سینما و سیاست در ایران، هم تاریخی پُر فرازوفرود دارد و هم در نسبتها و موقعیتهای گوناگونی با هم تعریف و صورتبندی شده است. یکی از نقاط تقاطع سینما و سیاست که دولتی مستجعل بود و ظهور و افولش چندان طول نکشید، ساخت فیلمهای انتخاباتی بود که از سال هشتاد و در دورۀ دوم ریاستجمهوری خاتمی آغاز شد. این فیلمها را میتوان هم در ذیل سینمای مستند قرار داد و هم بهعنوان فیلمهای تبلیغاتی شناخت که بیشتر کارکردی پروپاگاندایی دارد. هدف از ساخت این فیلمها، معرفی یک نامزد انتخاباتی برای اقناع افکار عمومی و جلب نظر و رأی آنها است. به همین دلیل از حیث ژانری میتوان این فیلمها را اثری بیوگرافی و چهرهنگارانه هم دانست که زبان و ساختاری شخصیت محور دارد. در نهایت باید گفت، «فیلم انتخاباتی» گونهای از سینمای مستند با رویکردی سیاسی_تبلیغاتی است. از منظر تاریخی، «رخشان بنیاعتماد» اولین مستند انتخاباتی را در هشتمین دورۀ انتخابات ریاستجمهوری ساخته است و کارگردانی پیشتاز در عرصۀ مستندِ سیاسی است. این رخداد از این منظر جالبتر میشود که او از نخستین فیلمسازانی زنی است که در جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» حجاب اجباری را کنار گذاشت و به حمایت از جنبش پرداخت. مستندِ سیاسی بنیاعتماد، «روزگار ما» نام داشت که در سال هشتاد و در دو اپیزود آن را ساخت. فیلم در بهمن ماه سال ۱۳۸۱ در تعداد محدودی سینما و برای مدت زمانی کوتاه اکران عمومی شد و جایزۀ بهترین فیلم را از پنجاهوپنجمین جشنوارۀ بینالمللی فیلم لوکارنو؛ بخش سینمای مستند (۱۳۸۱) دریافت کرد. مستند «ما نیمی از جمعیت ایرانیم»، دومین مستند سیاسی بنیاعتماد است که در آستانۀ دهمین دورۀ انتخاباتِ ریاستجمهوری ساخته شد و در آن به طرح مطالبات زنان در این دوران میپردازد. در بخش پایانی فیلم، کاندیدادهای ریاستجمهوری، در فرصتی کوتاه، دیدگاه خود را دربارۀ امکانات و موانع حل مسائل زنان بیان میکنند. این فیلم شامل گفتوگوهایی با زنان عادی و زنانی است که دستی در سیاست دارند. این مستند هر چند که در ظاهر مشابه با «روزگار ما» است، اما در نوع پرداخت و نگاه کارگردان تفاوتهایی عمده وجود دارد. «روزگار ما»، دارای دو اپیزود بود، اپیزود اول به حضور جوانان نسل سوم در انتخابات میپرداخت، رأی اولیهایی که ستاد حمایت از خاتمی را راهاندازی کرده بودند و شوروحال آنان را در آستانۀ انتخابات نشان میداد، اما در اپیزود دوم این مستند دوربین بنیاعتماد سراغ زنی رفته بود که برای دستیابی به اهداف خود، برای حضور در انتخابات ثبتنام کرده بود. البته شاید بتوان شباهتهایی میان تم اپیزود دوم «روزگار ما» و مستند «ما نیمی از جمعیت ایران هستیم» یافت، زیرا هر دو کمابیش از منظر دغدغههای زنان، جریان انتخابات را مورد توجه قرار دادهاند. این دو اثر مستند سیاسی دربارۀ موضوع انتخابات هستند، اما فیلمهای انتخابانی شامل آن دسته از فیلمهای مستندی میشوند که برای یک نامزد مشخص ریاستجمهوری به قصد معرفی و تبلیغ او ساخته شده است. در انتخابات سال ۸۴ بود که ساخت فیلم انتخاباتی بهعنوان بخشی از سیاستهای تبلیغاتی نامزدهای ریاستجمهوری جدی گرفته شد. در این سال رخشان بنیاعتماد فیلم تبلیغاتی مصطفی معین، کمال تبریزی فیلم انتخاباتی آیت الله هاشمیرفسنجانی، مهدی فخیمزاده فیلم انتخاباتی علی لاریجانی را ساختند و رسول ملاقلیپور برای محسن رضایی، بهروز افخمی برای مهدی کروبی، جواد شمقدری برای محمود احمدینژاد و محرم زینالزاده برای محسن مهرعلیزاده فیلم تبلیغاتی ساختند. انتخابات سال ۸۸ را باید پررنگترین حضور سطح اول سینمای ایران در فرآیند انتخابات ریاستجمهوری دانست. این چهرهها تلاش کردند تا علاوهبر حمایتها و حضور در ستادهای انتخاباتی کاندیدای مورد نظر، ساخت فیلمهای تبلیغی کاندیدای انتخابات پرشور سال ۸۸ را رقم بزنند و سینما را عملاً به صورت مستقیم وارد انتخابات کنند. در ادامۀ ساخت فیلمهای تبلیغاتی برای کاندیداهای ریاستجمهوری در سال ،۸۸ مجید مجیدی و احمدرضا درویش برای میرحسین موسوی فیلم ساختند و علی معلم و بهروز افخمی برای تبلیغ مهدی کروبی به ساخت فیلم روی آوردند. جواد شمقدری فیلمی برای محمود احمدینژاد ساخت و محمدعلی فارسی فیلم تبلیغاتی محسن رضایی را تدارک دید. جواد شمقدری، مجید مجیدی، جمال شورجه، سعید ابوطالب، بیژن میرباقری، ضیاءالدین دری و بهروز افخمی نامهای آشنای سینمای ایران، کارگردانی فیلمهای تبلیغاتی نامزدهای ریاستجمهوری دورههای گذشته را در دست داشتند. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ نیز حسین دهباشی فیلم حسن روحانی، حسین شمقدری برای سعید جلیلی، سیدمحمود رضوی سرپرست تبلیغات قالیباف بود و بهروز شعیبی فیلم تبلیغاتی قالیباف را کارگردانی کرد و محمدحسین لطیفی برای علی اکبر ولایتی، مجید برزگر برای محمدرضا عارف، جلال عطارزاده برای محمد غرضی و اسماعیل فلاحپور برای محسن رضایی فیلم انتخاباتی ساختند تا به این صورت کارنامۀ کارگردانان سینمای ایران در پایان سال ۹۲ در ساخت فیلمهای انتخاباتی بسته شود. در واقع در طول دهههای ۸۰ و ۹۰ ساخت فیلمهای تبلیغاتی برای کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری بهصورت حرفهای پیگیری شد و جایگاه ویژهای در کارزارهای انتخاباتی برای خود دستوپا کرد. رویکرد کاندیداها به پرداخت مشکلات سیاسی-اقتصادی کشور در فیلمهای تبلیغاتی در دوازدهمین دورۀ انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۹۶ نیز نمود ویژهای یافت، اما در این دوره حضور سینماگران مطرح در قامت کارگردان فیلمهای تبلیغاتی کاندیداها بسیار کمرنگتر از دورههای قبل بود و تقریباً هیچ کارگردان مطرحی در فهرست سازندگان این فیلمها دیده نمیشد، تأثیرگذاریِ مستندهای تبلیغاتی چندان هم کم نبود. فیلم تبلیغاتی حسن روحانی که ابتدا گفته شد کارگردانی آن برعهده محمدحسین مهدویان بوده است، ولی سپس از سوی او تکذیب شد، با انتقادات دانشجویانی آغاز شد که نقدهای نسبتاً تندی به عملکرد دولت یازدهم داشتند. حالا انتخابات ریاستجمهوریِ دورۀ چهاردهم در حالی برگزار خواهد شد که قرار نبود امسال برگزار شود، در واقع یک انتخابات زودهنگام بر جامعه عارض شد، در شرایطی که شکاف بین سیاست و سینما بیش از هر دورۀ دیگری است و بعید به نظر میرسد که شاهد حضور کارگردانهای مطرح و شناخته شدۀ سینما در این عرصه باشیم. قهرِ میان سینماگران و سیاستمدران و اساساً فاصله و شکاف بین سینما و سیاست در اوج خود قرار دارد. شکافی است که دیگر هیچ امیدی به کم شدن آن نیست. تا دو دوهۀ پیش، سینماگران ایرانی با وجود نارضایتی که از سیستم داشتند باز هم با تکیه بر منطق امید و بهبود تدریجی و راه گشودن به دموکراسی از طریق انتخاب بین بد و بدتر، از برخی سیاستمداران حمایت میکردند و برای آنها فیلم تبلیغاتی میساختند یا در متینگها و سخنرانیهای عمومی آنها شرکت کرده و حتی سخنرانی تبلیغاتی میکردند. مثلاً کیومرث پوراحمد در یکی از متینگهای تبلیغاتی حسن روحانی برای جمعیت انبوهی که در استادیومی جمع شده بودند سخنرانی کرد، اما امروز بهعنوان کارگردانی که با مرگ مشکوک از دنیا رفته شناخته میشود. بسیاری از سینماگران از فیلمساز و بازیگر تا دیگر صنوف سینمایی که روزگاری امید خود را به جریان اصلاحات گره زده بودند. از حمایتگری به تحریم رسیدهاند. آنها نه فقط در انتخابات و پروژههای تبلیغاتی و میزانسهای سیاسی آن مشارکتی ندارند، بلکه حتی در جشنوارههای سینمایی هم حضور نمییابند و آن را تحریم میکنند. البته این شکاف فقط بین سینماگران و سیاستمداران نیست، بلکه بین خود سینماگران هم وجود دارد. در حالی که اغلب جامعۀ سینمایی کشور با بدنۀ مدیریت سینمای دولتی و اساساً ساختار سیاسی حاکم، ارتباط حسنهای ندارند و برخی از آنها دچار محرومیت و ممنوعیت از کار هم شدهاند، اما برخی از آنها مثل داریوش ارجمند، احمد نجفی، مهران رجبی و…، بیشتر از گذشته، به هستۀ قدرت و گفتمان رسمی نظم سیاسی موجود نزدیک شده و حتی میتوان گفت به نمایندۀ آن تبدیل شدهاند. اگر تا دیروز ابراهیم حاتمیکیا به صراحت میگفت «من فیلمساز نظام هستم»، حالا داریوش ارجمند هم غیرمستقیم اعلام می کند من بازیگر نظام هستم. خوانش فیلمهای انتخاباتی که در دو دهه گذشته تولید شده و سرگذشتی که این شکل از فیلمسازی و فیلمسازان آن پیدا کردند، خود گواه بر این است که همکاری و ارتباط بین این دو حوزه، سرگذشتی تراژیک پیدا کرده و به مقصد و مقصود نرسیده است. امروز در شرایطی به سر میبریم که هم سیاست و سیاستمداران، مشروعیت و اعتبار خود را در ذهن و ضمیر سینماگران از دست دادهاند و هم سیاستمدران با دیده تردید و سؤظن به آنها مینگرند. همان فیلمسازی که دیروز برای فلان نامزد ریاستجمهوری، فیلم انتخاباتی میساخت، امروز بهعنوان مخالف و حتی اپوزیسیون در برابر او ایستاده است. این البته به معنای قطع همکاری مطلق سینما و سیاست نیست، بلکه سینماگران خودی جای سینماگران حرفهای نشستند و حالا فرصتی برای چهرههای ناشناخته و وابسته در این حوزه ایجاد شده است تا میدانداری کنند و به روای سیاست بدل شوند. گرچه در این جابهجایی، سینما از ساحت زیباییشناختی و هنری خود خارج شده و به بخشی از نظام تبلیغاتی و ساختار پروپاگاندایی گفتمان رسمی تبدیل شده است. از سوی دیگر، ساخت فیلمهای انتخاباتی دچار ریزش مخاطب هم شده و جذابیت خود را در بین تماشاگران هم از دست داده است. زمانی تماشای این فیلمهای تبلیغاتی برای طرفداران نامزدها از تماشای فیلم سینمایی هم جذابتر و هیجان انگیزتر بود، اما حالا به دلیل قهر اغلب مردم با صندوق رأی، فیلمهای انتخاباتی هم مخاطبان خود را از دست داده است. مرور فیلمهای تبلیغاتی از ظهور تا افول، نشان میدهد که در دو دهۀ اخیر، شکاف و انفصال بین سینما و سیاست بیشتر از اتحاد آن بوده و امروز درآستانۀ برگزاری چهاردهمین انتخابات ریاستجمهوری، سینما و سیاست در دورترین فاصله از هم ایستادهاند.