Close Menu
مجله تخصصی فینیکسمجله تخصصی فینیکس

    Subscribe to Updates

    Get the latest creative news from FooBar about art, design and business.

    What's Hot

    یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

    نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

    زیبایی‌شناسی مکان در سینمای بلا تار: از رئالیسم شهری تا مینیمالیسم روستایی

    Facebook X (Twitter) Instagram Telegram
    Instagram YouTube Telegram Facebook X (Twitter)
    مجله تخصصی فینیکسمجله تخصصی فینیکس
    • خانه
    • سینما
      1. نقد فیلم
      2. جشنواره‌ها
      3. یادداشت‌ها
      4. مصاحبه‌ها
      5. سریال
      6. مطالعات سینمایی
      7. فیلم سینمایی مستند
      8. ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۲۴
      9. همه مطالب

      سکوت به مثابه‌ی عصیان | درباره‌ی «پرسونا»ی برگمان

      ۱۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      «گناهکاران»؛ کلیسا، گیتار و خون‌آشام

      ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      رئالیسم اجتماعی یا موعظه‌گری در مذمت فلاکت | نگاهی به فیلم «رها»

      ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      حافظه در برابر استبداد | از سازه‌ی روایی تا زیبایی‌شناسی مقاومت

      ۲۰ فروردین , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | «ناپدید شدن جوزف منگل» و روسیاهی تاریخ

      ۲ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | خشم تا بخشش: درامی انسانی در حصار طراحی‌شده

      ۱ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | هارمونیِ ناتمام: تصویری براق و بی‌طپش از عشق در «تاریخچهٔ صدا»

      ۱ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | زخم‌های بیدار در شب: انتقام ناتمامِ «یک تصادف ساده»

      ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ ایرانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | در دنیای تو ساعت چند است؟

      ۳۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      من ترانه، اورکای ایران زمین هستم | نگاهی به فیلم «اورکا» ساخته‌ی سحر مصیبی

      ۲۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | به بهانۀ ۷۵ سالگی فیلم «همه چیز درباره ایو»

      ۲۷ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      من با نینو بزرگ شدم | گفتگو با فرانچسکو سرپیکو، بازیگر سریال «دوست نابغه من»

      ۱۹ فروردین , ۱۴۰۴

      اعتماد بین سینماگر و نویسنده از بین رفته است | گفتگو با شیوا ارسطویی

      ۲۴ اسفند , ۱۴۰۳

      گفتگوی اختصاصی | نانا اکوتیمیشویلی: زنان در گرجستان در آرزوی عدالت و دموکراسی هستند

      ۲۳ اسفند , ۱۴۰۳

      مصاحبه اختصاصی | پرده‌برداری از اشتیاق: دنی کوته از «برای پل» و سیاست‌های جنسیت در سینما می‌گوید

      ۱۸ اسفند , ۱۴۰۳

      بازکردن سر شوخی با هالیوود | یادداشتی بر فصل اول سریال استودیو به کارگردانی سث روگن و ایوان گلدبرگ

      ۱ خرداد , ۱۴۰۴

      تاسیانی به رنگ آبی، کمیکی که تبدیل به گلوله شد | نگاهی به فضاسازی و شخصیت‌پردازی در سریال تاسیان

      ۱۴ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      سرانجام، جزا! | یادداشتی بر سه اپیزود ابتدایی فصل دوم سریال آخرین بازمانده‌ از ما

      ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      سریال Andor: چگونه سال‌های «گنگستری» استالین جوان الهام‌بخش مجموعه‌ی جنگ ستارگان شد

      ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      وقتی سینما قصه می‌گوید | نگاهی به کتاب روایت و روایتگری در سینما

      ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      رئالیسم اجتماعی در سینمای ایران

      ۱۷ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      گزارش کارگاه تخصصی آفرینش سینمایی با مانی حقیقی در تورنتو

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      سینما به مثابه‌ی هنر | نگاهی به کتاب «دفترهای سرافیو گوبینو فیلم‌بردار سینما» اثر لوئیجی پیراندللو

      ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      «رقصیدن پینا باوش»؛ همین که هستی بسیار زیباست

      ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نصرت کریمی؛ دست‌ هنرمندی که قرار بود قطع‌ شود

      ۲۹ فروردین , ۱۴۰۴

      چرا ما می­‌خواهیم باور کنیم که جیم موریسون هنوز زنده است؟

      ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴

      هم‌آواز نبود، آوازی هم نبود | نگاهی به مستند «ماه سایه» ساخته‌ی آزاده بیزارگیتی

      ۸ فروردین , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      زیبایی‌شناسی مکان در سینمای بلا تار: از رئالیسم شهری تا مینیمالیسم روستایی

      ۲ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | «ناپدید شدن جوزف منگل» و روسیاهی تاریخ

      ۲ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      زیبایی‌شناسی مکان در سینمای بلا تار: از رئالیسم شهری تا مینیمالیسم روستایی

      ۲ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | «ناپدید شدن جوزف منگل» و روسیاهی تاریخ

      ۲ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | خشم تا بخشش: درامی انسانی در حصار طراحی‌شده

      ۱ خرداد , ۱۴۰۴
    • ادبیات
      1. نقد و نظریه ادبی
      2. تازه های نشر
      3. داستان
      4. گفت و گو
      5. همه مطالب

      نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      جهنم‌گردی با آقای یوزف پرونک؛ نگاهی به رمان کوتاه «یوزف پرونک نابینا و ارواح مُرده»

      ۲۶ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نگاهی به داستان «گل‌ها» نوشته‌ی «آلیس واکر»

      ۲۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      درهم‌ریختگی زبان‌ها

      ۱۴ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نگاهی به داستان «خانواده‌ی مصنوعی» نوشته‌ی آن تایلر

      ۲ فروردین , ۱۴۰۴

      شعف در دلِ تابستان برفی | درباره «برف در تابستان» نوشتۀ سایاداویو جوتیکا

      ۲۸ اسفند , ۱۴۰۳

      رازهای کافکا | نوشتهٔ استوآرت جفریز

      ۲۴ بهمن , ۱۴۰۳

      دربارۀ رمان «آنقدر سرد که برف ببارد» نوشتۀ جسیکا اَو

      ۱۸ دی , ۱۴۰۳

      داستان‌های فینیکس | ۱۷- وسواس

      ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      داستان‌های فینیکس | ۱۶- آئورا

      ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      مرد خانه | داستان کوتاه از فرانک اُکانر

      ۲۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      داستان‌های فینیکس | ۱۵- رفیق

      ۱۶ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      اعتماد بین سینماگر و نویسنده از بین رفته است | گفتگو با شیوا ارسطویی

      ۲۴ اسفند , ۱۴۰۳

      هر رابطۀ عشقی مستلزم یک حذف اساسی است | گفتگو با انزو کرمن

      ۱۶ اسفند , ۱۴۰۳

      زمان و تنهایی | گفتگو با پائولو جوردانو، خالقِ رمان «تنهایی اعداد اول»

      ۷ اسفند , ۱۴۰۳

      همچون سفر، مادر و برفی که در نهایت آب می‌شود | گفتگو با جسیکا او نویسندۀ رمان «آنقدر سرد که برف ببارد»

      ۲۳ بهمن , ۱۴۰۳

      نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      داستان‌های فینیکس | ۱۷- وسواس

      ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      جهنم‌گردی با آقای یوزف پرونک؛ نگاهی به رمان کوتاه «یوزف پرونک نابینا و ارواح مُرده»

      ۲۶ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      وقتی سینما قصه می‌گوید | نگاهی به کتاب روایت و روایتگری در سینما

      ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴
    • تئاتر
      1. تاریخ نمایش
      2. گفت و گو
      3. نظریه تئاتر
      4. نمایش روی صحنه
      5. همه مطالب

      گفتگو با فرخ غفاری دربارۀ جشن هنر شیراز، تعزیه و تئاتر شرق و غرب

      ۲۸ آذر , ۱۴۰۳

      عباس نعلبندیان با تفاوت آغاز می‌شود!

      ۱۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      او؛ اُگوست استریندبرگ است!

      ۲۸ فروردین , ۱۴۰۴

      کارل گئورگ بوشنر، پیشگام درام اکسپرسیونیستی 

      ۷ فروردین , ۱۴۰۴

      سفری میان سطور و روابط آدم‌ها | درباره نمایشنامه «شهر زیبا» نوشته کانر مک‌فرسن

      ۲۸ دی , ۱۴۰۳

      تاب‌آوری در زمانه فردگرایی | درباره نمایش «کتابخانه نیمه‌شب»

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی درباره زندگی سهراب شهید ثالث | درباره اجرای «فوگ غربت» به نویسندگی و کارگردانی نیما شهرابی

      ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی که تمام تماشاگران را از حال می‌­برد

      ۳۰ فروردین , ۱۴۰۴

      اندکی عشق و کمی بیشتر اقتدارگرایی | درباره نمایش «هارشدگی» به کارگردانی پویان باقرزاده

      ۲۱ فروردین , ۱۴۰۴

      عباس نعلبندیان با تفاوت آغاز می‌شود!

      ۱۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      تاب‌آوری در زمانه فردگرایی | درباره نمایش «کتابخانه نیمه‌شب»

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی درباره زندگی سهراب شهید ثالث | درباره اجرای «فوگ غربت» به نویسندگی و کارگردانی نیما شهرابی

      ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی که تمام تماشاگران را از حال می‌­برد

      ۳۰ فروردین , ۱۴۰۴
    • نقاشی
      1. آثار ماندگار
      2. گالری ها
      3. همه مطالب

      پنجاه تابلو | ۴۶- جهان بی‌نقاب کریستین شاد

      ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۵- جرج گروس: نقاشی از دل دادائیسم و آنارشیسم

      ۲۲ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۴- فلیکس نوسبام: نقاش هولوکاست

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۳- مردان برهنه از نگاه سیلویا اسلی

      ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      فرانسیس بیکن؛ آخرالزمان بشر قرن بیستم

      ۲۱ دی , ۱۴۰۳

      گنجی که سال‌ها در زیرزمین موزۀ هنرهای معاصر تهران پنهان بود |  گفتگو با عليرضا سميع آذر

      ۱۵ آذر , ۱۴۰۳

      پنجاه تابلو | ۴۶- جهان بی‌نقاب کریستین شاد

      ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۵- جرج گروس: نقاشی از دل دادائیسم و آنارشیسم

      ۲۲ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۴- فلیکس نوسبام: نقاش هولوکاست

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۳- مردان برهنه از نگاه سیلویا اسلی

      ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴
    • موسیقی
      1. آلبوم های روز
      2. اجراها و کنسرت ها
      3. مرور آثار تاریخی
      4. همه مطالب

