نفرین شرق بر دامن سرمایه‌داری / درباره “نفرین” ساخته لورکان فینه گان

 “نفرین” با نام اصلی “Nocebo” سومین فیلم بلند فیلم‌ساز ایرلندی “لورکان فینه گان” است. او که ظاهرن درصدد است تا نام خود را به‌عنوان کارگردان سینمای وحشت به تثبیت برساند، در این تجربه تازه خود ترکیبی از داستان‌های فولکلوریک شرق با بن‌مایه انتقام از سرمایه‌داری طماع غرب را به تصویر کشیده است. فیلمساز چهل و چهارساله ایی که از منطقه ایی آمده که با چنین افسانه‌ها و اعتقاداتی بیگانه نیست. بریتانیای کبیر سرشار از قصه‌های جن و پری، ارواح خبیثه و انتقام‌گیری طبیعت است. ترکیب اعتقادات مسیحی با باورهای سنتی و داستان‌های فولک معجون غریبی ساخته که سینما دهه‌هاست از آن بهره می‌برد و یکی از بن‌مایه‌های اصلی بسیاری از داستان‌های ترسناک به تصویر درآمده است. شاید یکی از دلایل علاقه وافر “فینه گان” به این گونه داستان‌ها زندگی در چنین اتمسفری بوده است.
او و همکارانش که اکثرن جوانانی تازه‌کار هستند نسل نویی از – فیلمنامه‌نویس اثر “گرت شینلی” دوست و همکار فینه گان است که تنها فیلمنامه بلند آثار او در کارنامه‌اش به چشم می‌خورد – عشاق سینما را تشکیل می‌دهند که علاقه وافری دارند تا ایده‌ها و سلایق خود را به‌صورت مستقل دنبال کنند و بدین شکل است که پروژه‌هایی با سرمایه‌های بین‌المللی را دنبال می‌کنند. پلی میان سینمای بدنه و هسته مرکزی آن. این اثر هم تولید مشترک ایرلند و فیلیپین است. “اوا گرین” طراح موفق لباس کودکان در میانه یکی از “فشن شو” هایش به‌نوعی از توهمات غریب دچار می‌شود با شکلی از سردردهای ناگهانی و گرفتگی‌ها و لرزش‌های شدید و تشنج‌آور عضلانی و در پی آن درهم‌ریختگی روانی. پس از آن سروکله زنی شرقی به نام “دیانا”با بازی “چای فوناسیر” هنرپیشه فیلیپینی پیدا می‌شود که ظاهرن برای کمک‌کردن به او که دختری کم‌سن‌وسال به اسم “بابز” با بازی “بیلی گدسدان” دارد آمده است. اما به‌تدریج پرده‌هایی دیگری از داستان هویدا شده و مشخص می‌گردد که “کریستین” یک کارخانه تولید ارزان‌قیمت لباس کودکان در فیلیپین داشته، کارگاه طی حادثه ایی دچار آتش‌سوزی شده و به دلیل سخت‌گیری‌های او در بستن درب کارگاه برای جلوگیری از دزدی – در کنار فشارهای فراوانش برای تولید و بهره‌گیری هر چه بیشتر از نیروی کار ارزان‌قیمت در شرایطی جهنمی، محیطی غیراستاندارد و بدون تهویه – بسیاری در آن سوخته‌اند از جمله دختر “دایانا” و حال، او برای انتقام بازگشته است.
هر چند فیلم برگرفته از حادثه ایی واقعی است.-در سیزدهم می ۲۰۱۵ کارخانه لباس کمپانی “کنتکس” در شهری نزدیک مانیل، فیلیپین در آتش سوخت و هفتاد و چهار نفر در اثر این سانحه جان باختند که بدترین حادثه آتش‌سوزی تاریخ فیلیپین لقب گرفت. – اما نظام علت و معلولی فیلمنامه‌اش دچار مشکلات جدی است و چون ظاهرن بر اساس مفروضیات سینمای ژانر برخی چیزها را بدیهی فرض کرده دیگر تلاشی در جهت اقناع مخاطب نمی‌کند و تنها داستان خود را پی می‌گیرد و این‌گونه روایت از اعتبار می‌افتد و نمی‌تواند باور زیادی را به خود جلب کند. هر چند “فینه گان” در کارگردانی تلاش کرده تا لحظاتی اضطراب‌آور و هراسناک برای مخاطب بسازد و او را شاهد زنده ماجراها گرداند. استفاده از عدسی‌های محدب و نماهایی با رنگ سرد و قاب‌بندی‌هایی که ما را در مرکز تصویر قرار می‌دهد. اما فیلمنامه و بودجه راه برای خلق اثری ماندگار بسته‌اند.”کریستین” و مارک” شخصیت‌های نتراشیده ایی از آب درآمده‌اند. زوجی که چندخطی بیشتر از آنها نمی‌دانیم و اشاراتی محدود به گذشته و علایق آنها و دختری که چهره و نوع استفاده از آن در فیلم ما را به یاد سری فیلم‌های “طالع نحس” می‌اندازد و ترکیب ماجرای ماورایی فیلم با نقد سیاسی و اعتقادات مذهبی ناهمخوانی ایجاد کرده و نتوانسته یکپارچه از آب دربیاید. گستره انتقادی فیلم محدود باقی‌مانده و نتوانسته تأثیرگذار باشد. این اشارات زودگذر هرگز نمی‌تواند عمق فاجعه ایی را که نظام سرمایه بر سر کشورهای فقیر و کارگران بینوایش آورده به تصویر کشد. تصویر انتقام در اثر بسیار سمبلیک و انتزاعی از آب درآمده و بعید است که هیچ سرمایه‌داری را بترساند.

