تحولاتی که در این یک سال شاهدش بودهایم، مسیری بدون بازگشت است. هر چه از این جنبش گذشت، میزان فاصلهگرفتن نسل نو از حاکمیت مستبد بیشتر شد و این زنجیره تا نسلهای قبل هم کشیده شده است. این تحولی جدی برای سینمای در حال احتضار ایران محسوب میشود. چرا که بسیاری دیگر حاضر به تندادن به قواعد قبل از جنبش مهسا نیستند. برای اولینبار پس از چهل و اندی سال است که در طول یک سال اخیر سینمای رسمی جمهوری اسلامی و عواملش از جشنوارههای جهانی کنار زده شدهاند و دیگر هیچ جایی در تریبونهای سینمایی بینالمللی ندارند. این دست آوردی است که ریختهشدن خون صدها تن جوان بیگناه به همراه داشته است. نوعی بیداری جمعی که حتی بسیاری از منفعتطلبان سینمای ایران را نیز تحتتأثیر خود قرار داده است. تا قبل از این جز در موارد استثنایی هیچگاه در این سطح شاهد شکستن دیوارهای سانسور و اختناق و قطع همکاری با سیستم سرکوبگر نبودهایم. کشف حجاب بازیگران سرشناس که عملن به معنای حذفشان از سیستم محسوب میشود کمترین اتفاقی است که در این یک سال افتاده است. مهمتر از آن تغییر قواعد تولید است. پروژه because of> < و موج نوی فیلمسازیهای بدون حجاب و بدون اخذ مجوز از سیستم رسمی بهخوبی نشان داد که چگونه یکشبه اقتدار پوشالی سرکوبگران درهمشکسته شد. با شکستهشدن این سد قدرتمند در حال پوستاندازیهای تازه و شاهد خوانش تاریخی وقایعی نوین هستیم. کمتر فیلمساز مستقلی است که اکنون به فکر گرفتن مجوز از سیستم رسمی یا اکران دولتی فیلمش باشد. بلکه هر روز در جستجوی راههای خلاقانهتری برای دورزدن سیستم و ساختن اثرش خارج از مخمصههای حکومتی است.
فیلم «منطقه بحرانی» ساخته «علی احمدزاده» که موفق شد جایزه اول جشنواره لوکارنو یعنی یوزپلنگ طلایی را به خود اختصاص دهد. یکی از نقطههای عطف این بستر تازه محسوب میشود. هر چند این فیلم قبل از شروع جنبش مهسا فیلمبرداری شده است. اما در امتداد همین قواعد نو و هوای تازه محسوب میشود. اثری که بدون هیچگونه مجوز رسمی ساخته شده است. زندگی عادی در آن جریان دارد. زن و مرد دست همدیگر را میگیرند. خبری از حجاب اجباری نیست. مانند کنار رفتن پردهها انگاری پس از سالها شاهد درخشیدن خورشیدیم. فیلمی که بهوضوح پیام نسل نو را به گوش مخاطبانش میرساند. بدین شکل است که عملن سینمای رسمی در این یک سال خالی از سکنه گشته است و بهغیراز عوامل وابسته و جیرهخوران نظام که قلیلی فیلمساز بهاصطلاح ارزشیاند و معدودی کمدیهای بیمایه چیزی برای ارائهکردن ندارد. در عوض انگاری روح تازهای دمیده شده و شاهد ساخت فیلمهای زیادی در گوشهوکنار ایران هستیم. هجمه تهدیدها، ارعابها، دستگیریها و… جوابگو نبوده است. چرا که وقتی دیوار ترس فروبریزد. مقابله با جریان خروشان امواج فکری امر بسیار دشواری است. همانطور که مستندنگاری شجاعانهای که در طول این جنبش خونین شاهدش بودیم، موجب گشت تا معنای تازهای از شهروند – خبرنگار و سینما – واقعیت سر برآورد. درعینحال همراهی ستارگان بینالمللی سینمای ایران نیز با این جنبش تأثیر شگرفی بر اذهان عمومی جهان گذاشته و توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است. از حضور «زر امیرابراهیمی» در جشنواره گوتنبرگ سوئد گرفته که نام تمامی هنرمندان دستگیر شده را قرائت کرد که خواندن این طومار بلند بیست دقیقه زمان برد. تا حضور «گلشیفته فراهانی» در هیئت داوران جشنواره برلین و تجمعات و نشستهای فراوانی که در طول این یک سال از آن سر برآورد. این همبستگیها مانند زنجیری میماند که حلقه به حلقه در حال گسترش است و کمتر کسی در سطح اول سینمای جهان است که از آن بیخبر باشد. جنبشی که از سطح ملی فراتر رفته است و بسیاری را در جهان تحتتأثیر خود قرار داده است. بدین شکل است که وقتی دیگر نسلی حاضر به فرمانبرداری و بردگی نیست. حرکت دوربینش نیز تغییر میکند و کسی از این آزادگان حاضر نیست تن به تولید تصاویر جعلی بزند که در خدمت تحمیق جمعی و خدمت به الیگارشی حاکم است.
اگر قبل از جنبش مهسا تنها یکی، دو فیلمساز مانند جعفر پناهی و رسول اف بودند که تلاش میکردند سیستم را دور بزنند که تازه آنها هم برخی قواعد مانند حجاب اجباری را در فیلمهایشان رعایت میکردند. این موج تازه سر باز ایستادن ندارد. بالاخره به آن نقطه تاریخی رسیدهایم که دوران وسط بازی به طور کامل به پایان رسیده و بساطش جمع شده است. دیگر نمیتوان هم برای حکومت فیلم ساخت و در مراسمهای حکومتی برای مسئولین نظام خم و راست شد و هم ژست انساندوستی و اپوزیسیون به خود گرفت. خون پاک مهسا امینی و صدها جوان پرپر شده مانند عصای موسی بر نیل این دریا را شکافته است و حال یا باید با لشکر فرعونیان همراه گشت یا از میان این موجهای خروشان گذشت.
درهرحال هر چند باتوجهبه ضربآهنگ وقایع سرشت و سرنوشت آینده در هالهای از ابهام قرار دارد؛ اما آنچه واضح و مبرهن است این است که دیگر نه در جامعه و نه در سینمای ایران چیزی شبیه قبل نخواهد بود و سیر تحولات همچنان ادامهدار است. میتوان امیدوار بود که سینمای زیرزمینی ایران به رشد و گسترش خود ادامه دهد و استعدادهای درخشانی را در بطن خود بپروراند و باتوجهبه رشد و گسترش پر سرعت فنّاوری هر روز روشهای خلاقانهتری برای ساخت و ارائه آثارشان بیابند. حکومتهای توتالیتر تنها در خیال باطلشان میتوانند در مقابل موج اندیشه و آرمانخواهی بایستند. درحالیکه در عمل هر چه بیشتر زخم میزنند جوانههای تازهتری سر بر میآورد و آنها را درماندهتر میسازد. چرا که باعث میشود این موج همبستگی هر روز بیشتر و بر عمق و نفوذش افزوده گردد. «زن، زندگی، آزادی» از یک شعار به حقیقتی علنی بدل گشت که مرزها را از میان برداشت و در چهارگوشه این کره خاکی بسیاری بودند که با آن همدل شدند. این قدرت آفرینندگی و همبستگی است که هر سلاحی را میتواند بهزانو درآورد. مسیری سخت و صعب و طولانی در پیش روست. اما بی شک پیروزی از آن این جوانان و اندیشههای تازهشان است.