یادداشتی بر نوولای سبیل نوشته‌ی امانوئل کارِر [هشدار اسپویل]

همان‌طور که «آلبر کامو» در سال ۱۹۵۵ نوشت: «در جامعه‌ی ما، هر کسی که در مراسم تدفین مادرش گریه نکند می‌تواند محکوم به مرگ شود.» و آن را در رمان «بیگانه» به بهترین شکل خلق کرد، «امانوئل کارِر» نیز در سال ۱۹۸۶ در نوولای «سبیل» با پیرنگی درست نشان داده که چطور تراشیدن سبیل می‌تواند منجر به خودکشی شود. رابطه‌ی دو امر به ظاهر غیرمرتبط تنها با پیرنگی مناسب باورپذیر می‌شود که امانوئل کارر به خوبی توانسته از پس آن برآید. او این کار را با مسأله‌ای به ظاهر ساده یعنی تراشیدن سبیل نشان داده، ولی در پشت این کار به طرح پرسش‌هایی در رابطه با هویت پرداخته است.

امانوئل کارر نویسنده‌ی فرانسوی زمانی یک رمان‌نویس بود، اما امروز یکی از مشهورترین نویسنده‌ها‌ی فرانسه در زمینه‌ی ادبیات غیرداستانی است. او غالباً با کشف داستانی که ارزش گفتن دارد تجربه‌ای را به تصویر می‌کشد که شخصیت را از درون خود بیرون می‌آورد. کارر معمولاٌ به سمت مطالبی کشیده می‌شود که در آن مردم به دلیل شرایط سخت به ویژه خشونت، از بقیه جدا می شوند. آثار کارر به مفاهیمی چون هویت، توهم و واقعیت می‌پردازد.

کارر به عنوان فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان نیز فعالیت می‌کند. تا کنون موفق به دریافت جوایز معتبر متعددی در همه‌ی زمینه‌های کاری خود شده که جایزه‌ی فمینا، لوموند، رنودو و جایزه‌ی زبان فرانسه از جمله‌ی آن‌هاست. او همچنین برنده‌ی جایزه‌ی Europa Cinemas در جشنواره‌ی کن برای فیلم سبیل شد. این فیلم را کارر خود در سال ۲۰۰۵ ساخته است.

سبیل با صحنه‌ای معمولی در وان حمام یک آپارتمان و با جمله‌ی «چطور است سبیلم را بزنم؟» آغاز می‌شود. این جمله را پروتاگونیست بی‌نام از همسرش آنیس می‌پرسد. آنیس موافقت می‌کند. با این حال در صحنه‌های بعد که شوهرش را بدون سبیل می‌بیند، بدون عکس‌العملی ادعا می‌کند که شوهرش هیچ‌گاه سبیل نداشته. از این‌جاست که کشمکش بین زن و مرد آغاز می‌شود و هر کدام با دلایلی که به نظر مخاطب و آن شخص باورپذیر است، ادعای خود را ثابت می‌کند. زن ادعا می‌کند که بسیاری از چیزها، سفرها، شخصیت‌ها و حتی پدر پروتاگونیست وجود خارجی ندارند، در حالی که همه‌ی این‌ها در ذهن پروتاگونیست به‌طور قطع وجود دارند. این کشمکش تا اواسط داستان ادامه پیدا می‌کند. تا جایی که آن دو تصمیم می‌گیرند به روان‌پزشک مراجعه کنند.

از طرفی از همان اوایل مسأله‌ی داشتن یا نداشتن سبیل به موضوع مهمی برای پروتاگونیست تبدیل شده و باعث کشمکش درونی او نیز می‌شود. چنان که مخاطب با درگیر شدن با ذهنیات او ظن به پارانویای او می‌برد. همان‌‌طور که به نظر می‌رسد پروتاگونیست دچار پارانویاست، داستان هم با تردید روایت می‌شود. در طول نیمه‌ی اول داستان مخاطب دائم بین ادعاهای زن و مرد در رفت‌وآمد است و نمی‌تواند تشخیص دهد چه کسی حقیقت را می‌گوید. او که تصمیم گرفته با نتراشیدن سبیل خود واقعیت خود را آن‌گونه که خودش در ذهن دارد نشان دهد، تن به ملاقات با روانپزشک نمی‌دهد. از خانه می‌گریزد و به کشور دیگری سفر می‌کند. تا این‌که در پایان داستان آنیس را در هتل می‌بیند که با او بسیار خونسرد و عادی رفتار می‌کند و پروتاگونیست که متوجه شده چیزی که در ذهنش است احتمالن وجود خارجی ندارد و قادر به فرار از واقعیت زندگی‌اش نیست، دوباره سبیل خود را می‌تراشد و با همان تیغ به زندگی خود خاتمه می‌دهد.

با توجه به گفته‌های بالا به نظر می‌رسد مسأله‌ی پروتاگونیست در ظاهر داشتن یا نداشتن سبیل است، اما او با تلاش برای اثبات این قضیه در پی برآورده کردن یک نیاز درونی است و آن چیزی نیست جز مسأله‌ی هویت. پروتاگونیست با فکر به این‌که در ده سال گذشته سبیل داشته یا نداشته، درباره‌ی هویت خود دچار تردید می‌شود و تصوراتش درباره‌ی خود را مخدوش می‌بیند.

بنابراین سبیل در این کتاب یک استعاره است و کارر با استفاده از این موضوعِ به‌ظاهر کوچک دست روی یکی از حساس‌ترین مسائل انسانی یعنی هویت می‌گذارد. کارر هم پروتاگونیست و هم مخاطب را با پرسش‌های مهمی درباره‌ی خود روبه‌رو می‌کند. هویت ما را چه چیزی و چه کسی تعیین می‌کند؟ حقیقت چیست؟ آیا ممکن است حقیقتی در ذهن ما نه تنها هیچ ارتباطی با نمود واقعی آن در بیرون نداشته باشد، بلکه آن را نقض کند؟ اگر این اتفاق بیفتد چطور شخص می‌تواند با آن دست‌وپنجه نرم کرده و بر آن غلبه کند؟ آیا توانایی غلبه بر همچین مسأله‌ای را دارد؟ اساساً چه کسی حقیقت را تعیین می‌کند؟ اگر حق با خودش باشد و بقیه در حال فریب او باشند چه؟ آیا به کسی می‌توان اعتماد کرد؟ به ابزار شناختی چطور؟ و سوال‌هایی از این دست.

سبیل امانوئل کارر

درواقع نوولای سبیل بازگشتی است به این مفاهیم و پرسش‌های مهم زندگی و کاری که کارر در کتابش کرده این است که این مسائل مهم را بر پایه‌ی ساده‌ترین موضوع زندگی یک نفر بنا ‌کند؛ سبیل. پس به همین دلیل است که تمام شخصیت‌های داستان به‌جز پروتاگونیست اسم دارند. چرا که این مسأله می‌تواند مسأله‌ی هر شخصی باشد. او طوری داستان را دراماتیزه می‌کند که نه تنها نوولای او تبدیل به متنی فلسفی، سخت و خسته‌کننده نمی‌شود، بلکه داستانی خلق می‌کند که در مرحله‌ی اول توانایی سرگرم کردن مخاطب را داشته باشد. سپس مخاطب با کندوکاو در لایه‌های زیرین داستان می‌تواند معنای نهفته در آن را کشف ‌کند.

ویژگی مهم دیگر نوولای سبیل این است که پروتاگونیست تن به رفتن به مطب روانپزشک نمی‌دهد و با گریختن از محل زندگی سفری به ظاهر بی‌هدف را آغاز می‌کند. با توجه به آرای اریک اریکسون این مرحله درواقع جست‌وجوی فعالانه‌ قبل از رسیدن به هویت است. کارر به درستی شخصیت اصلی داستانش را با روانپزشک تنها نمی‌گذارد تا او خود به تنهایی حقیقت و هویت خود را جست‌وجو کند. چرا که این مسأله ذاتاً شخصی است. شخصیت باید از کسانی کمک بگیرد، اما حل‌وفصل نهایی بحران باید خودانگیخته باشد. شخصیت باید خود را پیدا کند و هویت نباید مثل یک بسته‌ی کادو تقدیم او شود. درنتیجه پروتاگونیست با سفر به قصد فرار از گرفتار شدن در دامی که تصور می‌کند همسرش برای او پهن کرده __که چیزی شبیه به پیرنگ فرار است، در حقیقت معنای استعاری سفر و فرار را یادآوری می‌کند. از این دید فرار پروتاگونیست از چیزی‌ست که از بیرون به او القا می‌شود و سفرش به منظور جست‌وجوی حقیقت خویش است.

از طرفی با توجه به این‌که سرآغاز این مسأله در خانواده و بین پروتاگونیست و همسرش است، بحران اعتماد نیز مشکلی دیگری است که با مشکل اصلی در هم تنیده می‌شود. با این‌که هر دو در ابتدا سعی می‌کنند با عشق شکاف بی‌اعتمادی را پر کنند، اما موفق نمی‌شوند و پروتاگونیست با ترک محل زندگی خود را منزوی می‌کند. این قطع ارتباط تا حدی است که پروتاگونیست حتی وقتی خودش می‌خواهد به همسرش تلفن بزند موفق نمی‌شود. و حالا که او هیچ ارتباطی با افرادی که تا موقع تراشیدن سبیل داشته ندارد و فرسنگ‌ها به صورت فیزیکی از آن‌ها دور است، به ناگاه همسر خود را در اتاق خود در هتلی در آن طرف کره‌ی زمین می‌بیند و با تراشیدن دوباره‌ی ‌سبیل خود و در پی آن خودکشی نشان می‌دهد که نتوانسته با واقعیت روبه‌رو شود و تنها راه تمام شدن ماجرا را در تمام شدن زندگی می‌داند. این یک پایان تراژیک و در عین حال استعاری است.

در نهایت می‌توان گفت که نوولای سبیل به عنوان پنجمین کتاب امانوئل کارر بسیار پرکشش است و توانایی میخ‌کوب کردن مخاطب را تا پایان کتاب دارد. راوی در داستان با دادن اطلاعاتی که هر یک قبلی را نقض می‌کند، این قرارداد را با مخاطب می‌بندد که تا انتهای کتاب قرار است هر بار او را متعجب‌تر کند و در پایان ضربه‌ی نهایی را بزند. در پایان نیز با او با مخاطب با پاسخی قطعی خداحافظی نمی‌کند، بلکه او را با انبوهی از سؤالات فلسفی تنها می‌گذارد. البته کارر با میزانی از طنز سعی می‌کند تَنِش را در داستان کم کند و بر جذابیت آن بیفزاید. کتاب سبیل در ایران با دو ترجمه‌ی متفاوت وجود دارد. قدسیه قاسمی پیش‌‌تر آن را ترجمه کرده بود و سال ۱۴۰۱ نشر مَد این کتاب را با ترجمه‌ی مهستی بحرینی منتشر کرد. ترجمه‌ی مهستی بحرینی که در دسترس نگارنده بوده، خوب و روان است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights