قهرمانان حقیقی زندگی / درباره قهرمانان ساخته بابی فارلی

  بابی فارلی در کنار برادرش (پیتر) در دهه نود کمدی‌های موفقی چون «احمق و احمق‌تر»، «مری یک چیزی‌اش هست»، «هل ساده‌لوح»، «من و خودم و ایرن» را ارائه کرد که به‌نوعی یادآور کمدی‌های اسلپ استیک سینمای صامت بود و حال پس از ده سالی دوری از سینما – که مشغول سریال‌سازی بوده است و سریال خوب «لودر میلک» در کارنامه‌اش به چشم می‌خورد – با فیلمی کوچک اما دلنشین دوباره طعم فیلمسازی را چشیده است و جالب اینجاست که در این بازگشت دوباره به پرده نقره‌ای پس از بیست و هفت سال بار دیگر با «وودی هارلسون» همکاری کرده است. آنها با هم یک کمدی ورزشی به نام «کینگ پین» درباره یک قهرمان بولینگ که یک‌دستش را ازدست‌داده در سال ۱۹۹۶ کارکرده‌اند. دومین فیلم برادران فارلی پس از «احمق و احمق‌تر»- «قهرمانان» فیلمی است که هر چند لحن کمدی دارد؛ اما اثری جدی درباره آدم‌هایی است که توانایی‌هایشان بسیار بیشتر از ناتوانی‌شان است. «مارکوس» کمک‌مربی بسکتبالی است که به دلیل اخلاق تند و گستاخش در کنار عادتش به خوردن الکل نتوانسته راهی به رده‌های بالای مربیگری پیدا کند و پس از یک درگیری فیزیکی با مربی تیمی که در آن کار می‌کرده و اخراجش از تیم، شبی در حالت نیمه مستی با ماشین پلیس تصادف می‌کند و در دادگاه قاضی او را به‌جای زندان محکوم به سه ماه کار در خدمات اجتماعی می‌کند که مربیگری تیم معلولان ذهنی است و از اینجا چالش‌ها برای او که نگاهش به ورزش حرفه ایی و نه انسانی است آغاز می‌شود و این پنجره ایی که به روی او گشوده شده نگاه او را به زندگی و روابطش با آدم‌ها تغییر می‌دهد.
فیلم اقتباسی است از یک داستان واقعی که در سال ۱۹۹۱ «جان لارکت» از آن مستندی تلویزیونی به نام «یک پیروزی خاص» ساخته است و اثر دیگری به نام «بی – بال: تیمی که حتی یک بازی را هم نباخت» داستان واقعی زندگی «روی جونز» مربی اهل سانفرانسیسکو که به‌حکم قاضی مربی تیم بسکتبال معلولان شده و آنها را قهرمان می‌کند. اما اثر «باب فارلی» بیش از آنکه درباره بسکتبال یا قهرمانی باشد درباره آدم‌های اقلیت، جداافتادگان و ارزش روابط انسانی است. در جهانی که دنیای مجازی بر روابط حقیقی آدم‌ها سایه انداخته است. دیدن چنین فیلمی می‌تواند هر قلب تپنده‌ای را به خروش آورد و از جهان معصوم و دغدغه‌های ساده آدم‌های به‌ظاهر کم‌توان ذهنی اما در باطن بسیار قدرتمند لذت برد. استفاده «باب فارلی» از کم‌توانان ذهنی حقیقی به‌جای هنرپیشه‌هایی که نقش آنها را بازی کنند، هر چند کار را برای او پشت دوربین سخت کرده است؛ اما در عوض نتیجه‌اش بسیار ملموس و دلچسب از آب درآمده و تبدیل به اثری گشته است که بی‌هیچ ادعایی مخاطب را به سرنوشت این آدم‌های دوست‌داشتنی و نازنین علاقه‌مند می‌کند.
در حقیقت اثر با بن‌مایه، توانایی‌هایی در کسانی که با مشکلات ژنتیکی – سندرم داون، عقب‌ماندگی‌های مادرزادی – یا ضایعات مغزی دست‌وپنجه نرم می‌کنند وجود دارد که همه از آن بی‌خبرند، تنها باید نیروی هدایت‌کننده‌ای وجود داشته باشد تا آنها را کشف و از نیرویی بالقوه به بالفعل بدل کند، مسیر خود را به‌پیش برده و ادای دینی به این دسته از انسان‌ها که مدام مورد تمسخر و مضحکه قرار می‌گیرند به جا می‌آورد. فارلی با اینکه به کمدی‌های افراطی و شوخی‌های بی‌حدومرز مشهور است؛ اما در «قهرمانان» موفق شده تا بین لحن کمدی و مایه جدی اثر تعادل معنی‌داری برقرار کند و این نشان از پختگی او پس از سه دهه حضور پشت دوربین دارد. فضاسازی فیلم مخاطب آگاه را به یاد اثر درخشان میلوش فورمن، «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» می‌اندازد و همچنین «بیداری» ساخته پنی مارشال با بازی ماندنی رابرت دنیروو رابین ویلیامز فقید. مارکوس با ورودش به فضایی تازه که از سیاست‌بازی حرفه‌ای و مناسبات جهان سرمایه‌داری به‌دور است به‌تدریج طعم روابط انسانی را می‌چشد و متوجه می‌شود که یکی از عوامل موفقیت هر تیم حرفه‌ای همدلی و رفاقتی است که بین آنها شکل می‌گیرد و آنگاه به مرحله‌ای فراتر از تکنیک صرف می‌رسند که مرحله شکوفایی حیرت‌انگیز آدمی در سایه انگیزه‌هایی است که در او جرقه زده و به انفجار می‌رسد.
رابطه او با الکس با بازی کاترین اولسن خواهر جانی که در ابتدا تنها شکل غریزی داشته است با تغییر دیدگاهش رنگی انسانی به خود گرفته و باعث شده که مفاهیمی چون عاطفه، عشق و اشتیاق که در او یکسره خاموش بود بیدار گردد. فارلی با هدایت درست تیم بازیگری که مشخص است بخشی را به بداهه‌کاری پرداخته است و استفاده صحیح از پتانسیل بالای آنها موفق شده این روند را به‌درستی به تصویر کشد و تحولات مارکوس در طول اثر بسیار باورپذیر از آب دربیاید و بدین ترتیب است که مفهوم قهرمانی نیز تغییر می‌کند و فیلم موفق می‌شود پیام ساده خود را به‌آسانی به مخاطب منتقل کند. «قهرمانان» لحظات احساسی نابی در خود مستتر دارد؛ مانند لحظه‌ای که داریوس که حاضر نبوده برای تیم مارکوس بازی کند، چرا که از راننده‌های الکلی متنفر است، یکی از آنها بوده که او را زیر گرفته و دچار ضایعه مغزی کرده است. پس از حضور مارکوس برای عذرخواهی و اینکه متوجه است که چرا او ناراحت است که بخشی از سیر تحول شخصیتی اوست حاضر می‌شود به دوستان بپیوندد سکانسی از آب درآمده که شخصیت زمخت وودی هارلسون هم در آن اشکش سرازیر می‌شود. اصولن معصومیتی که این دسته از آدم‌ها به‌خاطر شرایط ویژه‌شان دچارش هستند و باعث شده؛ مانند کودکان سخن بگویند و رفتار کنند تعامل با آنها را به شکل ویژه ایی بدل کرده و باعث می‌شود تأثیر متقابل بر آدم‌های دیگر بگذارد.
سفر جاده ایی تیم دوستان – که نامی بسیار سمبلیک دارد چرا که واقعن بزرگ‌ترین درسی که مارکوس با هدایت آنها می‌گیرد درس رفاقت حقیقی و بی‌غل‌وغش است – از آمریکا به کانادا نیز پر از سکانس‌های مفرح و جذاب است – سفر به “وینی پگ” قلب بازی “کرلینگ” و یکی از بزرگ‌ترین سالن‌های بسکتبال منطقه – که فارلی با اتصال این خرده‌روایت‌ها به هم به‌خوبی اثر را برای حصول نتیجه دلخواهش هدایت می‌کند. آنچه در مارکوس به طور کامل تغییر می‌کند زاویه نگاهش است. او دیگر به اعضای تیم به چشم بازیکن نگاه نمی‌کند؛ بلکه آنها برایش شمایل انسانی پیدا می‌کنند. شناخت زندگی تک‌تک این بچه‌ها باعث شده که آنها از تیپ به شخصیت بدل شوند و بدین شکل قهرمانان واقعی روی پرده جان می‌گیرند.
آنچه آنها را به چشم مخاطب برجسته می‌کند همین نکته است که آنها از پس دشواری‌های زندگی برآمده‌اند و با همه محدودیت‌هایی که به آنها تحمیل گشته است موفق شده‌اند مسیر خود را از میان این آب‌های خروشان به سمت ساحل امن هدایت کنند. «قهرمانان» فیلم کوچکی است در تحسین این روح‌های بزرگ و تن‌های زخمی. فیلمی که جشن نایب‌قهرمانی‌اش از هر قهرمانی بزرگ‌تر است. فیلمی برای ضیافت توپ و تور و لذت‌های ساده زندگی. اثر کوچک و کم‌ادعای باب فارلی پایان خوش خیالی ندارد به جز اینکه زندگی ادامه خواهد داشت با همه چالش‌ها و مشکلاتش اما هرگز خالی از شور و هیجان و عشق نخواهد بود اگر برای آن کوشش کنی، از تغییر نهراسی و دروازه قلبت را به روی احساسات ناب بگشایی و این قهرمانان کوچک همگی معلمان بزرگ این مسیر پر پیچ و خمند.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights