سادهگی -در فرم و محتوا- راهبرد اصلی آیههای زمینی است. ده قطعه در ده نمای ثابت و ده آیه از کتاب آسمانی مسلمانان، شاکله کلی اثر را تشکیل داده؛ امّا علّت این سادهگی چیست؟ ناتوانی در خلق جلوههای فرمال و یا هدفی ورای ایدئالیسمِ زیباییشناختی؟ این متن سعی دارد به این پرسش و چند پرسش دیگر از پس آن پاسخ دهد:
یک. آنچه فیلم -بهعنوان مفاد یا مفهوم- دنبال میکند چیست؟ و محتوای آیههای زمینی حول چه مضامین و پیامها و معناهایی میگردد؟ پاسخ ساده است (و شاید هر تماشاگر تصادفی و بیگانه با امر فیلم دیدن به راحتی به محتوای این فیلم دست پیدا کند): آیهها.. درباره نیازها، احساسات، دغدغهها و علاقهمندیهای ابتدایی یک انسان است که در ایران معاصر نهتنها رفع نمیشود که مورد سرکوب نیز قرار میگیرد؛ نیاز طبیعی آدمی به آزادی (آزادی پوشش، آزادی در انتخاب نام فرزند، آزادی در داشتن شغل، آزادی بیان، آزادی در انتخاب شریک عاطفی، آزادی در خلاقیت هنری و …) ولی بهراستی چرا دریافت محتوا در آیههای زمینی ساده است؟ زیرا فرمی سرراست و صریح برای این معانی اتخاذ شده است؛ فرمی شبه-مستند، واقعگرا و بدون پیچشها و آرایههای زیباییشناختی (در فرمهای روایی، بصری و صوتی). چنین میشود که بیننده بدون هیچ واسطهای با محتوای اثر مواجه میشود و بهنظرش آیهها… «صراحت کلام» دارد. در واقع فیلمساز از خامدستانهترین شکل ممکن در جهت نمایش محتوای اثرش بهره گرفته؛ چون هر ایرانی در هر لحظه از زندگیاش -بدون هیچ واسطهای- و به همین میزان گروتسک، با این اپیزودها دستوپنجه نرم میکند. در واقع دستگاه فرمال فیلم برای تماشاگر ایرانی یک رویکرد همدلانه Empathic میآفریند -انگار که میگوید: ببین، تو تنها نیستی، همه ما یکبهیک این وضعیت غریب را تجربه کردهایم. و برای بیننده خارجی حسی همدردانه Sympathetic ایجاد میکند -انگار قصد دارد خارجی-زبان را هم (که احتمالاً تجربهای چنین ندارد) به وضعیت شوخی/جدی و ویرانکننده ایران قدری نزدیک کند. از این روی، مطلوبترین فرمی که میتوان برای چنین محتوای مطلقاً واقعی و صریحْ برگزید، چیزی است شبیه به «ماده خام»ی که کراکائر از واقعیت سینمایی مدنظرش بود؛ سرراست و بدون دخل و تصرف در زمان، مکان و واقعهای که در نما رخ میدهد -به همین میزان واقعی که غیرقابل درک!
دو. در اغلب قطعات، یک متهم وجود دارد و یک شاکی (یک مظلوم و یک ظالم). افراد مورد ظلم، شهروندان عادی بوده، و آدمهای مستبد را مأمورانِ معذور و مدیران و کارمندان نهادها نمایندگی میکنند. اکنون دقت کنید که بهرهگیری از نمای ثابت -در هر قطعه- و بازیهای -با اغماض- واقعگرای شهروندان در جایگاه متهم در پیوندش با کلام هجوآلود مأموران، واقعیتی ابسورد ایجاد میکند -اینکه میدانی واقعی است ولی در نهایت حسی متبادر میشود که بیشتر به هجویه میزند تا واقعیت. و این دقیقاً تصویری است که ایرانیان از جامعه خودشان سراغ دارند؛ گروتسکی غیرقابل درک -چونان که در سادهترین مطالبات انسانی نظیر حق انتخاب پوشش، جان صدها نفر گرفته میشود و خیابان غرق در خون! از این روی، فرم فیلم اگرچه سعی دارد برای بیننده ناآشنا با ایران معاصر فضایی شوخی/جدی ایجاد کند ولی در عین حال توضیح میدهد که این ابسوردیته، واقعیت جامعه ماست. پاسکال بونیتزر در کتاب نگاه و صدا توضیح میدهد که برخی از ایدههای سورئالیستی بونوئل اکنون به واقعیت بدل شده است و این امر نشان میدهد ایدههای زیباییشناختی تا چه اندازه به زمان و شرایط زمانه خود وابسته است -حال آنکه اگر آیههای زمینی برای یک فرانسوی، آلمانی، نروژی و یا یک ایتالیایی در دسته Drama/Comedy قرار میگیرد، در کشوری نظیر ایران یک Pseudo-documentary (شبه مستند) است که وضعیت بحرانی را -از طریق فرم- به استهزا میکشاند (چیزی شبیه به Mocking of documentary). آیههای زمینی نمونه ایرانی (و طبیعتاً سادهتر و بدیهیتر و معمولیتر) فیلمهای روی آندرسون سوئدی است؛ آندرسون با قابهای ثابت همان هدفی را دنبال میکند که علی عسگری -با این تفاوت که صحنهپردازی اغراقشده و بازیهای تئاتریکال و میزانسنهای مهندسیشدهی تابلوهای زنده آندرسون اولاً از فرهنگ و هنر مدرنیستی اسکاندیناوی نشأت میگیرد و ثانیاً محتوای فیلمهای فلسفی او آنقدر عمیق است که آن جلوهگری سینمایی را میطلبد در حالی که فرهنگ واقعیتخواه ایرانی و دغدغههای طبیعیِ سرکوبشده و در عین حال پیش پاافتادهی ایرانیها (برای یک خارجی) به چیزی بیش از این فرم ساده احتیاج ندارد. شاید این فیلم از جهان یک اروپایی، فیلمی پست-مدرنیستی تلقی شود؛ زیرا در بطن خود، دغدغههای والای انسان مدرن را کنار میزند و با هجو (و یا حذف خردگرایی و انسانمحوری)، نیازها و حقوق طبیعی شهروندی او را یادآور میشود در حالی که برای یک ایرانی، آیهها… فیلمی است رئالیستی و خارج از حیطه پست-مدرن؛ چون زمان و زمانه ما همین بدیهیات را سرکوب میکند -چه رسد به اندیشههای مدرن.
سه. شکل مواجه بیننده با آیههای زمینی بهگونهای است که انگار خود در جایگاه فرد ظالم قرار گرفته است. اگرچه بازیگران به دوربین نگاه نمیکنند و با زاویهای اندک، شخصیت بیرون از قاب را مخاطب خود قرار میدهند ولی فاصله زیادی بین دوربین و مأمور (مسئول) وجود ندارد؛ شاید فیلمساز با این ایده قصد دارد مسبب این گروتسک را خود مردمان شهر در نظر بگیرد؛ مسئلهای که به هیچ وجه دور از ذهن نیست و از مارکس تا آرنت همواره به این نکته اشاره کردهاند. تنها لحظهای که دوربین تکان میخورد، قطعهای است در پایان که جای ظالم و مظلوم عوض شده و اینبار بیننده در حال تماشای فرد ظالم (مسئول عالیرتبه یا کارمند معذور و یا انسان متحجر جهان سومی) است -یعنی خودش. با خوابیدن (و شاید مرگ) این فرد، دوربین جلو میرود و ویرانی شهر نمایان میشود -شاید شهری را که به دست خود و نیاکانمان نابود شده، دوباره از نزدیک نشانمان میدهد.
چهار. بهنظر میرسد آیههای زمینی بیش از تعلقات زیباییشناختی، متعلق به روانشناسی است و واقعیت را آنگونه که هست -با اندک ایدههایی نظیر همنهشتی تماشاگر و نگاه سرکوبگر- نمایان میکند. شاید بتوان در آن ایدههای روانکاوانهای نظیر تماشاگری جنسی Scopophilia را نیز از آن استخراج کرد. گویی این منِ سرکوبگرِ متعصب (که عامل بروز چنین تحجر گشته)، از تماشای مردان و زنان مورد ظلم در حال لذت بردن و چشمچرانی است.
پنج. آیهها… فیلمی سیاسی نیست بلکه فیلمی است اجتماعی و مخاطبش مردم و هدفش، یادآوری توأم با هشدار.