“اوا گرین – که همچنان با دیدارش سینه فیل‌ها را به یاد آن حضور ماندگار در “رؤیابین” های، “برناردو برتولوچی” فقید می‌اندازد.-آن‌چنان‌که باید برای این نقش مناسب نیست.-خشمگین شدن‌ها و فیگورهایش بیشتر ما را به یاد آرتمیس در قسمت دوم بلک باستر “سیصد” و سریال “پنی دردفول” می‌اندازد. – و به دلیل ضعف در شخصیت‌پردازی نقش ماندگاری خلق نکرده است. مسئله اعتقاد یا اعتماد که یکی از خطوط فکری اثر است نمایشی سطحی دارد و حتی آن داستان فولک فیلیپینی در تبدیل‌شدن به “اونی با” که پرنده ایی در دهان دارد و به‌نوعی انتقام گیرنده دست طبیعت است. شبیه یکی از قصه‌های کتاب کودکان از آب درآمده، نه آن اصلی که بتوان در جغرافیای فیلم پذیرفت و تن به آن داد. نگاه کنید به اثری مانند “جن‌گیر” که چگونه با ساختن جهان خود لرزه بر اندام هر معتقد یا ملحدی می‌اندازد. چرا که اصولن مهم نیست که فیلم چه باوری با خود همراه دارد؛ بلکه آنچه اهمیت دارد پروراندن و باوراندن آن منطق به مخاطب است و این‌گونه است که فیلمی بسیار دور از واقعیت ملموس و واقعی به نظر می‌رسد و مانند باوری جدید حتی اگر جعلی باشد بسیاری به آن معتقد می‌شوند.
“نوسیبو” البته در انتخاب لوکیشن – فیلم در ایرلند فیلم‌برداری شده است – و فیلم‌برداری موفق است و کارگردان دوربین را به‌خوبی در فضای بسته هدایت کرده است و شاهد نماهای خلاقانه ایی در منزل “کریستین ” و “مارک هستیم. مانند نمایی که “دیانا” دارد از پشت پلاک دیوار مکالمه آنها را نگاه می‌کند و به حرفهایشان گوش می‌دهد. یا ایده قناری و سقوط مارک از بالای پله‌ها – که بسیار به سکانسی از “طالع نحس” شبیه است. اما فیلمی که ابتدا اندکی کش‌دار آغاز گشته ناگهان ریتم تندی به خود می‌گیرد و با وقایع سریالی تلاش می‌کند که مدام حواس مخاطب را پرت کرده تا بنیان سست فلسفه‌اش را فراموش کند. بدین شکل است که هر چند ایده شکنجه “کریستین” توسط “دایانا” برای درک درد و رنجی که کارگران بی‌گناه کشیده‌اند ایده جذابی است. اما پرداخت ضعیفی دارد و آن قدری اغراق‌آمیز و مذهبی است که شاید تنها طیفی از مخاطبان ناآشنا به سینما و عمیقن خرافاتی را تحت‌تأثیر قرار دهد. چرا که با این کدها بعید است ترس و هیجان عظیمی به مخاطب سینه فیل دست دهد.
و این‌گونه است که دهشتناک بودن این مجازات – کار بیش از حد، آب نخوردن و آتش‌گرفتن پشت یکی از آن چرخهای خیاطی قدیمی تا جزغاله شدن – بیش از حد نمایشی و زمخت از آب درآمده است. سکانس‌هایی که می‌توانست نقطه قوت فیلم باشد. البته نباید از تدوین خوش و رنگ و لعاب و پر توان “تونی کراسنتون” گذشت که موفق شده بخشی از لنگی‌های روایت را پوشش دهد و در آرایش ساختمان اثر نقشی جدی ایفا کند. درهرحال این سه‌گام بلندی که “لورکان فینه گان” در سینمای وحشت برداشته با همه نقطه‌ضعف‌هایش نشان از استعداد و انگیزه بالای او برای ادامه کار دارد و شاید او نیاز به فیلمنامه‌های جدی‌تر و استودیوهایی عظیم‌تری داشته باشد. “نوسیبو” فیلمی نیست که با ندیدنش چیزی از دست رود اما می‌توان از آن به‌عنوان جرقه ایی دیگر از یک استعداد نو سخن به میان آورد که شاید در آینده دست به خلق‌های ماندگار و تجربیاتی به‌یادماندنی زند.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights