وقتی میخواستم این نوشته را شروع کنم، آمیزهای از تحسین و اندوه در من به وجود آمد. تحسین برای روحهای شجاعی که جرئت میکنند حقیقت را علیه قدرت بخوانند و اندوه برای سایه سیاهی که بر سر این درخت پیر آویخته است و صدای مخالفان را خاموش میکند. شاید تنها کاری که میتوانیم انجام بدهیم، ادای احترام به شجاعت کسانی است که با وجود خطرات، همچنان به ساخت موسیقی اعتراضی در ایران ادامه میدهند.
شروین حاجیپور، نامی که شاید بسیاری از ما اولین بار او را در برنامۀ استعدادیابی که از شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی پخش میشد، شناختیم. پسرکی خجالتی و کمحرف با صدا و ظاهری مقبول که با همان دوسه ترانهای که در مسابقه خواند، طرفداران زیادی پیدا کرد. خبری که چند روز پیش توسط خود او در شبکۀ اجتماعیاش منتشر شد، جامعه را شوکه کرد. او خبر از فراخوانده شدن توسط قوه قضاییه برای گذراندن دوران حبس خود میداد. البته که چند روز بعد دادگاه اعلام کرد این حکم فعلاً به تعلیق درآمده، اما این خبر بهانهای شد تا یک بار دیگر به وضعیت آزادی بیان و خط قرمزهای حکومت برای آن توسط هنرمندان نگاهی داشته باشیم.
تاریخچۀ ایران در سانسور موسیقی طولانی و مملو از اتفاقات عجیبغریب است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قدرت خود را با مشت آهنین به کار گرفته و تعیین کرده است که کدام اثر برای عموم مناسب است و کدام اثر باید خاموش شود. معیارها مبهم است، روند مبهم است، اما نتایج روشن است: هر نشانهای از مخالفت سیاسی، هر گونه انتقاد از حکومت و هر درخواست برای اصلاحات اجتماعی زمینهای برای سانسور است. حتی سیر تاریخ سیاسی ایران در چند سال اخیر ثابت کرده درصورتیکه دولت روی کار بخواهد نرمشی به خرج داده و خط قرمزها را کمرنگ کند، گروهی سیاسی یا امام جمعۀ یک استان یا حتی مردم خودجوش انقلابی اجازۀ فعالیت را به آنها نمیدهند. نوازندگان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، کنسرتهای آنها لغو میشود، برخی دستگیر، بازجویی و شکنجه میشوند. بسیاری مجبور به تبعید میشوند و از راه دور به کار خود ادامه میدهند درحالیکه در حسرت وطنی هستند که نمیتوانند به آن بازگردند.
هزینۀ این گونه سانسورها تنها ممنوع شدن آن اثر نیست، بلکه به باد دادن اندیشهها، استعدادها و اشتیاق کسانی است که این آثار را تولید میکنند. شاید این اتفاقات در وهلۀ اول پیامی ترسناک برای نسل جوان و آیندۀ آنها باشد. این اعمال سرکوبی عمیقاً مأیوسکننده است. نسل جدید که درحالحاضر با مشکلات اقتصادی و کمبود فرصت دستوپنجه نرم میکند، رؤیاهای خود را با رژیمی که از پتانسیل آنها برای تغییر میترسد، بربادرفته میبیند. پیامی با این مضمون: خلاقیت و مخالفت مجازات خواهند شد.
این فضای ترس باعث بیاعتمادی میشود. نسل جوان بهطور فزایندهای از کشور و حکومت خود ناامید میشوند و احساس میکنند که جایی برای صداها، ایدهها یا آرزوهایشان وجود ندارد. نتیجه فرار مغزها با ابعاد حماسی است، زیرا جوانان با استعداد به دنبال فرصتهایی در خارج از کشور هستند و کشوری را رها میکنند که به نظر میرسد برای کمکهای آنها ارزش قائل نیست.
موسیقی اعتراضی در ایران همیشه چیزی فراتر از یک سرگرمی بوده است. برای بسیاری راه نجات است، راهی برای بیان غیرقابل بیان و یافتن همبستگی در مبارزات مشترک. از سرودهای انقلاب ۱۹۷۹ گرفته تا سرودهای مقاومت امروزی، موسیقی بستری برای مبارزۀ ملت برای عدالت فراهم کرده است.
در سالهای اخیر، موج جدیدی از نوازندگان معترض ظهور کرده است که موسیقی سنتی ایرانی را با ژانرهای معاصر مانند رپ و راک ترکیب میکند. این هنرمندان با استفاده از فناوری و رسانههای اجتماعی برای دور زدن کانالهای سنتی توزیع و دستیابی به مخاطبان وسیعتری، مرزهای ممکن را در پیش میگیرند.
اما واکنش دولت بهطور قابل پیشبینی تند بوده است. ارشاد تلاشهای خود را برای نظارت و کنترل صحنۀ موسیقی تشدید کرده و کنسرتهای زیرزمینی و پخش اینترنتی را سرکوب کرده است. نوازندگان اغلب برای بازجویی احضار میشوند، اشعار آنها برای محتوای خرابکارانه بررسی میشود. ترس از تلافی شدید است، اما موسیقی ادامه دارد.
داستان شروین شبیه بسیاری از جوانانی است که در این سالها با ناملایمات مقامات بالا روبهرو شدهاند. او در یک شهر کوچک به دنیا آمد و در سنین جوانی اشتیاق خود به موسیقی را کشف کرد. با وجود موانع، او رؤیاهای خود را دنبال کرد و هنر خود را تقویت کرد. راهی که شاید در تمام کشورهای جهان تا حدودی مشترک است، اما تازه بعد از این مراحل است که تفاوتهای عجیبغریب ایران با جهان شروع میشود.
موفقیت شروین با آهنگ «برای…»، که بازتابی دلخراش در مورد وضعیت کشور بود، به دست آمد. این آهنگ بهسرعت مورد توجه مردم خشمگین و منتظر برای کوچکترین نشانۀ وحدتی قرار گرفت و در تمام ایران فراگیر شد. ترانهای که شعر آن از مجموعه توییتهایی که در شبکۀ اجتماعی توییتر و با هشتگ برای (#برای) و در زمان جنبش مهسا به دست مردم نوشته شده بود، ساخته شد.
ترانۀ «برای…» بهعنوان یک نماد از همبستگی مردمی در ایران شناخته شد. این کار با زبان ساده و بیپیرایهاش، توانست دلهای بسیاری را تسخیر کند و موجی از امید را در جامعه بیدار کند. اما چرا چنین شعری که از زبان تند و انتقاد شدید بهدور است، مورد سرکوب قرار گرفته و حتی برای خوانندهاش حکم زندان صادر شده است؟
شروین با استفاده از کلماتی که هر ایرانی با آنها آشناست، پلی بین نسلهای مختلف و گروههای اجتماعی برقرار کرد و نشان داد که خواستههای مردم چقدر نزدیک و مشترک است. شعر «برای…» دربارۀ امید به آزادی، عدالت و زندگی بهتر است؛ موضوعاتی که برای هر انسانی با هر نگاهی قابل درک و احتراماند. همین سادگی و صداقت کلام، دلیل اصلی محبوبیت این آهنگ شد. شروین با هنرش توانست چیزی را بیان کند که بسیاری از مردم در دل داشتند، اما شاید جرئت گفتن آن را نداشتند. این آهنگ به گونهای روحیۀ جمعی را تقویت کرد و باعث شد که مردم احساس کنند که تنها نیستند. پس چگونه است که حاکمیت حتی در چنین موقعیتی هم نمیتواند مخالفت را بپذیرد؟ لبریز شدن صبر؟ پایان مماشات؟ یا ترس؟
شروین حاجیپور با ترانه «برای…» نه تنها دلهای بسیاری از ایرانیان را همراه و همقدم کرد، بلکه صدای مظلومیت و اعتراض را به گوش جهانیان رساند. این ترانه با سادگی و صداقت کلام خود، توانست به نمادی از مقاومت مردمی تبدیل شود. اگر این ترانه توانست جایزۀ گرمی را به دست آورد، این موفقیت نهتنها نشاندهنده راه درست و موفقیتآمیز شروین است، بلکه پیام واضحی به حکومت ایران میدهد که تلاشهایشان برای خاموش کردن صداهای مخالف بینتیجه است.
جایزه گرمی، یکی از معتبرترین جوایز موسیقی در جهان، بهخاطر کیفیت هنری و تاثیرگذاری اجتماعی آثار اهدا میشود. انتخاب ترانه «برای…» برای این جایزه، فارغ از هرگونه ملاحظات سیاسی، گواهی بر ارزشهای جهانی این اثر است. این انتخاب نشان میدهد که هنر نمیتواند محدود به مرزهای جغرافیایی یا سیاسی باشد و وقتی اثری بتواند به دلهای مردم جهان راه پیدا کند، هرگونه تلاش برای سرکوب آن بیهوده است.
حکومت باید دریابد که سرکوب هنرمندان و اعمال محدودیتهای شدید بر آزادی بیان، تنها به تقویت عزم و ارادۀ مخالفان منجر میشود. هر ترانۀ ممنوع، هر کنسرت لغو شده، و هر هنرمندی که تحت فشار قرار میگیرد، تنها به نمادی از مقاومت و ایستادگی تبدیل میشود. تاریخ نشان داده است که هیچ حکومتی نمیتواند با سرکوب و خفقان، خواستههای مردم را برای همیشه خاموش کند. هنر همواره راه خود را پیدا میکند و صدای مردم بهنحوی به گوش جهان خواهد رسید.
قیمت مخالفت در ایران بالاست. نوازندگان با نظارت مداوم روبهرو هستند، حرکات آنها تحت نظارت است، ارتباطات آنها رهگیری میشود. تهدید به دستگیری همیشه وجود دارد و برای کسانی که گرفتار میشوند، عواقب آن میتواند شدید باشد. اما قیمت سکوت بالاتر است. برای هر هنرمندی که ساکت شود، تکهای از روح ملت گم میشود. آهنگهایی که ممنوع شدهاند، صداهایی که خفه میشوند، نهتنها نشاندهندۀ اعمال فردی هستند، بلکه یک اشتیاق جمعی برای آزادی و عدالت هستند.
در کنار شروین حاجیپور، باید یادی کنیم از هنرمندانی که بهای مخالفت خود را با زندان، تبعید و حتی مرگ پرداختهاند. این هنرمندان با شجاعت و استقامت خود در برابر سرکوب و خفقان، همچنان به نمادهای مقاومت و پایداری در برابر ظلم تبدیل شدهاند.
مبارزه برای آزادی بیان در ایران هنوز به پایان نرسیده است و به احتمال زیاد سالهای سال ادامه خواهد داشت و با راه بسیار دراز و ناهمواری روبهرو هستیم. تلاشهای رژیم برای سرکوب مخالفان بیوقفه است، اما روحیۀ کسانی که آثار معترض خلق میکنند نیز همینطور است. خبر فراخوان حبس شروین حاجیپور یادآوری غمانگیز هزینههای مخالفت است، اما همچنین گواهی بر قدرت الهامبخشی موسیقی است.
همانطور که به آینده مینگریم، باید به حمایت و تجلیل از نوازندگان شجاعی که جرئت دارند صحبت کنند، ادامه دهیم. صدای آنها ضربان قلب یک ملت است، گواهی بر قدرت ماندگار هنر برای به چالش کشیدن، التیام بخشیدن و الهام بخشیدن. در برابر ظلم، موسیقی آنها چراغ امید است، یادآوری این است که شب هر چقدر تاریک باشد، سحر خواهد آمد.