      در فاصله‌ای دور از زمین | تحلیل جامع آلبوم The Overview اثر استیون ویلسون

      ۱۷ فروردین , ۱۴۰۴

      گرمی ۲۰۲۵ | وقتی موسیقی زیر سایه انتقادات و مصالحه قرار می‌گیرد

      ۱۲ اسفند , ۱۴۰۳

      دریم تیتر و Parasomnia:  یک ادیسه‌ی صوتی در ناخودآگاه ما

      ۲ اسفند , ۱۴۰۳

      وودستاک: اعتراضی فراتر از زمین‌های گلی

      ۲۳ دی , ۱۴۰۳

      چرا ما می­‌خواهیم باور کنیم که جیم موریسون هنوز زنده است؟

      ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴

      زناکیس و موسیقی

      ۲۷ دی , ۱۴۰۳

      چرا ما می­‌خواهیم باور کنیم که جیم موریسون هنوز زنده است؟

      ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴

      در فاصله‌ای دور از زمین | تحلیل جامع آلبوم The Overview اثر استیون ویلسون

      ۱۷ فروردین , ۱۴۰۴

      گرمی ۲۰۲۵ | وقتی موسیقی زیر سایه انتقادات و مصالحه قرار می‌گیرد

      ۱۲ اسفند , ۱۴۰۳

      دریم تیتر و Parasomnia:  یک ادیسه‌ی صوتی در ناخودآگاه ما

      ۲ اسفند , ۱۴۰۳
    • معماری

      معماری می‌تواند روح یک جامعه را لمس کند | جایزه پریتزکر ۲۰۲۵

      ۱۴ فروردین , ۱۴۰۴

      پاویون سرپنتاین ۲۰۲۵ اثر مارینا تبسم

      ۱۶ اسفند , ۱۴۰۳

      طراحان مد، امضای خود را در گراند پَله ثبت می‌کنند | گزارشی از Runway مد شانل

      ۹ اسفند , ۱۴۰۳

      جزیره‌ کوچک (Little Island)، جزیره‌ای سبز در قلب نیویورک

      ۲۵ بهمن , ۱۴۰۳

      نُه پروژه‌ برتر از معماری معاصر ایران | به انتخاب Architizer

      ۱۸ بهمن , ۱۴۰۳
    • اندیشه

      جنگ خدایان و غول‌ها

      ۳۱ فروردین , ۱۴۰۴

      ملی‌گرایی در فضای امروز کانادا: از سرودهای جمعی تا تشدید بحث‌های سیاسی

      ۴ فروردین , ۱۴۰۴

      ترامپ و قدرت تاریخ: بازخوانی دیروز برای ساخت فردا

      ۶ بهمن , ۱۴۰۳

      در دفاع از زیبایی انسانی

      ۱۲ دی , ۱۴۰۳

      اسطوره‌ی آفرینش | کیهان‌زایی و کیهان‌شناسی

      ۲ دی , ۱۴۰۳
    • پرونده‌های ویژه
      1. پرونده شماره ۱
      2. پرونده شماره ۲
      3. پرونده شماره ۳
      4. پرونده شماره ۴
      5. پرونده شماره ۵
      6. همه مطالب

      دموکراسی در فضای شهری و انقلاب دیجیتال

      ۲۱ خرداد , ۱۳۹۹

      دیجیتال: آینده یک تحول

      ۱۲ خرداد , ۱۳۹۹

      رابطه‌ی ویدیوگیم و سینما؛ قرابت هنر هفت و هشت

      ۱۲ خرداد , ۱۳۹۹

      Videodrome و مونولوگ‌‌هایی برای بقا

      ۱۲ خرداد , ۱۳۹۹

      مسیح در سینما / نگاهی به فیلم مسیر سبز

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      آیا واقعا جویس از مذهب دلسرد شد؟

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      بالتازار / لحظه‌ی لمس درد در اتحاد با مسیح!

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      آخرین وسوسه شریدر

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      هنرمند و پدیده‌ی سینمای سیاسی-هنر انقلابی

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      پایان سینما: گدار و سیاست رادیکال

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      گاوراس و خوانش راسیونالیستی ایدئولوژی

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      انقلاب به مثابه هیچ / بررسی فیلم باشگاه مبارزه

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      پورن‌مدرنیسم: الیگارشی تجاوز

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      بازنمایی تجاوز در سینمای آمریکا

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      تصویر تجاوز در سینمای جریان اصلی

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      آیا آزارگری جنسی پایانی خواهد داشت؟

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      سیاست‌های سینما و جشنواره‌های ایرانی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      خدمت و خیانت جشنواره‌ها

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      اوج و حضیض در یک ژانر / فیلم کوتاه ایرانی در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      درباره حضور فیلم‌های محمد رسول اف در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      سیاست‌های سینما و جشنواره‌های ایرانی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      اوج و حضیض در یک ژانر / فیلم کوتاه ایرانی در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      درباره حضور فیلم‌های محمد رسول اف در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      ناشاد در غربت و وطن / جعفر پناهی و حضور در جشنواره‌های جهانی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰
    • ستون آزاد

      نمایش فیلم مهیج سیاسی در تورنتو – ۳ مِی در Innis Town Hall و Global Link

      ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      آنچه پالین کیل نمی‌توانست درباره‌ی سینمادوستان جوان تشخیص دهد

      ۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      هر کجا باشم، شعر مال من است

      ۳۰ اسفند , ۱۴۰۳

      لهجه من، هویت من: وقتی نژادپرستی زبانی خودش را پشت تمسخر پنهان می‌کند

      ۱۴ اسفند , ۱۴۰۳

      کانادا: سرزمین غرولند، چسب کاغذی و دزدهای حرفه‌ای!

      ۱۱ دی , ۱۴۰۳
    • گفتگو

      ساندنس ۲۰۲۵ | درخشش فیلم‌های ایرانی «راه‌های دور» و «چیزهایی که می‌کُشی»

      ۱۳ بهمن , ۱۴۰۳

      روشنفکران ایرانی با دفاع از «قیصر» به سینمای ایران ضربه زدند / گفتگو با آربی اوانسیان (بخش دوم)

      ۲۸ شهریور , ۱۴۰۳

      علی صمدی احدی و ساخت هفت روز: یک گفتگو

      ۲۱ شهریور , ۱۴۰۳

      «سیاوش در تخت جمشید» شبیه هیچ فیلم دیگری نیست / گفتگو با آربی اُوانسیان (بخش اول)

      ۱۴ شهریور , ۱۴۰۳

      مصاحبه اختصاصی با جهانگیر کوثری، کارگردان فیلم «من فروغ هستم» در جشنواره فیلم کوروش

      ۲۸ مرداد , ۱۴۰۳
    • درباره ما
    مجله تخصصی فینیکسمجله تخصصی فینیکس
    ادبیات مقالات سینما

    مرغ مقلد را بکشید / نگاهی به رمان و فیلم «کشتن مرغ مقلد»

    پرویز جاهدپرویز جاهد۱۶ اردیبهشت , ۱۴۰۲
    اشتراک گذاری Email Telegram WhatsApp
    اشتراک گذاری
    Email Telegram WhatsApp

    «کشتن مرغ مقلد» به کارگردانی رابرت مولیگان که از روی رمانی به همین نام اثر هارپر لی ساخته شد، یک درام دادگاهی قدرتمند و به یادماندنی است که بر محور نژادپرستی در آمریکای دهه سی و عصر رکود اقتصادی بنا شده است. رمان هارپر لی، شاهکاری ادبی و سندی تاریخی است که علیه نژادپرستی و بی‌عدالتی در تاریخ آمریکا شهادت می‌دهد. رمانی که میلیون‌ها نسخه از آن به فروش رفت و نویسنده اش را به شهرتی جهانی رساند هرچند او بعد از آن نتوانست رمان دیگری به قدرت آن بنویسد. هارپر لی، خود از اهالی جنوب آمریکا و آلاباما بود. او در سال 1926 در دهکده مونروويل از ايالت آلاباما به دنيا آمد. در دانشگاه آلاباما درس خواند و پيش از نوشتن اين رمان، کارمند يک شرکت هواپيمايی بين المللی بود. «کشتن مرغ مقلد» در واقع اثری نيمه اتوبيوگرافيکال است و بسياری از شخصيت‌ها و رويدادهای آن از زندگی واقعی این نويسنده و محیط نژادپرست پیرامون او و نزديکان او الهام گرفته‌اند و هارپر لی تنها نام افراد و مکان‌ها را تغيير داده است. گفته شده که او شخصیت اتیکاس فینچ را بر اساس شخصیت پدرش آماسا کولمن که وکیل انسان‌دوست و متعهدی بود خلق کرد. پدر لی نیز همانتد اتیکاس از یک پدر و پسر سیاه پوست بی‌گناه که متهم به قتل یک مغازه دار بودند دفاع کرده بود. او شخصیت دیل، همبازی اسکات و جم را نیز از روی شخصیت ترومن کاپوتی، نویسنده مشهور آمریکایی و دوست دوران کودکی‌اش خلق کرد. این رمان، اولین رمان هارپرلی بود که به خاطر آن برنده جایزه پولیتزر شد. او بعد از دريافت جايزه پوليتزر گفت که هرگز انتظار نداشته که اين رمان به اين درجه از موفقيت برسد: ” من انتظار مرگ آرامی را در دست‌های منتقدان می‌کشيدم يا حداکثر تشويقی از سوی کسی که از اين رمان خوشش آمده باشد. تشويق مردم عادی. من انتظار تشويق اندکی داشتم اما استقبال از رمان بيش از اندازه بود تا حدی که از آن وحشت کردم.” هارپر لی بعد از سال‌ها قسمت دوم این رمان را نوشت که در سال 2015 با عنوان «برو و دیده‌بانی بگمار» در آمریکا منتشر شد و داستان آن بیست سال بعد از داستان «کشتن مرغ مقلد» روی می‌دهد.

    بعد از موفقیت «کشتن مرغ مقلد»، شایعه شد که ترومن کاپوتی نویسنده اصلی آن است. اما در سال 2006 نامه‌ای با دستخط ترومن کاپوتی پیدا شد که در 1959 به عمه‌اش نوشته بود که نسخه دست‌نویس رمان لی را خوانده و دوست داشته است. کاپوتی همچنین در باره آن گفته است: “نويسنده اين رمان عالی بايد آدم بی‌نظيری باشد. نويسنده‌ای با سرزنده ترين حس زندگی و گرم‌ترين و اصيل ترين حس طنز. رمانی گيرا و دوست داشتنی.” اما به گفته الیس لی، خواهر هارپر لی، ترومن کاپوتی از اینکه خواهرش برنده جایزه پولیتزر شد، به او حسادت کرد و دوستی دیرینه آنها به هم خورد. «کشتن مرغ مقلد» به کتاب درسی کودکان کشورهای انگلیسی زبان در آمریکا و بریتانیا تبدیل شد و به چهل زبان دنیا ترجمه شد و به شکل‌های مختلف در تئاتر و سینما مورد اقتباس قرار گرفت. آرون سورکین نیز در سال 2018، اقتباسی از آن برای تئاتر انجام داد که در برادوی به روی صحنه رفت. همین الان که این مقاله منتشر می شود، اقتباس دراماتیک سورکین از این رمان به کارگردانی بارتلت شر بر صحنه تئاتر گیلگاد لندن در حال اجراست و متیو موداین در نقش اتیکاس فینچ ظاهر شده است.

    وقتی فیلم «کشتن مرغ مقلد» در سال 1962 در آمریکا به روی پرده رفت، سال‌ها بود که آمریکا نظام برده‌داری را پشت سر گذاشته بود و ظاهراً نژادپرستی به صورت رسمی و قانونی در آمریکا ممنوع شده بود اما جامعه سفیدپوست آمریکایی و نهادهای دولتی هنوز حقوق سیاهان را به رسمیت نمی شناخت و تبعیض نژادی و آپارتاید همچنان در این کشور حاکم بود. هنوز سیاهان آمریکا در فقر زندگی می‌کردند و قوانین مربوط به تبعیض نژادی و جدایی سیاهان از سفیدها(سِگرِگیشن) در ایالت‌های آمریکا اجرا می‌شد. جنبش‌های حقوق مدنی و عدالت‌خواهانه سیاهان آمریکا علیه تبعیض نژادی و نژادپرستی در دهه پنجاه شکل گرفت و در دهه شصت به اوج خود رسید. این جنبش‌ها از زمانی شروع شد که زن سیاه پوستی به نام رزا پارکز در آلاباما از دادن صندلی‌اش به یک سفیدپوست در اتوبوس امتناع کرد. در آن زمان صندلی‌های اتوبوس‌های سیاهان و سفیدها جدا بود اما وقتی ردیف سفیدپوست‌ها پر می‌شد آنها حق داشتند از صندلی سیاهان استفاده کنند و سیاهان باید جای خود را به آنها می‌دادند. وقتی رزا پارکز از این کار امتناع کرد او را از اتوبوس پایین انداختند و ده دلار جریمه کردند. این اقدام باعث خشم سیاهان آمریکا و اعتراض آنها علیه نژادپرستی شد و دامنه وسیعی گرفت.سیاهان، اتوبوس‌های شهری را تحریم کرده و ترجیح دادند برای کار روزانه‌شان کیلومترها پیاده روی کنند. سفیدها نیز کلیساهای سیاهان را بمب گذاری کرده و به آتش کشیدند و باعث کشتار انسان‌های زیادی شدند که تنها گناه‌شان رنگ پوست آنها بود. به دنبال این حوادث، مسئولان ایالت آلاباما تصمیم گرفتند که طرح جداسازی سیاهان و سفیدها(سِگرِگیشن) در اتوبوس ها را لغو کنند و این پیروزی بزرگی برای سیاهان آمریکا بود. در همین دوران، چهره‌های برجسته سیاه پوست مثل دکتر مارتین لوتر کینگ و هری بلافونته(بازیگر و خواننده) رهبری این جنبش مدنی را به عهده گرفتند و به دنبال آن گروه‌های ضد نژادپرستی و عدالت‌خواهانه متعددی در سرتاسر آمریکا بوجود آمد و به مبارزه خود علیه تبعیض نژادی و احقاق حقوق انسانی سیاهان در جامعه آمریکا ادامه دادند.

    فیلم «کشتن مرغ مقلد» نیز به خوبی زجر و عذابی را که سیاهان آمریکا بخاطر نژادپرستی، تبعیض نژادی و بی‌عدالتی تحمل کرده‌اند نشان می‌دهد. در صحنه‌های دادگاه، سیاهان و سفیدها را می‌بینیم که مطابق قانون سگرگیشن، جدا از هم نشسته اند؛ قانونی که همچنان در دهه شصت یعنی زمان نمایش فیلم در آمریکا حاکم بود و تماشاگران فیلم با آن آشنا بودند. حوادث «کشتن مرغ مقلد» در ایالت آلاباما اتفاق می‌افتد که تاریخ و سنت ریشه داری در نژادپرستی دارد. داستان در دهه سی و عصر رکود اقتصادی در شهر خیالی و کوچک میکام در ایالت آلاباما می گذرد که مردمی متعصب و نژادپرست دارد. شخصیت اصلی آن جین لوئیس فینچ معروف به اسکات( با بازی به یاد‌ماندنی مری بدهام) راوی فیلم است و داستان از زبان او روایت می‌شود. دختری شش ساله و باهوش(هرچند صدای راوی مربوط به دوران بزرگسالی اسکات است که خاطرات دوران کودکی‌اش را روایت می‌کند) که شاهد تبعیض و بی‌عدالتی نژادی در پیرامون خود و تعصبات نژادی همشهری‌های خود از یک سو و تلاش‌های انسان‌دوستانه و عدالت‌خواهانه پدرش اتیکاس فینچ (با بازی درخشان گریگوری پک) است که به رغم تهدیدها و خطراتی که از طرف نژادپرستان شهر متوجه او و خانواده‌اش هست، وظیفه دفاع از حقوق تام رابینسون، یک خدمتکار سیاه پوست را که به اتهام دروغ تجاوز به یک دختر سفیدپوست زندانی شده به عهده می‌گیرد. اتيکاس، وکيلی انسان دوست، جسور و شرافتمند و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بی باکی از عدالت و انسانيت دفاع کرده و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و رياکاری مردم شهرش می‌ايستد. درونمایه اصلی فیلم و رمان، معصوميت و قربانی شدن آن در برابر بی‌عدالتی و تعصب نژادی است و بیانگر بیداری جامعه آمریکا و به ویژه کودکان این کشور نسبت به حقوق سیاهان و تبعیض نژادی به ویژه در بخش‌های جنوبی آمریکا است. عنوان فیلم(و رمان) برگرفته از صحنه‌ای است که در آن اتيکاس به فرزندانش توصیه می‌کند که به خاطر داشته باشند هيچگاه به مرغ مقلد شليک نکنند چون “کشتن مرغ مقلد” گناه است.

    کشتن مرغ مقلد

    برخی از منتقدان مثل مالکوم گلدول، نویسنده نیویورک تایمز، لیبرالیسم محدود اتیکاس را مورد نقد قرار داد. به نوشته او اتیکاس در رمان در گفتگو با پسرش به او اطمینان می دهد که کوکلوس کلان‌ها، یک سازمان سیاسی بود و دیگر عصرشان تمام شده و هرگز برنخواهند گشت. و در جواب پسرش که می‌پرسد آیا تو آدم رادیکالی هستی می گوید “من به رادیکالی کاتن تام هفلین‌ام” که درواقع یک سیاستمدار برتری طلب بود. اما در پاسخ به این نقدها باید گفت که اتیکاس، عقایدی به مراتب پیشرفته تر و البته انسانی‌تر از هم‌عصران خود داشت. او چهره‌ای انقلابی نبود بلکه گرایش‌های لیبرالی و انسان دوستانه و عدالت‌خواهانه داشت و مرد زمان خودش بود و نباید با معیارهای امروزی او را قضاوت کرد. در آغاز فیلم، اسکات از پدرش می‌پرسد که آیا ما هم مثل آقای کانینگهام فقیریم. اتیکاس در جواب دخترش می‌گوید: ” آره ولی نه به اندازه او. چون او در ده زندگی می‌کند و کشاورز است و بحران مالی(اشاره به رکود اقتصادی آمریکا) خیلی بهش ضربه زده است.” در همان سکانس آغازین فیلم، اتیکاس به دخترش می‌گوید که از مرد کشاورز فقیری به نام کانینگهام که او کارهای حقوقی‌اش را انجام می‌دهد، پول نمی‌گیرد و کانینگهام به جای دستمزد او برایش ماهی و گردو می‌آورد. یا زن همسایه در مخالفت با نق‌زدن‌ها و شکایت فرزندان اتیکاس از او به آنها می‌گوید که پدرتان مرد متینی است و ممکن است نتواند خوب فوتبال بازی کند اما در عوض بلد است که خوب از مردم دفاع کند.

    تیتراژ فیلم با آواز دختربچه ای شروع می‌شود که جعبه خرت و پرت‌هایش را باز کرده و مداد شمعی سیاهی را بیرون کشیده و با آن روی سطح سفیدی خط می‌کشد و عنوان فیلم یعنی «کشتن مرغ مقلد» با رنگ سفید به تدریج از زیر سیاهی ظاهر می‌شود. این نما به شکلی پیش گویانه و نمادین، بیانگر وضعیت تام رابینسون و خون سیاه اوست که بر زمین ریخته می‌شود و بر بی‌گناهی او گواهی می‌دهد. «کشتن مرغ مقلد»، داستان بلوغ کودکان اتیکاس فینچ است، کودکانی که در جامعه‌ای پر تنش و خطرناک بزرگ شده و به تدریج با واقعیت‌های تلخ، خشن و ضد انسانی محیط پیرامون خود مواجه می‌شوند؛ داستان معصومیت کودکانه‌ای که بی رحمانه خدشه دار شده و آسیب می‌بیند. اسکات نه تنها سعی می‌کند که پروسه دادگاه رابینسون را دنبال کند بلکه تلاش می‌کند که به عنوان یک دختر کوچک از مناسبات میان آدم‌ها و آنچه که در پیرامون او اتفاق می‌افتد نیز سر دربیاورد. در صحنه ای از فیلم وقتی اتیکاس به همراه بچه ها به سراغ خانواده تام رابینسون می‌رود، پسر تام به طرف اتومبیل اتیکاس می‌رود و با جم روبرو شده و برای هم دست تکان می‌دهند. در اینجا هیچ نشانی از نژادپرستی در کودکان نیست و فیلم نشان می‌دهد که چه دره عمیقی بین دنیای انسانی، معصوم و پاک کودکان و دنیای پلید، خشن و نژادپرستانه بزرگسالان وجود دارد. اتیکاس با درک این شکاف عمیق است که ناامیدانه به فرزندانش می‌گوید: “توی دنیا آدم زشت و بد فراوان است. کاش می‌توانستم شما را از این پلیدی‌ها حفظ کنم ولی این غیرممکن است.”

    با اینکه «کشتن مرغ مقلد» درامی در ژانر دادگاهی است اما فیلم محدود به داستان تام رابینسون و محاکمه او نمی‌شود بلکه آن را به موازات داستان کودکان فیلم و سرگرمی‌ها و دلمشغولی‌های آنها پیش می‌برد. آنها دنیای کودکانه و بی‌آلایش خودشان را دارند که بخش مهمی از روایت فیلم را تشکیل می‌دهد و از طریق شخصیتی به نام بو ریدلی (با بازی رابرت دووال جوان)، این روایت به روایت دادگاه رابینسون متصل می‌شود. بو، شخصیت خجالتی و مرموزی است که همسایه‌ها او را دیوانه و خطرناک می پندارند و کودکان‌شان را از او می‌ترسانند اما بچه‌های اتیکاس به این حرف‌ها توجه نکرده و رابطه دوستانه و صمیمانه ای با بو برقرار می‌کنند و در نهایت هم اوست که آنها را از شر مزاحمت و حمله باب ایول ( پدر دختری که به دروغ مدعی است تام رابینسون به او تجاوز کرده) نجات می‌دهد و او را به قتل می‌رساند. حضور بچه‌ها و سرزندگی و آرامش آنها و دنیای بی‌آلایش‌شان، خشونت و تباهی جاری در فیلم را تا حد زیادی تلطیف کرده است. مولیگان نیز با میزانسن‌های ماهرانه‌اش، لحظه‌های ملانکولیک تاثیرگذاری خلق کرده است. به عنوان مثال، در صحنه ای از فیلم که شب است و اسکات و جم در رختخواب اند و دارند درباره زیبایی و مهربانی مادرشان که هرگز ندیده‌اند و در جوانی از دنیا رفته حرف می‌زنند، دوربین آرام از روی صورت اسکات حرکت می‌کند و به سمت ایوان خانه می‌رود و اتیکاس را در قاب می‌گیرد که در خلوت شب، تنها روی صندلی نشسته و به حرف‌های بچه‌ها گوش می‌دهد. گریگوری پک نیز فقط با سکوت و نگاهش و بدون توسل به ذره ای اغراق و سانتیمانتالیسم، تنهایی و دلتنگی عمیق آتیکاس را منتقل می‌کند. موسیقی حزن انگیز المر برنستاین نیز تلخی و اندوه این صحنه را تشدید می‌کند. در ادامه همین صحنه است که قاضی دادگاه به سراغ اتیکاس می‌آید و از او می‌خواهد که دفاع از تام رابینسون را به عهده بگیرد و او نیز با همه گرفتاری‌های خانوادگی و حرفه ای‌اش آن را می‌پذیرد.

    کشتن مرغ مقلد
    گریگوری پک و هارپر لی

    اتیکاس با استدلال‌هایی ساده، قوانین زندگی را به فرزندانش می‌آموزد. او به عنوان پدری آگاه و مسئول، نقش مهمی در فهماندن اوضاع شهر و ماهیت ماجرای هولناکی که دارد اتفاق می‌افتد به فرزندانش دارد. باب ایول، مظهر پلیدی و شر است و از نظر اخلاقی درست در نقطه مقابل کاراکتر اتیکاس فینچ قرار دارد. اگرچه اتیکاس در دادگاه ثابت می‌کند که تام بی گناه است و مایلا ایول به وسیله پدرش مورد تجاوز واقع شده اما رابطه زناکارانه با محارم یعنی بین پدر و دختر، هرگز به صراحت و به صورت مشروح در دادگاه مورد بحث قرار نمی گیرد. طرح صریح چنین موضوع‌های جنجال برانگیزی در دهه شصت هنوز در سینمای آمریکا مرسوم نبود و یک تابو شمرده می‌شد. فیلم هم صراحتا این موضوع را مطرح نمی‌کند و ما تنها از رفتار هیستریک و غیرعادی باب ایول و دخترش در دادگاه و صحنه‌های دیگر به رابطه جنسی بین آنها پی می‌بریم. چهره وحشت زده دختر در دادگاه وقتی که با ترس به پدرش نگاه می‌کند گویای این رابطه منحرف و تروماتیک است: “پدرم هرگز به من دست درازی نکرده است.”

    «کشتن مرغ مقلد»، یک نمونه درخشانِ سینمای کلاسیک از نظر روایت و شخصیت پردازی است که این وحدت روایی دقیق و چیدن عناصر مختلف در کنار هم به گونه ای که منجر به خلق ساختار دراماتیک پرقدرتی شود را تا حد زیادی مدیون رمان هارپر لی است. بخش مهم غنای روایی فیلم، حاصل شخصیت پردازی درست و ترکیب شخصیت هایی با اهداف متضاد است. همانند همه آثار کلاسیک، «کشتن مرغ مقلد» نیز بر مبنای تقابل و کشمکش بین خیر و شر بنا شده. اتیکاس در این فیلم، مظهر خیر، عدالت خواهی، انسانیت و وجدان اخلاقی است و این ویژگی درام‌های کلاسیک است که شخصیت‌های قهرمان متعالی، کمال گرا، جذاب و کاریزماتیک خلق می‌کند و گریگوری پک، بازیگری است که پتاسیل لازم را برای خلق چنین شخصیت‌هایی در وجودش دارد (ابتدا قرار بود راک هادسن یا اسپنسر تریسی این نقش را بازی کنند). در مقابل اتیکاس، افرادی قرار دارند که نماینده شر و اسیر تعصبات نژادی و احساسات نفرت انگیز درون‌شان هستند. صحنه‌ای که سیاهان حاضر در دادگاه پس از اعلام رای قاضی و هیئت منصفه نژادپرست و گناهکار دانستن تام رابینسون دادگاه را ترک نمی‌کنند و به احترام اتیکاس فینچ و شرافت حرفه ای و اخلاقی او از جا برمی‌خیزند، یکی از تاثیرگذارترین و به یادماندنی‌ترین صحنه‌های تاریخ سینماست. در اینجا تماشاگر نیز دلش می‌خواهد با این سیاهان همراه شده و به احترام اتیکاس فینچ از صندلی خود در سالن سینما برخیزد.

    اتیکاس به گفته کلانتر، بهترین تیرانداز شهر است و در صحنه‌ای که یک سگ هار در محله پیدا می‌شود و جان بچه‌های او را تهدید می‌کند او با تفنگ کلانتر به سگ شلیک می‌کند، هرچند این کار را با بی‌زاری و تردید انجام می‌دهد. این کار پدر، باعث افزایش احترام او نزد فرزندانش به ویژه جم می‌شود. در چشم آنها، پدر، یک قهرمان شکست‌ناپذیر است. مولیگان روی جزئیات زندگی و رابطه اتیکاس فینچ با فرزندانش توجه کرده. روی غذا خوردن، لباس پوشیدن، خوابیدن و حرف زدن دور میز صبحانه و شام، خصوصاً آنجا که اتیکاس از تفنگ شکاری پدرش حرف می‌زند و می‌گوید که پدرش به او یاد داده که هیچگاه توی خانه آن را به طرف کسی نگیرد و دیگر اینکه هرگز مرغ مقلد را با تیر نزند چرا که مرغ مقلد نه تنها پرنده بی‌آزاری است بلکه برای ما آواز هم می‌خواند. مرغ مقلد در واقع استعاره‌ای از بی‌گناهی و معصومیت تام رابینسون سیاه پوست است. کسی که قربانی تعصبات، باورها و قضاوت نادرست جامعه خود شد. وقتی معاون کلانتر برای اتیکاس خبر می آورد که تام رابینسون از زندان فرار کرده اما او را با تیر زده‌اند، فورا به یاد حرف‌های اتیکاس در مورد کشتن مرغ مقلد می‌افتیم. تام رابینسون همان مرغ مقلد بی آزار و بی گناهی است که به ناحق کشته شد. اگرچه مرغ مقلد، شخصیت بو بریدلی را هم نمایندگی می‌کند. او هم قربانی توهمات و قضاوت غلط همسایه‌های خود است. اسکات در صحنه ماقبل آخر فیلم به اتیکاس می‌گوید: “کشتن بریدلی با کشتن مرغ مقلد چه فرقی داره؟”

    کشتن مرغ مقلد
    هارپر لی و ترومن کاپوتی

    معمولا در اقتباس‌های خوب از ادبیات، نمایش و رمان برای سینما، فیلم و اثر ادبی یا نمایشی یکدیگر را تکمیل می‌کنند. «هاملت» کوزینتسف، ابعاد تازه ای به «هاملت» شکسپیر اضافه می‌کند و «آرزوهای بزرگ» دیوید لین، درک تازه‌تری از رمان چارلز دیکنز به ما می‌دهد. این اتفاقی است که در اقتباس رابرت مولیگان از رمان درخشان هارپر لی افتاده است. مولیگان برای تبدیل رمان به فیلم، زمان وقوع داستان را فشرده‌تر کرد و از سه سال به دو سال رساند اما رویدادهای اصلی و کلیدی داستان را حفظ کرد. هارپرلی خود از اقتباس موليگان راضی بود و از اين فيلم به عنوان يکی از بهترين آثار اقتباسی در سينما نام برده است. گريگوری پک نیز به خاطر بازی در نقش اتيکاس فينچ که يکی از بهترين و فراموش نشدنی‌ترين نقش‌هايش در سینما بود، جايزه اسکار بهترين بازيگر مرد سال 1962 را دريافت کرد. به علاوه هورتون فوت، فیلمنامه‌نویس اين فيلم نيز برنده اسکار بهترين فيلمنامه اقتباسی شد. انستيتوی فيلم آمريکا، از اتيکاس فينچ به عنوان يکی از بزرگ‌ترين قهرمانان سينما در قرن بيستم نام برده است. در نظرخواهی‌های سینمایی نيز «کشتن مرغ مقلد»، به عنوان يکی از محبوب‌ترين فيلم‌های تمام عمر منتقدان فیلم و تماشاگران عام سينما مطرح بوده است.

    طبیعتا فیلم، مدیومی بصری است و باید همه مفاهیم ذهنی را به شکلی کاملا عینی بر پرده سینما تصویر کند. بنابراین برای تبدیل رمانی مثل «کشتن مرغ مقلد» به سینما، راوی اول شخص که اسکات است باید محدود می‌شد و بسیاری از گفته‌ها و تصورات او که قابل تبدیل به فیلم نبود حذف می‌شد. بنابراین درست است که اسکات همانند رمان، شخصیت محوری داستان است و فیلم با صدا و روایت او شروع شده و با صدای او که به صورت وویس اور بر روی فیلم می‌شنویم تمام می‌شود و کل فیلم انگار از زاویه دید او روایت می‌شود اما درواقع چنین نیست و زاویه دید کاملا اول شخص نیست بلکه با زاویه دید شخصیت‌های دیگر و نیز زاویه دید دانای کل ترکیب می‌شود و در برخی صحنه‌ها نه تنها اسکات حضور ندارد بلکه نمی‌تواند از اتفاق‌هایی که می‌افتد باخبر باشد. مثل صحنه‌ای که در اواخر فیلم، برادرش جم، پدرش را تا خانه هلن رابینسون همراهی می‌کند و یا صحنه ای که آتیکاس می‌رود تا خدمتکار زن سیاه پوست را به خانه اش برساند و اسکات هم در اتاقش در خواب است و جم ناگهان صداهای مشکوکی می‌شنود که او را می‌ترساند. زاویه دید غالب در این سکانس، زاویه دید جم و نیز زاویه دید دانای کل (نویسنده/فیلمساز) است. از آنجا که رمان با مسائل حاد و پرتنشی مثل نژادپرستی و عدالت سر و کار دارد، زاویه دید کودکانه قادر نبود همه ابعاد این مسائل را با پیچیدگی‌هایش بیان کند لذا محدود کردن این نوع روایت و متکثر کردن زاویه دید در فیلم، این امکان را به بیننده داده است که به درک و شناخت تاریخی دقیق‌تری از نژادپرستی و بی‌عدالتی اجتماعی در آمریکا برسد. به علاوه مولیگان، تغییرات دیگری نیز از نظر شخصیت‌پردازی در فیلم انجام داده. به عنوان مثال در کتاب حرفی از پدر تام رابینسون نیست یا خیلی کوتاه به فرزندان او پرداخته شده در حالی که آنها در فیلم حضور موثرتری دارند. یا هارپر لی در کتاب تنها در یک پاراگراف از مادر بچه ها حرف می‌زند در حالی که در فیلم، اسکات و جم مکالمه مفصلی درباره مادر بیمارشان دارند و تماشاگر می‌تواند فقدان غمبار مادر را در زندگی آنها حس کند. از طرفی کار سینما این است که به شخصیت‌های یک رمان جان می‌بخشد و آنها را با بدن و صداها و ژست ها و حرکاتشان تصویر می‌کند در حالی که در رمان این کار به تخیل خواننده واگذار شده و اوست که باید شخصیت را بر اساس توصیفاتی که نویسنده از او ارائه می‌کند در ذهن خود خلق کند. به عقیده همه کسانی که رمان هارپرلی را خوانده‌اند، رابرت مولیگان بهترین و مناسب‌ترین بازیگران را برای ایفای نقش‌های اصلی داستان انتخاب کرده است. خود هارپرلی بعد از دیدن فیلم گفت که گریگوری پک دقیقا همان فیگوری است که او از اتیکاس فینچ در ذهن داشته و حتی عمق بیشتری نسبت به کاراکتری که او در کتاب ساخته دارد.

    نمای آخر فیلم بسیار زیباست. شب است و اسکات از خانه بو ریدلی به خانه برمی‌گردد. در نمای بعد او را در آغوش پدر کنار پنجره می‌بینیم. دوربین بیرون از خانه در تاریکی قرار دارد و از پشت پنجره آنها را نشان می‌دهد. صدای راوی(اسکات) بر روی این نما شنیده می‌شود که از ریدلی و برادرش جم که در اتاق بغلی دراز کشیده حرف می‌زند. دوربین عقب می‌کشد و نمای عمومی از خانه روشن اتیکاس را در تاریکی شب نشان می‌دهد. نمایی که تلویحا به ما می‌گوید اتیکاس روح بیدار جامعه‌ای است که در نفرت نژادی و سیاهی آن غرق است. همین چند وقت پیش بود که جرج فلوید سیاه پوست به دست پلیس نژادپرست آمریکا در خیابان های مینیاپولیس  به قتل رسید و به دنبال آن موج اعتراضات و تظاهرات ضد نژادپرستانه و عدالت‌خواهانه خیابان‌های سراسر آمریکا را فرا گرفت و به ما یادآوری کرد که رمز ماندگاری این رمان و فیلمی که از روی آن ساخته شد این است که از یک حقیقت بنیادی در جامعه آمریکا حرف می زند، جامعه‌ای که از نژادپرستی رنج می برد. امروز فریاد عدالت‌خواهانه اتیکاس فینچ در دادگاه، پرطنین‌تر از همیشه در خیابان‌های آمریکا به گوش می‌رسد.

    رابرت مولیگان کشتن مرغ مقلد هارپر لی
    اشتراک Email Telegram WhatsApp Copy Link
    مقاله قبلیبه یاد هری بلافونته، بازیگر، خواننده و مبارز راه آزادی
    مقاله بعدی در جستجوی فرم / قسمت ۶: فرم – گیشه – تسامح
    پرویز جاهد

    مطالب مرتبط

    یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

    سحر عصرآزاد

    نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

    آیلین هاشم‌نیا

    زیبایی‌شناسی مکان در سینمای بلا تار: از رئالیسم شهری تا مینیمالیسم روستایی

    پرویز جاهد
    نظرتان را به اشتراک بگذارید

    Comments are closed.

    پیشنهاد سردبیر

    دان سیگل و اقتباس نئو نوآر از «آدمکش‌ها»ی ارنست همینگوی

    داستان‌های فینیکس | ۱- فیل در تاریکی

    گچ | داستان کوتاه از دیوید سالایی

    ما را همراهی کنید
    • YouTube
    • Instagram
    • Telegram
    • Facebook
    • Twitter
    پربازدیدترین ها
    Demo
    پربازدیدترین‌ها

    یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

    نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

    زیبایی‌شناسی مکان در سینمای بلا تار: از رئالیسم شهری تا مینیمالیسم روستایی

    پیشنهاد سردبیر

    لهجه من، هویت من: وقتی نژادپرستی زبانی خودش را پشت تمسخر پنهان می‌کند

    امیر گنجوی

    آن سوی فینچر / درباره فیلم Mank (منک)

    امین نور

    چرا باید فیلم‌های معمایی را چند بار دید؟ / تجربه تماشای دوباره فایت کلاب

    پریسا جوانفر

    مجله تخصصی فینیکس در راستای ایجاد فضایی کاملا آزاد در بیان نظرات، از نویسنده‌ها و افراد حرفه‌ای و شناخته‌شده در زمینه‌های تخصصیِ سینما، ادبیات، اندیشه، نقاشی، تئاتر، معماری و شهرسازی شکل گرفته است.
    این وبسایت وابسته به مرکز فرهنگی هنری فینیکس واقع در تورنتو کانادا است. لازم به ذکر است که موضع‌گیری‌های نویسندگان کاملاً شخصی است و فینیکس مسئولیتی در قبال مواضع ندارد.
    حقوق کلیه مطالب برای مجله فرهنگی – هنری فینیکس محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

    10 Center Ave, Unit A Second Floor, North York M2M 2L3
    • Home

    Type above and press Enter to search. Press Esc to cancel.