می‌کُشم پس هستم / نگاهی به «قاتل» ساخته دیوید فینچر

ساب ژانر آدمکش‌های حرفه‌ای (هیتمن‌ها) که زیرمجموعه ژانر فیلم‌های جنایی-نوآر است، قدمتی طولانی در تاریخ سینما دارد و ریشه آن حداقل به سال‌های دهه‌ سی می‌رسد. سینما، قاتلان و آدمکشان حرفه‌ای (هیتمن) بسیاری دیده. آدمکش فیلم «قاتل» دیوید فینچر هم منحصربفرد نیست و نمونه‌های شبیه او هم در سینما بوده‌اند؛ از قاتل فیلم «سامورایی» ژان پی‌یر ملویل گرفته تا «گوست داگ» و «محدوده کنترل» جیم جارموش و آدمکش خونسرد و کم‌حرف فیلم «درایو». همه آنها آدم‌کش‌هایی بی‌رحم بوده‌اند که در کمال خونسردی و طبق اصول و آیین و شیوه‌های خاصی آدم می‌کشته‌اند. شاید فرق «قاتل» فینچر با نمونه‌های دیگر این نوع قاتلان خونسرد در این باشد که او فاقد کمترین حس انسانی و عاطفی در مواجهه با قربانیان است: «همدردی ممنوع. همدردی نشانه ضعف است.»

فینچر خود گفته است که برای ساختن «قاتل» تحت تاثیر «سامورایی» ملویل بوده است. آدمکش فیلم او همانند جف کاستلوی «سامورایی» ملویل، گانگستری حرفه ای، خونسرد و وفادار به اصول اخلاقی و حرفه‌ای خود است. جف کاستلو (با بازی آلن دلون)، یک شمایل نمونه‌ای این ژانر است. یک هیتمن درجه یکِ جنتلمن که با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و کراوات سیاه و بارانی خاکستری و کلاه شاپویی، بیشتر شبیه کارآگاهان فیلم‌های نوآر کلاسیک است تا یک آدمکش حرفه‌ای. اما سبک لباس پوشیدن هیتمن‌های نئونوآرها متفاوت است. ظاهر آنها ساده‌تر و بی‌تکلف‌تر از قهرمانان نوآرهای کلاسیک است. «گوست داگ» جارموش، اغلب هودی و لباس‌های راحت و غیررسمی (کژوال) می‌پوشید و کلاه هودی سرش می‌کرد. هرچند حضور کیانو ریوز با کت و شلوار و کراوات در سری فیلم‌های «جان ویک»، نوعی بازگشت به استایل هیتمن‌های دوره نوآرهای کلاسیک بود. سبک لباس پوشیدن هیتمن فینچر نیز بسیار خاص است. او که با پیراهن هاوایی و کفش کتانی در خیابان‌های پاریس یا شیکاگو قدم می‌زند بیشتر شبیه یک توریست است تا یک آدمکش.

فینچر، فیلمسازی است که همیشه مجذوب جنبه‌های تاریک شخصیت آدم‌ها و خشونت ذاتی آنها بوده است. کارگردانی سبک‌گرا و مولف در سینمای آمریکا که همه اجزای فیلم برای او مهم‌اند و تسلط و کنترل شدیدی بر این اجزا دارد. سبک‌گرا و کمال‌گرایی او به این معنی است که برای رسیدن به سبک و استانداردهای ویژه‌اش در فیلمسازی، بسیار دقیق، جزئی‌نگر و وسواسی است. او این نوع دقت و جزئی‌نگری را نه فقط در فیلمنامه بلکه در کارگردانی و اجرا از قاب بندی گرفته تا نور و اکسِسوار و حرکت دوربین و بازیگری نیز نشان می‌دهد. در واقع او با این پرداخت دقیق و جزئی‌نگرانه‌اش در خلق یک شخصیت، موفق به خلق یک نوع زیبایی‌شناسی جدید در ژانر هیتمن‌ها در سینما شده است. او این زیبایی‌شناختی و سبک بصری پر جزییات و وسواس‌گونه را به کاراکتر فیلمش نیز انتقال داده. رفتار آدمکش فیلم «قاتل» و دقت زیبایی‌شناسانه او و توجهش به جزییات، همسو با سبک کمال‌گرای فینچر است.

