رمان “کوچهی آخر” اثری از داریوش کریمی، نویسنده مقیم لندن، یک تریلر پلیسی درخشان به شمار میرود. همانند دیگر آثار موفق این ژانر، این داستان بر اساس هیجان و بازی با اضطرابها، انتظارات و کابوسهای خواننده ساخته شده است. خط داستانی توسط رویدادها و وقایع مختلف و گاه پیش بینی نشده، به گونهای طراحی شده که خواننده را به خود مشغول میکند و وی را ترغیب مینماید تا دنبالهی حوادث و تحولات داستانی را پیگیرد.
داستان با عمق بخشیدن به بینش پلیسی، شمایل انواع افرادی را که تواناییهای خاصی نظیر هک کردن لپتاپها، رمزگشایی از اطلاعات محرمانه، و تعقیب و بازجویی مظنونین را دارند، به تصویر میکشد. شخصیتها در شرایط روزمره و گاه غیرقابل پیشبینی ظاهر میشوند و ماجراجویی مستمری را برای خواننده رقم میزنند. به واقع، داستان با توانمندی و مهارت ویژهای به نگارش درآمده است که شالوده اصولی یک رمان تریلر پلیسی را به خوبی رعایت کرده.
شخصیت اصلی رمان، یک شخصیت ساده و معمولی است. این شخصیت بیشتر شبیه افراد عادی است که نقشهای پلیسی را در رمانهای کلاسیک بازی میکنند، کسانی که شاید از نگاه اول انتظار نداریم نقش یک پلیس را ایفا کنند. این شیوه شخصیتپردازی را میتوانیم در آثار کلاسیکی چون آثار سر آرتور کانن دویل مشاهده کنیم؛ مثلاً زمانی که او شرلوک هولمز را مینویسد، هولمز با وجود اینکه شخصیتی کاملاً معمولی به نظر میرسد، هیچ ارتباط رسمی با پلیس ندارد اما علاقهمند به فعالیتهای پلیسی است. همچنین رمان کوچه آخر، ممکن است مخاطب به یاد آثاری نظیر “The Thirty Nine Steps” بیفتد. درست همانند این اثر کلاسیک، “کوچهی آخر” شخصیتی را معرفی میکند که در نقطه مقابل ظاهر بیگناه و معصوم خود، در مرکز توطئههای پیچیدهای قرار میگیرد که از تشکیلات اطلاعاتی در کشورهای گوناگون مانند لندن و ایران نیز عبور میکند.
همانند، ادگار آلن پو هنگامی که دوپن را، شخصیت مشهور داستانهای پلیسی خویش، معرفی میکند، شخصیت اصلی رمان کریمی نمایندهای از پلیسهای متعارف نیست. دوپن در کار آلن پو یک فرد منحصر به فرد با تیزبینی خاص خود است. سپس، در دیگر نقاط داستان، شخصیتهای دیگر ظاهر میشوند که تواناییهای پلیسی خود را به نمایش میگذارند. این در حالی است که در رمان کریمی شخصیت اصلی، ویژگیهای خاصی نظیر کاراکترهایی چون دوپن یا شرلوک هولمز یا حتی خانم مارپل و هرکول پوآرو ندارد و بیشتر شبیه یک فرد معمولی است و کاری کاملا معمولی و حتی غیرمنتظره به عنوان یک رمزگشای یک توطیه سیاسی را دارد. علاوه بر این، شخصیت مذکور به نوعی وارد یک درام تریلر و یک حادثه سیاسی میشود که او را به سمت کشف رمز و رازهایی در مورد گذشتهاش هدایت میکند.
رمان کوچه آخر از یک ساختار هیبریدی برخوردار است و در آن شاهد ترکیب ژانرهای متفاوت هستیم. بخشهایی از داستان به مسائل عاشقانه پرداخته و با بیان عشق و علاقهای که شخصیت در گذشته تجربه کرده است، ما را درگیر میکند. این رویکردی است که در رمانهای ترکیبی با سبک سیاسی و تریلر به صورت غالب مشاهده میگردد و در این اثر نیز قابل مشاهده است. رمانی است که به هر حال با احساسات مختلف ما را درگیر میکند؛ با احساسات انسانی گوناگون مانند ترس و تنهایی. نویسنده سعی کرده است تا حتی حسهای مختلف عاشقانه و حسهای جنسی را نیز در آن بگنجاند. استفاده از توصیفات جنسی در این رمان دیده میشود، که یک ویژگی کمتر مشاهدهشده در رمانهای پلیسی ایرانی است. مخاطب این داستان، خوانندهای ایرانی است که از فرهنگ سانسور آمده؛ فرهنگی در آن عشق علناً بیان نمیشود و معمولا درون شخصیتها پنهان میماند. ما به عنوان خوانندگان ایرانی، این پنهانکاری و مفهوم اروتیزمی که میتواند خلق کند، را به خوبی درک میکنیم. در این رمان، میتوانیم اثرات و جایگاه این پنهانکاریها را مشاهده کنیم و ببینیم چگونه این روش نگهداری احساسات درونی میتواند بار جنسی و اروتیک خاصی به داستانها و قصههای ما بخشد.
رمان تلاش میکند تا ما را حتی با روزمرگی اجرای قدرت، درگیر کند و نشان دهد که قدرت نه همیشه به شکلی که انتظار میرود عمل میکند و ممکن است حتی در موقعیتهایی که باید قدرت و زور خود را برای سرکوب کردن نمایش دهد، نتواند این کار را انجام دهد. با ترسهایی ما را روبرو میکند که به عنوان ایرانی در آنها درگیر هستیم؛ ترس از اینکه هر کسی در اطراف ما ممکن است جاسوس باشد یا اخبار را منتقل کند. در واقع ، این رمان ما را با psyche یا روان ایرانی که با پارانویا آمیخته است، به خوبی درگیر میکند و برای خواننده ایرانی، موقعیتهایی مملو از خطر ایجاد کرده که حتی باعث میشود به دوستان نزدیک خود نیز شک داشته باشیم. در اینجا وارد شدن به فضاهای مختلف سیاسی، چه در داخل ایران و چه در خارج از آن، بدون مواجهه با کلیشههای متعارف، ما را با اتفاقات غیرمنتظره روبرو کرده است. حتی برخی انتظارات مرتبط با دستگاههای حاکم نیز در این رمان شکسته میشود، و موقعیتهای غیر معمولی خلق میشود.
مثل اکثر رمانهای پلیسی، شهر در اینجا کاراکتر معروف خاص خود را دارد. داستان در شهرهای گوناگونی روایت میشود؛ از جمله لندن، استانبول و تهران. مخاطب با فضاهای شهری داستان آشنا میشود. به طور مثال، بخشی از داستان در وینچستر لندن میگذرد. چیزی که اینجا قابل بحث است، موضوع زمانی است که کاراکترها با تجربههای شهری خود به شهرهای متفاوت وارد میشوند و رابطهشان با این شهرها متأثر از قومیت و نژادشان گاهی اوقات متفاوت است. به عنوان نمونه، اگر به رمانهای والتر موزلی، یک نویسندهی سیاهپوست که از رمان معروف ریموند چندلر “Long Goodbye” استفاده میکند، نگاه کنیم، مشاهده میکنیم که زمانی که شخصیتهای اصلی پلیس یا کارآگاه او که همان کاراکتر ریموند چندلر است به یک بار ویژهی سیاهپوستها وارد میشوند، داستان از منظر سیاهپوستها روایت میگردد. در این روایتها با مسائلی چون قومیت و نژاد و تجارب مختلف شهرگردی درگیر میشویم. اما در رمان کریمی، ما کمتر شاهد چنین تجربههایی هستیم. وقتی شخصیتها صحبت میکنند، به نظر نمیرسد که قصد داشته باشند تجربیات خاص قومی-ایرانی خود را منتقل کنند. این مورد تفاوت قابل توجهی است که بین این رمان و دیگر آثار جنایی و تریلر مرسوم روز به چشم میخورد. در داستانهای مدرن، بحث جنسیت و قومیت نیز به روشنی مورد بررسی قرار میگیرد، کاراکترها به گونهای زیرکانه تجارب قومی و جنسیتی خود را در مسیر داستانها و تجربههای شهری خود میآمیزند. به هر حال، تجربههای شهرگردی گاهی اوقات موقعیتهای متفاوت و بیشتری را برای داستان ایجاد میکنند، که برخی نویسندگان به شیوهای هنرمندانه از آنها بهرهبرداری میکنند.
