حرکت. نه میشود باهاش خندید و نه سوگواری کرد. و این تصویری است بهمانند آینه از روزگار ما.
عکس ۱ و ۲