وس اندرسن فیلمساز ستایش شدۀ آمریکایی، در کنار همتایش تیم برتون در ردیف آخرین قصهگوهای کلاسیک سینمای جهان به شمار میروند. برای اندرسون سینما نهایت و هدف نیست، بلکه صرفاً ابزاری برای روایت است که تأثیر قصههایی که حکایت میکند را عمیقتر میسازد. جهانِ سینمای اندرسن جهان فانتزی است. او در هر فیلمِ خود ابتدا جهانِ داستانی خود را برپایۀ فانتزی بنا میکند. سپس این فضای بصری را با رنگآمیزی، طراحی استیلیزۀ صحنه و لباس، تأکید بر فردیت کاراکترها و جنس متفاوت بازیِ بازیگران در هم ترکیب میکند و به نوعی سینمای شخصی دست مییابد. بعید است سینمای امروز جهان را تعقیب کنید و با دیدن صحنههایی از یک فیلم اندرسن-بیآنکه تیتراژ فیلم را ببینید یا از سازندۀ فیلم اطلاعی داشته باشید- جنس خاص و منحصربهفرد سینمای او را بازشناسی نکنید. او تمام تلاش خود را میکند تا فیلمهایش را بهگونهای بسازد که پیش از این کسی آنگونه فضاسازی و لحن را تجربه نکرده باشد.
اخیراً وس اندرسن پس از ساخت و نمایش آخرین فیلم بلندش «اَستروید سیتی» دست به کار ساخت چهار فیلم کوتاه با اقتباس از آثار رولد دال نویسندۀ بریتانیایی –که او را بیشتر بهعنوان داستاننویس حوزۀ کودکان میشناسند- شده و فیلمهایی شاخص و قابل توجه تولید کرده که ارزشهای هنری خاص خود را یافتهاند. داستانهای رولد دال قابلیتهای تصویری بسیاری دارند و اغلب آثار او تاکنون در سینما اقتباس شدهاند و بعضاً فیلمهای موفقی براساس کتابهای این نویسندۀ نامدار ساخته شده است. از جمله مهمترین این آثار میتوان به فیلم «چارلی و کارخانۀ شکلاتسازی» ساختۀ تیم برتون و همینطور «آقای فاکس شگفتانگیز» اشاره کرد که خود اندرسن آن را کارگردانی کرده است.
حالا اندرسون با اقتباس از چهار داستان رولد دال چهار فیلم کوتاه «زندگی شگفتانگیز هنری شوگر» (۴۰ دقیقه)، «قو»، «شکارچی موش» و «زهر» (هرکدام ۱۶ دقیقه) ساخته است که وجوه تماتیک مشترکی دارند و میتوان آنها را در یک قالب بررسی و تحلیل کرد. هر چهار فیلم جهانی کاملاً خیالانگیز را خلق میکنند. هرچهار فیلم آنگونه که از رسانۀ سینما انتظار میرود تصویرمحور نیستند، بلکه بیشتر قصهمحور و شکل گرفته حول شخصیتهای غریب داستانهای دال هستند که ضیافتی از قصه و کاراکتر و ذهن خیالپردازی نویسنده و کارگردان را پیش روی مخاطب میگشایند. به نظر میرسد اندرسن عامدانه و آگاهانه حالوهوای این فیلمها را به سمت تئاتر برده و کوشیده یک نمایش را با امکانات سینما به تصویر بکشد. فضاهایی ثابت با دکورهای چشمگیر و رنگارنگ که صحنه را تسخیر میکند، تحرک اندک شخصیتها و جابهجاییِ کمتر از حد معمول صحنهها، مونولوگهای طولانی که بار روایت را به شکل عمده حمل میکنند، میزانسنهایی نامتعارف در مقیاس سینمای امروز و تغییر دائمی راوی که از شیوههای روایت ادبی مدرن محسوب میشود از جمله ویژگیهای چهار فیلم کوتاه وس اندرسن است.
هر چهار داستانی که اندرسن از نوشتههای پُرشمار رولد دال برگزیده در یک ویژگی مشترک هستند. قصۀ مردانی تنها با زندگی چندوجهی. مردانی که در باطن پاک و شریفند، اما شرایط و سرنوشت آنها را به سمتوسوی تاریک روح بشری و خوی شیطانی سوق داده است. گروه بازیگران ثابت که در هر چهار فیلم به اقتضای داستان، نقشهای متفاوت، اما مشابهی را بازی میکنند هم از دیگر ویژگیهای چهار فیلم کوتاه وس اندرسن به شمار میرود.
نگاهی به خط روایی این چهار فیلم کوتاه میتواند چشمانداز روشنتری از این آثار به تماشاگر بدهد. «زندگی شگفتانگیز هنری شوگر» روایتی چندگانه و تودرتو دارد، اما خط اصلی داستان حکایت مردی به نام هنری شوگر است که توانایی خواندن هر متنی با چشمان کاملاً بسته را دارد. او از این توانایی عجیب ابتدا بهرۀ اقتصادی میبرد، اما در ادامه تصمیم میگیرد آن را صرف فعالیتهای خیراندیشانه و کمک به دیگران کند. «قو» داستان پسربچۀ خیالپرداز و باهوشی است که دو کودک بزرگتر از او دائم آزارش میدهند و این آزار در بزرگسالی هم تأثیرات منفی خود را بر روح و روان پسرک گذاشته است. در «شکارچی موش» یک روزنامهنگار و یک مکانیک در روستایی در بریتانیا، به خاطرات و روش کار نبوغآمیز یک موشگیر محلی برای به دام انداختن موشها و پاکسازی خانهها و روستاها گوش میسپارند. «زهر» هم حکایت مردی انگلیسی است که در هندوستان اقامت دارد. ماری سمی روی شکمش نشسته و هر آن ممکن است با یک نیش زهرآلود کلک مرد را بکند. حالا دستیار مرد و پزشک محلی تمام تلاش خود را معطوف به نجات مردِ بختبرگشته میکنند. مهمترین مولفۀ مشترک این چهار قصه وضعیتهای بغرنج انسانی است. موقعیتهایی که وابسته به زمان و مکان نیستند و در هرنقطه از جهان و در هر مقطع از تاریخ میتوانند رخ دهند. موقعیتهایی به ظاهر ساده و بیاهمیت که انسان را تحت فشار میگذارند و واکنشهایی بعید را موجب میشوند.
از خلال همین موقعیتهای بغرنج بشری است که تناقضهای ذاتی و اکتسابی روح و ذهن انسان به رخ کشیده میشود. هر موقعیت تازه عملاً مسیر موقعیتهای پیش و پس از خود را تغییر میدهد و شکلی از تقدیرگرایی رایج در تفکر انتقادی جهانِ غرب (یا جهانِ مسیحی) را به نمایش میگذارد. در این مسیر اندرسن علاوهبر بهرهگیری از مولفههای داستانی رولد دال، سبک نامتعارف و شاخص فیلمسازی خود را نیز به کار میگیرد و نتیجۀ آن، مجموعۀ جذابی از تصاویر است که زندگی و فلسفۀ وجودی انسان را به چالش میکشد. به لحاظ بصری سبک آشنای اندرسن به اوج پختگی و ظرافت میرسد. شیوۀ روایت این چهار قصه در قالب فیلمهای کوتاه را میتوان محصول دوران سلطۀ پستمدرنیسم بر ادبیات و دیگر هنرهای دراماتیک دانست. ترکیبی از رسانههای سنتی همچون استندآپ کمدی، نقالی، خیمهشببازی، پانتومیم، قصهگویی و بازی در قالب مدرن سینما و انیمیشن که همچون کشکولی از قصهها و متلهای باستانی به نظر میرسند، اما تا بن دندان وابسته به وضعیت زیست بشری در جهان مدرن هستند.
از دیگر تمهیدات تئاتری اندرسن در ساخت چهار فیلم کوتاه یاد شده میتوان به فاصلهگذاریهای برشتی متعدد در طول گسترش پیرنگ روایت اشاره کرد. فاصلهگذاری فرایندی در تئاتر روایی برتولت برشت بود که با استفاده از عناصر متعدد چون نور، موسیقی، نحوۀ ایفای نقش و حتی گاه سخن گفتن بازیگر بهطور مستقیم با تماشاگر، او را از غرق شدن در داستان و نمایش باز میداشت و هر از گاه به مخاطب یادآور میشد که آنچه میبیند تنها یک بازی و تقلیدی از زندگی حقیقی است، نه خود زندگی و معنای واقعی آن. روایان با مونولوگهای طولانی خود رو به تماشاگر و شاهد گرفتن او در برخی از فرازهای قصه، دائم به مخاطب یادآور میشوند که تنها دارد نسخهای تصویری از قصههای آشنای رولد دال را مشاهده میکند و نه لزوم یک «فیلم» را! به این ترتیب اندرسن بر اهمیت قصه، فراتر و جلوتر از تصویر و عناصر سینما تأکید ویژه میورزد. در نهایت مجموعۀ چهار فیلم کوتاه اندرسن با قتباس از قصههای رولد دال، از جمله شاخصترین تجربههای سینما در مسیری متفاوت از سینمای کلاسیک در سالهای اخیر است.