همچنین، داستان سعی کرده تا حد امکان que ها و نشانهگذاریهای خاص خودش را داشته باشد، نشانهگذاریهایی که به ما کمک میکنند موقعیتهایی که در داستان رخ میدهند را از یک سیر منطقی دنبال کنیم. این باعث میشود احساس نکنیم که داریم به ناگاه با اتفاقات روبرو میشویم و یا پیشزمینهای برای وقایع آینده مشاهده نکردهایم. ولی چیزی که در این داستان مشاهده میشود این است که نشانهگذاریها ظاهرا داستان را قابل پیشبینی کردهاند، به گونهای که گاهی اوقات بیننده کاملاً آماده برای اتفاقاتی است که قرار است در داستان رخ دهند. این امر، عنصر غافلگیری و سورپرایز را که در داستانهای خوب به شدت برجسته میشوند، کاهش داده است. سوال اساسیای که همیشه در داستانهای پلیسی جنایی مطرح میشود این است که تا چه حدی میتوانیم اهمیت نشانهگذاری را در پیشبرد داستان حفظ کنیم. بعضی از نویسندگانی مانند اگاتا کریستی، در برخی از نوشتههای خود نشانهگذاری را مورد تمسخر قرار دادهاند و این احساس را داشتهاند که نشانهگذاری زیاد، معنای واقعی داستان پلیسی را از بین میبرد. آنها بر این باورند که داستان پلیسی صرفاً دربارهی نشانهگذاری نیست. گاهی اوقات پلیس میتواند جزئیاتی را ببیند که یک بیننده عادی انتظار آن را ندارد. در این راستا، مثلاً یک نگاه خاص که پلیس به یک پدیده دارد، یا تفسیر متفاوتی که از شواهد میکند، میتواند به خلق معما کمک کند. کریمی میتوانست از این کارکردها و ویژگیها نیز بهره ببرد و از منطق و قواعد گامبهگامی که در آن هر چیز نتیجهی چیز دیگری است پرهیز کند و به این ترتیب، مخاطب را با غافلگیریهای بیشتری در داستان مواجه سازد. به ویژه که موضوع غافلگیری در پردهی نهایی داستان به خوبی دیده میشود؛ اما همانطور که قبلاً بیان کردم، پرده آخر به نظر میرسد که قابلیت پیشبینی داشته و حس غافلگیری را از ما گرفته است.
در اینجا شخصیتهای فرعی را میبینیم، شخصیتهایی که همواره در رمانهای پلیسی حضور داشتهاند و به عنوان ‘sidetrack’ شناخته شدهاند. نمونهای از این موارد را میتوان در نقش ‘واتسون’ در داستانهای ‘شرلوک هولمز’ مشاهده کرد که به عنوان همکاری برای هولمز محسوب میشود. در این رمان نیز، شخصیتهای فرعی وجوهی همانند نقشهای مکمل در آثار پلیسی را به خود میگیرند که به پیشبرد ماجرا کمک میکنند. بدون افشای خط داستانی، میتوان گفت که شخصیت اصلی فرعی در اینجا نقشی غیر منتظره را ایفا میکنند. نقشی که کمتر در رمانهای پلیسی قبلی دیدهایم و به عنوان نوآوری خاص، به ارزش رمان افزوده است.
این رمان پلیسی، با شخصیتپردازی کاملا واقع گرایانه خود، ما را به یاد نمونههایی میاندازد که ریموند چندلر یا داشیل همت آفریدهاند. نگاهی تلخ که کمتر در داستانهای پلیسی اولیه، مانند آثار ادگار آلن پو یا شرلوک هولمز مشاهده میشود. در واقع ، در داستانهای هولمز و نوشتههای پو، معمولاً با حل معمایی توسط قهرمان مواجه هستیم که با استفاده از عقل و منطق خود، توانایی آرامسازی چالشهای موجود در جهان را دارد. اما در این رمان، نگاهی سیاهتر، تلختر و مدرنتر که شاید ان را به توان واقع گرایانه تر به جامعه ارائه شده است. در نهایت، تصویری که توسط شخصیت کارآگاه به داستان اعطا میشود، در این رمان با نگاهی طنزآمیزتر و طعنهآمیزتر به تصویر کشیده شده است. این رویکرد، خواننده را به مسیری نزدیکتر به سبک چندلر و همت هدایت میکند و به نوعی مرثیهای است برای دنیای مدرن که ما در آن زندگی میکنیم. شاید در این دنیای نوین، وحدت و یکپارچگی که پیشتر میشد شاهد آن بود، کمتر قابل مشاهده و درک است و این نگرش را واقع نگرایانه تر قلم داد کرد.
در مجموع، این رمان یکی از نمونههای بسیار خوب رمانهای تریلر و پلیسی برای مخاطب ایرانی است که در این سالها توسط نویسندههای ایرانی نوشته شده است. نثر ساده و بدون تکلف نویسنده ارتباط باان را صمیمی و دوست داشتنی کرده و نویسنده با استفاده از انواع مختلف تکنیکها سعی کرده ما را در قصه و داستان خود گیر اندازد. به امید خواندن رمان های بیشتر و جدیدتر از کریمی.