«قاتل»، داستان آدمکشی حرفه‌ای است که قتل، کسب و کار اوست و در آن تخصص ویژه‌ای دارد. آدمکشی که همانند جیمزباند از ابزار بسیار مدرن برای کارش استفاده می‌کند. او فلسفه و اصول خاصی برای کشتن و حذف قربانی‌هایش دارد که دائم برای تمرکز و یادآوری کردن به خود آنها را در ذهنش تکرار می‌کند و ما آنها را درقالب مونولوگ درونی و به شکل وویس اور بر روی فیلم می‌شنویم:  “به نقشه خودت بچسب”، “پیش بینی کن، بداهه پردازی نکن”، “به هیچکس اعتماد نکن”، “فقط در نبردی بجنگ که برای جنگیدن پول گرفته ای”، «همدردی ممنوع.». اینها دقیقاً همان چیزهایی است که انتظار دارید از یک آدمکش حرفه‌ای بی‌رحم و خونسرد بشنوید.

فینچر خالق قاتلان و آدمکش‌های بسیاری در سینما بوده است از قاتل فیلم «هفت» گرفته تا قاتل زنجیره‌ای «زودیاک» که هرگز شناخته و دستگیر نشد. «قاتل»، فیلم جدید او نیز همانند خالق‌اش نظم و دیسپلین خاصی برای آدمکشی دارد. منتهی انگیزه‌ او برای آدمکشی، متفاوت با انگیزه قاتلان قبلی فینچر است که بیشتر الهیاتی یا روانکاوانه بود. آنها یا سادیست‌هایی مثل زودیاک بودند که برای لذت آدم می‌کشتند یا سایکوهای دیوانه و خطرناکی بودند که بر مبنای دیدگاهی مذهبی، گناهکاران را طعمه خود می‌ساختند اما قاتل فیلم جدید فینچر، نه انگیزه روانکاوانه دارد و نه دینی بلکه او صرفا برای پول آدم می‌کشد. او نه دیوانه است و نه سادیست و هیچ خصومت شخصی با قربانیانش ندارد و تنها بر اساس انگیزه مالی آنها را به قتل می‌رساند.با این حال فینچر با گذاشتن صدای ذهن او به صورت وویس اور بر روی فیلم، تا حدی خصلتی روانکاوانه به فیلم داده است چرا که از این طریق ما به درون ذهن قاتل وارد شویم هرچند شنیدن افکار او، شناخت دقیقی از او به ما نمی‌دهد. تک گویی درونی مداوم قاتل می‌توانست تمهید روایی موثری برای انتقال اطلاعات به تماشاگر باشد، اما متاسفانه صدای ذهن راوی در «قاتل» این کار را نمی‌کند و به جای دادن اطلاعات درباره هویت قاتل و ماهیت وجودی او، ما را بیشتر گیج و سردرگم می کند. البته استفاده از این نوع مونولوگ درونی، جزئی از شگرد روایی فینچر برای خلق روایت‌های غیرقابل اعتماد است که فینچر قبلا در «فایت کلاب» و «دختر گمشده» هم آزموده بود. مهمترین کارکرد این صدای درونی این است که سردی شخصیت «قاتل» و اعتماد به نفس بالای او را با دقت القا می‌کند.

آدمکش فیلم «قاتل»، همیشه در حال آماده‌باش دائم است. حرفه‌ای‌گری او معنایش همین است. او ساعت‌های طولانی در اتاقی بزرگ و خالی می‌نشیند، یوگا می‌کند و به موسیقی گروه راک اسمیتز گوش می‌دهد، تمرکز می‌کند و با دقت، هتل محل اقامت طعمه مورد نظرش را زیرنظر می‌گیرد و منتظر رسیدن او می‌ماند. هیچ نوع احساس ترس یا پشیمانی یا گناه در رفتار و گفتار او دیده نمی‌شود. چهره سرد و سنگی او نیز فاقد هرگونه احساس است و همدلی ما را برنمی‌انگیزد. لحن گفتار او شبیه لحن رایان گاسلینگ در فیلم «درایو» است، مردی که هرگز احساساتش را بروز نمی دهد. با این حال بازی استادانه و مسحور‌کننده مایکل فاسبیندر در این نقش و مغناطیس وجود او، جذابیت فوق العاده‌ای در فیلم ایجاد کرده و باعث می‌شود که به تعقیب سرنوشت او علاقمند شویم. او با پاسپورت‌ها و هویت‌های مختلف برای کشتن آدم‌ها از شهری به شهر دیگر سفر می‌کند اما نام واقعی او هرگز بر ما افشا نمی‌شود. او از نام‌های مستعار مربوط به شخصیت‌های تاریخی مثل توماس جفرسون و یا شخصیت های تلویزیونی قدیمی مثل آرچی بانکر استفاده می‌کند. به نقل از پاپای (ملوان زبل)، شخصیت کارتونی معروف می‌گوید: «من همانی‌ام که هست. من استثنا نیستم.»

قاتل دیوید فینچر

ساختار روایی «قاتل» اپیزودیک است و به شش بخش تقسیم شده و هربخش در یک لوکیشن متفاوت اتفاق می‌افتد از پاریس تا دومینیکن تا نیویورک و شیکاگو. فینچر، فضای هر لوکشین را با دقت می‌سازد. به گفته فیلمبردارش، اریک مسرشمیت، او حتی برای هر شهر و لوکیشن،  رنگ خاصی درنظر گرفته است. برای پاریس، ترکیب رنگ زرد و آبی، برای جمهوری دومینیکن، رنگ گرم شکلاتی و برای آمریکا رنگ‌های سرد. شروع فیلم یادآور «پنجره عقبی» هیچکاک است. هر دو کاراکتر مشغول دیدزنی‌اند، یکی با دوربین عکاسی و دیگری با تفنگ دوربین دار. منتهی با انگیزه های مختلف. انگیزه جف در «پنجره عقبی» کنجکاوی و چشم چرانی است اما انگیزه آدمکش فیلم «قاتل»، شکار و کشتن است. فینچر، هیچ بک گراندی از شخصیت قاتل ارائه نمی‌کند. ما حتی نمی‌دانیم که نام او چیست و تا چه حد در آدمکشی تبحر دارد. اولین بار او را در حال انجام ماموریتی می‌بینیم که با وجود همه برنامه‌ریزی‌های دقیقی که انجام می‌دهد، موفق به اجرای آن نمی‌شود و تیرش به خطا می‌رود. ادامه روایت مربوط است به تنبیه او از سوی کارفرماهایش که منجر به شکنجه و زخمی‌شدن دوست دخترش می شود و حالا او برخلاف ماموریت‌های قبلی‌اش، انگیزه‌ای شخصی برای انتقام‌جویی و کشتن دارد. در واقع او این بار یکی از اصول خدشه‌ناپذیر حرفه ای‌اش یعنی «همدردی ممنوع» را می‌شکند و با حسی از همدردی، حرکت انتقام‌جویانه اش را آغاز می‌کند. با این حال او شخصیتی است که در طول فیلم مطلقا تغییر نمی‌کند بلکه بعد از انتقام سختی که از دشمنانش می‌گیرد آسوده در ساحل دومینیکن، کنار دوست دخترش لم می‌دهد و به آینده مبهمش فکر می‌کند. آیا او این راه را ادامه خواهد داد یا از این کار خسته شده و می‌خواهد آسوده و بی‌دردسر زندگی کند؟ معلوم نیست.

قاتل، آدم بدبینی است و جهان‌بینی پوچی دارد: «همه چیز در اجرا خلاصه میشه.» می‌گوید هیچ علاقه‌ای به انسانیت ندارد. جهان بینی او کسالت‌آور و از نظر اخلاقی بی‌ارزش است، هرچند فینچر وارد بحث اخلاقی نمی‌شود. درباره حرفه قاتل، هیچ قضاوت اخلاقی در کار نیست اما از آنجا که حرفه او کشتار بیرحمانه و بدون احساس آدم‌ها به خاطر پول است، هرگونه فلسفه بافی و نظریه پردازیِ به ظاهر متفکرانه او بی‌معنی جلوه می‌کند. تفاوت قاتل فینچر با جف کاستلو، سامورایی فیلم ژان پی‌یر ملویل در این است که ملویل، جف را بر سر دو راهی بین شغل و وظیفه اش یعنی کشتن و عشق به زنی که باید بکشد و قربانی بعدی اوست قرار می‌دهد. چنین موقعیت دراماتیکی در «قاتل» وجود ندارد. آنچه که باعث نابودی جف در سامورایی می‌شود این است که به قربانی سمپاتی پیدا می‌کند و برای گریز از این موقعیت خود را از بین می‌برد اما قاتل فینچر دچار این بن بست اخلاقی نمی‌شود و هرگز در کشتن قربانیان خود در تنگنای احساسات و عواطف انسانی قرار نمی‌گیرد. فینچر دنبال روانشناختی شخصیت «قاتل» نیست. در پی تشریح موقعیت اجتماعی او هم نیست بلکه تنها می‌خواهد نشان دهد که حرفه‌ای گری و کمال‌گرا بودن برخلاف تصور رایج، همیشه مطلوب نیست و جواب نمی‌دهد. ملویل در «سامورایی» می‌گوید:”هیچ تنهایی بزرگتر از سامورایی نیست، مگر اینکه تنهایی ببر در جنگل باشد.” او این را در رابطه با شخصیت تنها و از خودبیگانه شده جف کاستلو می‌گوید. اما به نظر نمی‌رسد قاتلِ فیلم فینچر دچار این نوع تنهایی و از خودبیگانگی اگزیستانسیالیستی شده باشد. او بیشتر شبیه کاراکترهای گِیم‌های ویدئویی است. او یک ماشین کشتار است و برخلاف سامورایی ملویل یا گوست داگ، فاقد احساسات انسانی و شخصیتی غیرسمپاتیک است. ما حتی نمی‌دانیم دوست دختر او چرا این قدر برایش مهم است. در طول فیلم، جز در صحنه‌ای که او به ملاقات دختر در بیمارستان می‌رود و به او و برادرش قول می‌دهد که انتقام این عمل کارفرماهایش را از آنها می‌گیرد، هیچگاه درباره رابطه‌اش با این دختر و علاقه اش به او حرف نمی‌زند. او مهاجمان را با دقت و هوشمندی بالایی ردیابی می‌کند و آنها را بی‌رحمانه و بدون نمایش کمترین همدردی به قتل می‌رساند: “همدردی ممنوع.” او درباره زندگی خود فلسفه نمی‌بافد بلکه بیشتر در حال محاسبه ریاضی و کار با اعداد است: “۴.۲ نفر در هر ثانیه متولد می شوند”. محاسبات آماری او، گاهی جنبه شوخی پیدا می‌کند مثل زمانی که مک‌دونالد می‌خورد و درباره ارزش پروتئینی آن حرف می زند و از تعداد فروشگاه‌های مک دونالد در فرانسه می‌گوید هرچند این حرف‌های او می‌تواند به عنوان طعنه فینچر به زندگی مصرفی در جهان سرمایه داری تلقی شود.

«قاتل»، دومین پروژه سینمایی فینچر برای کمپانی نتفلیکس است، یک فیلم جنایی و نئونوآر با فیلم‌نامه ای از اندرو کوین واکر، که قبلا فیلمنامه «هفت» را برای فینچر نوشته بود. اما «قاتل» برخلاف «هفت» یا حتی «زودیاک»، متقاعدکننده نیست و هیچ  رمز و رازی در آن وجود ندارد. پلات، تقریباً قابل پیش بینی است و از همان ابتدا که قاتل پروژه کشتارش را با انگیزه انتقام کلید می‌زند خود را لو می‌دهد و اگر سبک‌پردازی و جزئی‌نگری فینچر نبود، این فیلم تبدیل به یک فیلم اکشن بسیار معمولی در این ژانر می‌شد. با این حال «قاتل»، ضرباهنگ خوبی دارد. تدوین و برش‌های فیلم نیز کوبنده‌اند. صحنه‌های درگیری به حد کافی تعلیق دارند و هیجان ایجاد می‌کنند. فیلمبرداری اریک مسرشمیت کاملاً در خدمت سبک استیلیزه فینچر است. «قاتل» بار دیگر مهارت فینچر را به عنوان یک فیلمساز مولف در کارگردانی ثابت می‌کند اما فیلم بزرگی در کارنامه سینمایی او نیست.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights