ناداستان‌؛ این رسانه‌ی گرم / درباره‌ی یک قالب ادبی نوظهور

نوشتهٔ مهراوه فردوسی (نویسنده و سردبیر نشریه ناداستان)

مارشال مک‌لوهان نویسنده و نظریه‌پرداز ارتباطات احتمالا هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کرد که یکی از علمی‌ترین نظریات‌اش بنیان نوشتن یادداشتی درباره‌ی ناداستان‌‌ باشد. او از معدود نظریه‌پردازان ارتباطات بود که به خاطر تاثیری که از دنیای ادبیات گرفته بود، قادر بود از تعابیر و استعاره‌های درخشانی برای توصیف نظریات‌اش استفاده کند و همین لغزش، پای او را به دنیای ادبیات باز کرد حتی اگر خودش واقعا چنین قصدی نداشت. او این توانایی را داشت که پوسته‌ی ضخیم و زبر نظریات علمی را بشکافد و درباره‌ی هسته‌ی نرم و لطیف پدیده‌ها حرف بزند. انتخاب عنوان «غول خجالتی» برای تلویزیون، «طبل قبیله‌ای» برای رادیو، «منطق موزاییکی» برای فهم پدیده‌های پیرامون و توصیف رابطه‌ی انسان و اتومبیل با تعبیر «عروس مکانیکی»، از جمله نظریات او بود که تاثیر زیادی در مکتب مطالعا‌ت نظری رسانه گذاشت.

مک‌لوهان بعدها در یک تحلیل استعاری درخشان، رسانه‌ها را به دو دسته‌ی سرد و گرم تقسیم کرد که از قضا همین تئوری کاملا علمی، بنیان این یادداشت است. به نظرم همین که وقت نوشتن از ناداستان‌، یاد تعابیر و مفاهیم یک نظریه‌پرداز علم ارتباطات افتاده‌ام، اثبات این مدعاست که مطالعات بین‌رشته‌ای بیشتر از آنکه فکرش را بکنیم به فهم پدیده‌ها کمک می‌کند. حالا آقای مک‌لوهان را همین جای متن نگه‌دارید، کمی به ناداستان و تفاوت‌اش با داستان بپردازیم. دوباره به آن برمی‌گردیم.

ناداستان‌‌ آن یکی قُل داستان‌‌است و هدف ساده‌ای دارد: ارائه‌ی اطلاعات واقعی با بیشترین لذت و جذابیت. ترکیبی از متن، ساختار، ایده و اطلاعات‌ که با بیشترین جذابیت در قالب روایت بیان می‌شود. ناداستان‌ها می‌توانند یک جستار، سفرنامه، مموار، سرمقاله‌ی یک مجله یا روزنامه، مقاله‌ای تحقیقی، پروفایل، یا حتی شعر باشند. اصلا ممکن است بر پایه‌ی اطلاعات و تجربه‌های شخصی باشند یا نباشند یا همه‌ی اینها با هم باشند. اما هرچه هست تنها یک فرق اساسی با داستان و یک توافق نانوشته با خواننده دارند؛ هر چه می‌گوید راست‌ و واقعی است و این اصلی‌ترین تفاوت حیات‌بخش ناداستان‌ با سایر قالب‌های ادبی است و همین واقعی بودن، ناداستان را به طور کلی تافته‌ی جدابافته‌ی دنیای ادبیات می‌کند: فرزند سوگلی دنیای مدرن. می‌گویم فرزند سوگلی چون اگر تاریخ شفاهی را دریچه‌ی کوچکی از تجربیات انسانی بدانیم که راه دموکراتیک کردن تاریخ‌نگاری را هموار کرد، می‌توان با کمی اغماض گفت ناداستان‌نویسی همین کار را با ادبیات می‌کند. شبیه به آن ته‌تغاری‌ چموش و بازیگوشی که تجربه‌گراست و یک تنه ذایقه‌ی کل خانواده را عوض می‌کند. ته‌تغاری باهوشی که کمی سر پرشوری دارد، ابایی از خودابرازی ندارد، دل به دریا می‌زند، با گشودگی از پیرامون و تجربه‌های شخصی خودش پرده برمی‌دارد و صادقانه دیدگاه‌های منحصربه‌فردش را بیان می‌کند. طوری که گاهی قبح چیزها را از بین می‌برد. قبحی که در نهایت آدم‌ها را منعطف‌تر می‌کند.

 اما ناداستان‌ قبل از هرچیزی فرزند ادبیات‌ است. روی والد بودن ادبیات تاکید می‌کنم چون ناداستان‌ برای بروز و ظهور و ماندگاری و حتی بقا، بیشتر از هر چیز به روایت، زبان، نگارش وتکنیک‌های ادبی … محتاج‌ است. اگرچه که این فرم ادبی چون جوان است و تازه‌نفس و احتمالا به روز، خوب بلد است چطور از رشته‌های دیگر هم کام بگیرد، اما به اندازه و هرجا که عشق‌اش کشید. جامعه‌شناسی، روانشناسی، سیاست، علوم تجربی و … به اندازه‌ای که ناداستان تعیین می‌کند در این فرم نوظهور حاضرند. اما این قالب نوپا هر روز در کار آزمون و خطاست و مثل بسیاری از پدیده‌های تاریخی دیگر، بسیار طول کشید تا خودش را به عنوان یک قالب ادبی معتبر در دنیا جا بیاندازد. اما چون تنها یک جنبش فرمیک نبوده، بلکه یک بازاندیشی بنیادین در نحوه‌ی ارتباط ما با ایده‌ها، نقد جامعه، درک تجربه انسانی و مواجهه‌ی درونی با خود بوده، خیلی زود جای خودش را در میان شیفتگان روایت باز کرد. این باور که «هر فرد تمام بشریت را در خودش دارد»، نتیجه و زاییده‌ی همین جنبش ناداستانی و از همه مهم‌تر جستارهای شخصی بوده که بذر آن قرن‌ها پیش و در برخی خلاقیت‌ها و تلاش‌های فردی کاشته شد. از «اعترافات» آگوستین در قرن چهارم، «حیات مردمان نامی» اثر پلوتارک، «تتبعات» میشل دومونتنی و … تا ظهور نحله‌ی روزنامه‌نگاری نوین در قرن بیستم همه و همه در شکل‌گیری قالبی که امروزه از آن به عنوان ناداستان نام می‌بریم نقش داشته‌اند.

ناداستان

حالا می‌توانیم برگردیم به مفهومی که از مک‌لوهان وام گرفته‌ام تا درباره‌ی اهمیت این قالب ادبی حرف بزنم. از نظر مک‌لوهان رسانه‌ها به دو دسته‌ی سرد و گرم تقسیم می‌شوند. رسانه‌ی گرمی مثل رادیو به خاطر صراحت و وضوحی که دارد، نیازی به تخیل ندارد و می‌تواند یکی از حواس انسانی را امتداد بخشد و کلام را در جای درست‌اش منعقد کند و رسانه‌ی سردی مثل تلویزیون، مشارکت زیادی را از ناحیه مخاطب طلب کرده و مخاطب باید کاملا تمرکز کرده، همه‌ی حواسش‌ را به کار بگیرد تا بتواند پیام‌های این رسانه را دریافت کند. رسانه‌ی گرم آن‌چنان دارای وضوح و روشنی است که چیزی را از قلم نمی‌اندازد. برای همین مخاطب نیازی ندارد تا در پر کردن فراموش‌شده‌ها و خلاها مشارکت کند چونکه این رسانه‌، به خاطر وضوح‌ نابی که دارد کامل است و هرگونه نتیجه‌گیری و تفسیر شخصی را به حداقل می‌رسانند.

بنا بر این تعریف اگر رسانه‌ی سرد را هم‌عرض تخیل و داستان بدانیم، ناداستان‌ها همان رسانه‌های گرمی هستند که به خاطر صراحت و روشنی که دارند یکی از حواس انسانی را امتداد می‌بخشند و حساسیت بالایی نصیب آن می‌کنند. و چون کامل و منطبق‌اند امکان هرگونه تفسیر شخصی را می‌بندند. درست مثل نوشتن از واقعیت.

واقعیت، برخلاف ظاهر ترسناک‌اش، منعطف و چندپاره و- با تشکر از مک لوهان- گرم است. شاید برخلاف خیال که نرم و امن و مطمئن است، تیز و گوشه‌دار و گاهی ترسناک به نظر ‌برسد اما درون خودش نوعی اصالت و سرراستی و بی‌پیرایگی غیرآشکار دارد که نظیرش را در کمتر ساحتی می‌توان یافت. به همین دلیل است که ناداستان‌ها عموما تکلیف‌روشن‌ترند و خیلی زود نسبت خودشان را با خواننده مشخص می‌کنند. آدرس اشتباهی نمی‌دهند. خواننده را برمی‌دارند و می‌گذارند درست روبه‌روی همان نقطه‌ای که می‌خواهند نشان‌اش دهند. با هم تماشایش می‌کنند. دست خواننده را می‌گیرند و می‌نشانند کنار پچ‌پچه‌های زیرلبی سربازی در حال احتضار وسط جنگ جهانی اول در تاریخ و ساعت مشخصی از جهان، روبه‌روی چشم‌های بهت‌زده‌ی پسر بچه‌ای که به قطار حمل جنازه‌ی برگشته از میدان نبرد سنگ می‌زند، بغل‌دست مادر مستاصلی که آرام‌آرام مویه می‌کند و گاهی حتی کنار خودمان می‌نشاند، وقتی داریم با خودمان حرف می‌زنیم و چون همه‌ی اینها واقعی است، و چون همه‌ی اینها قابل ارجاع است، باورپذیرترند و آن بخش از ذهن‌مان که مربوط به پردازش احساسات همدلانه است به طرز عجیبی فعال می‌شود. چون روایت‌های واقعی، قادرند بسیاری از احساسات ناگفته‌‌ی بشری را صدادار کنند بدون آنکه خواننده برای به دست آوردن آن آگاهیِ ناب، نیازی به بلیط سرزمین خیال داشته باشد. ناداستان گوش ما را نسبت به جهان تیز می‌کند، توجه‌مان را متمرکز می‌کند، حواس‌مان را به پیرامون‌مان حساس می‌کند و چشم‌هایمان را برای دیدن بهتر صیقل می‌دهد.

ناداستان

بگذارید بدون هیچ ارزش‌گذاری ماهیتی این مفهوم را طور دیگری بنویسم: فرق بین واقعیت و خیال، فرق بین آدم بی‌پروا و صریح است با آدم مبهم و مرموز. با آنکه هر دو از یک مخزن یعنی ادبیات سوخت می‌گیرند اما این یکی بی‌تکلف و هویدا است و آن یکی در لفافه و پیچیده. خیال، با آنکه دلچسب و حیرت‌انگیز و حتی ضروری و گاهی سرراست است اما ناگزیر کمی تفرعن و تبختر دارد؛ مثل تلویزیون. رسانه‌ی سردی که دنیای به غایت اعجاب‌برانگیز و باشکوهی خلق می‌کند و با آنکه جذاب و دیدنی است، اما سفت و راه‌نده و غیرمنعطف است. چون همه‌ی حواس را اشغال می‌کند. چنگ می‌اندازد توی ذهن. می‌کشاندش این سو و آن سو. اگرچه مخاطب با فراغ بال در آن غرق می‌شود، حتی فعالانه در آن مشارکت می‌کند، به مکان‌های سحرآمیز سفر می‌کند، کیف می‌کند و با تمام وجود در آن حل می‌شود، اما اجازه ندارد آن را طور دیگری تخیل کند، یا اصلا در شکل و هیبت‌اش دستکاری کند. به خاطر اینکه همه چیز از پیش تعیین شده و دستوری است. اصلا برای همین ویژگی هم هست شاید که دنیای داستان مخاطبان سرسخت خودش را هم دارد. چون گاهی آدم‌ها اتفاقا دوست دارند دستی آنها را بردارد و پرت کند به جایی که تصورش را هم نمی‌توانند بکنند. از واقعیت پیرامون‌شان بِکَنند و در دنیای دیگری که نمی‌شود نظیرش را در جهان صلب و دردناک و گاهی پر از رنجی که در آن زندگی می‌کنند دید، لُختی بیاسایند.

ناداستان

اما روایت‌های مستند برخلاف داستان‌های متفرعن، سرراست و مشخص‌اند؛ هم‌عرض دنیای واقعی و شانه‌ها‌ی انسان. در نوع ایده‌آل‌اش یک جور مستندنگاری و تاریخ مکتوب‌اند. نوعی آگاهی ذهنی به همراه دارند، مکث و تامل‌اند در دنیایی که سرعت‌اش گاهی چشم را می‌زند، و مگر همه‌ی اینها رسالت یک رسانه‌ی گرم نیست؟ رسانه‌ای که فروتنانه اجازه می‌دهد مخاطبانش به درونش راه پیدا کنند. ناداستان‌ها همینقدر گشوده و هم‌دل‌اند.

 باز هم به مک‌لوهان برمی‌گردم. به جایی که همه‌ی رسانه‌ها را امتداد حواس انسان‌ می‌داند. اگر تلویزیون به گفته‌ی او امتداد چشم است، رادیو امتداد گوش، چرخ امتداد پا و عینک امتداد چشم؛ ناداستان‌ هم امتداد زندگی است. ادامه‌ی ناگزیر آن.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
فینیکس
فینیکس
مرکز فرهنگی هنری فینیکس

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights