«جانی بوستون»؛ روایتی فمینیستی از قتل‌های زنجیره‌ای بوستون

فیلم ساختن بر مبنای رویدادهای واقعی کار دشواری است به خصوص اگر موضوع فیلم، جنایی و مربوط به قتل های زنجیره ای باشد چرا که تماشاگران مدام صحت روایت فیلم و رویدادهای آن را با روایت های واقعی و گزارش های خبری منتشر شده در رسانه ها و مطبوعات مقایسه می‌کنند. تا کنون بر اساس ماجرای واقعی و تکان دهنده قتل های زنجیره ای که در دهه شصت در شهر بوستون اتفاق افتاد و در مدت زمان کوتاهی سیزده زن در خانه شان به دست قاتل یا قاتلانی بعد از تجاوز خفه شده و به قتل رسیده اند، فیلم های زیادی ساخته شده که مهمترین آنها فیلم «جانی بوستون» (۱۹۶۸) ریچارد فلیشر هست با بازی تونی کرتیس در نقش قاتل زنجیره ای آلبرت دی سالوو و فیلم «آدمکش» ساخته برت تاپر.

در نسخه قدیمی «جانی بوستون» که ریچارد فلیشر ساخت، تونی کرتیس نقش قاتل زنجیره‌ای را بازی می‌کرد که بعد از دستگیری به قتل زنان اعتراف کرد. این فیلم که بر مبنای رمان جرولد فرانک ساخته شد، در واقع برداشتی آزاد از این ماجرای جنایی بود که با رویکردی روانکاوانه ساخته شد و محور اصلی آن، بازجویی و روند اعتراف‌گیری از دی سالوو بود. در این فیلم، برداشت پلیس بوستون از اعترافات دی سالوو این بود که او فردی دو شخصیتی است که دو هویت دارد که از وجود هم بی‌خبرند.

پرونده این قتل‌ها بعد از شصت سال هنوز بسته نشده و هویت قاتل یا قاتلین زنجیره‌ای گویا همچنان مبهم باقی مانده است. به همین دلیل فیلمی درباره این موضوع همچنان می‌تواند برای مخاطبان سینما جذاب باشد. حالا فیلم «جانی بوستون» ساخته مت راسکین، روایت دیگری از آن ماجراست و قصد دارد از زاویه دیگری به این موضوع بپردازد و برخی از ابهامات درون این پرونده را روشن کند. در نسخه قدیمی «جانی بوستون»، هنری فاندا، کارآگاهی است که در جستجوی قاتل زنجیره‌ای‌است و داستان در واقع از دید او و کارآگاهان همکار او روایت می‌شود اما در نسخه جدید، کیرا نایتلی خبرنگاری است که دنبال تهیه گزارشی از قتل‌های زنجیره ای و کشف هویت قاتل(یا قاتلان) زنان در شهر بوستون است.

ژان کول (با بازی کری کُن) و لورتا مک لاگلن (با بازی کیرا نایتلی) از روزنامه ریکورد امریکن در ۱۹۶۳ گزارشی چهار صفحه ای درباره این قاتل زنجیره‌ای منتشر کردند و نام او را “جانی بوستون” گذاشتند. فردی به نام آلبرت دی سالوو نیز به اتهام قتل سیزده زن در بوستون دستگیر و محاکمه شد. او به این قتل‌ها اعتراف کرد اما لورتا در طی تحقیقات خود متوجه می‌شود که افراد دیگری پشت پرده قتل‌ها و اعترافات دی سالوو‌ اند. هرچند دی سالوو در زندان با ضربات چاقو به قتل می‌رسد و قاتلان او هرگز شناخته نمی‌شوند.

«جانی بوستون» بین ژانر خبرنگاری(ژورنالیستی) و ژانر کارآگاهی حرکت می‌کند و مثل اغلب فیلم‌های آمریکایی که اخیرا ساخته می‌شوند و تحت تاثیر جنبش‌های حامی اقلیت‌های جنسیتی و نژادی‌اند، راسکین نیز فیلمش را متناسب با جو کنونی ساخته است. اما به جای کارآگاهان مرد در نسخه‌های قدیمی، در نسخه جدید، نه تنها دو روزنامه نگار زن، پی‌گیر ماجرای قتل‌های زنان شهر بوستون‌اند بلکه زن‌ستیزی و خشونت و تبعیض درباره زنان در محیط کار، آن هم در یک روزنامه معتبر آمریکایی (ریکورد امریکن) نیز یکی از موضوع‌هایی است که فیلم روی آن تاکید می‌کند.

جانی بوستون

کاملا روشن است که «جانی بوستون» با رویکرد فمینیستی ساخته شده. دهه شصت، همزمان بود با شکل‌گیری موج دوم جنبش فمینیستی در آمریکا. در حالی که موج اول جنبش فمینیستی بیشتر روی حقوق اجتماعی زنان مثل حق رای و حق مالکیت متمرکز بود، موج دوم جنبش فمینیستی، مطالبات بیشتری در زمینه حقوق زنان داشت از جمله حقوق زنان در خانواده و محیط کار و مسائل مربوط به تبعیض جنسیتی در جامعه. «جانی بوستون»، با دستمایه قرار دادن یک ماجرای جنایی و انتخاب دو روزنامه نگار زن برای پی‌گیری ماجرا، دقیقا چنین مطالباتی را مدنظر قرار داده است. این موضوع در فیلم به عنوان یک زیرمتن مطرح نمی‌شود بلکه فیلمساز آن را در لایه‌ای هم سطح با پلات اصلی و لایه جنایی فیلم مطرح می‌کند.

همه فیلم‌های قبلی که بر اساس این موضوع ساخته شدند، شخصیت محوری آنها یک قاتل زنجیره‌ای بود اما فیلم راسکین برخلاف نمونه‌های قبلی نظریه قاتلین متعدد را دنبال می‌کند. درواقع اسم فیلم باید به جای «جانی بوستون»، «جانیان بوستون» می‌بود. از طرفی همه آن فیلم‌ها، به نوعی مردمحور بودند و زنان در آنها فقط نقش قربانی را ایفا می‌کردند اما مت راسکین، زاویه دوربین و نگاهش را تغییر داد و فیلمش را با زاویه دید لورتا ساخت، روزنامه‌نگار زن جسور و متعهدی که به دنبال کشف ماجرا و یافتن قاتل زنجیره‌ای است. با اینکه فیلم در ژانر تریلر جنایی ساخته شده و قاعدتا تماشاگر این نوع فیلم‌ها انتظار دارد که شاهد صحنه‌های پرهیجان و نفس‌گیر از قتل و کشمکش بین زنان قربانی و قاتل با نمایش صحنه‌های سکسی مربوط به تجاوز و آزار جنسی زنان باشد، اما راسکین برخلاف فلیشر و کارگردان‌های دیگر، از این نوع کلیشه‌های سینمایی پرهیز کرده است. قتل‌ها بیشتر در فضای خارج از قاب اتفاق می‌افتند. در یکی از صحنه‌ها، یکی از زنان قربانی سرگرم حمام گرفتن است که قاتل در می‌زند و او از وان حمام بیرون می‌آید و به طرف در می‌رود اما دوربین همچنان روی وان حمام باقی می‌ماند و بقیه ماجرا یعنی تلاش قاتل برای خفه کردن زن و عجز و لابه زن، همه در خارج از قاب اتفاق می‌افتد و ما تنها صدای آنها را می‌شنویم. در واقع این استراتژی راسکین، نه تنها باعث پنهان کردن هویت قاتل می‌شود بلکه تعلیق شدیدی نیز ایجاد می‌کند.

ژان برخلاف شخصیت لورتا، زنی قوی و مصمم و با اراده است که تا آخر با لورتا در جستجویش برای کشف هویت قاتل بوستون همراهی می‌کند. آنها از تهدیدها و خطرها نمی‌ترسند چون انگیزه‌ای قوی برای کشف حقیقت از یک سو و اثبات موقعیت خود به عنوان یک زن در محیط کاری مردانه دارند. مشخص است که مت راسکین در «جانی بوستون» دارد می‌گوید که فقط زنانی که به دست آلبرت دی سالوو کشته شدند قربانی نیستند بلکه همه زن‌هایی که در آن سیستم مردسالار زندگی می‌کنند از جمله لورتا و ژان نیز قربانی این سیستم و تبعیض‌ها و تحقیرهایی اند که سیستم بر زنان روا می‌دارد.

فیلم به صراحت نشان می‌دهد که لورتا و ژان در محیط کار و خانواده با چه محدودیت‌ها و فشارهایی مواجه اند. شوهر لورتا از اینکه او بیشتر از اینکه به فکر او و بچه هایش باشد به کارش و تهیه گزارش فکر می کند سخت ناراحت است و مدام سر او غر می زند. ژان نیز تقریبا چنین وضعی دارد. لورتا و ژان با سماجت و هوشیاری خاصی این پرونده جنایی پیچیده را دنبال می‌کنند و موفق می‌شوند به سرنخ‌هایی برسند که پلیس بوستون هرگز نتوانست به آنها دست پیدا کند. جرج ناصر، هم بند آلبرت و یکی از متهمان پرونده در زندان به لورتا می‌گوید:”همه شما یک افسانه خلق کردید و باید جلوی آن گرفته می‌شد. مردم باید باور کنند که آلبرت قاتل است. آلبرت دی سالووی زیادی در بیرون وجود دارند و دنیای کوچک امن شما فقط یک توهم است. مردان زنان را می کشند.” این حرف جرج ناصر، مشخصا برملا کننده موضع فمینیستی راسکین و اشاره او به نقض حقوق زنان در جامعه مردسالار است.

ژان و لورتا در دورانی شروع به تحقیق درباره یکی از مهمترین و جنجالی ترین پرونده‌های جنایی کردند که زنان روزنامه نگار دیگر داشتند درباره آشپزی یا مد یا لوازم آرایشی می‌نوشتند. آنها با پی گیری‌ها و کشف‌هایشان کاراگاهان بوستون را خجالت زده کردند. سردبیر روزنامه ریکورد امریکن، لورتا را با لحن تحقیرآمیزی “بچه” صدا می‌کند و به توانایی او برای تعقیب ماجرای قتل‌های زنجیره ای زنان و پوشش خبری آن شک دارد و پلیس شهر بوستون نیز صحت گزارش لورتا را به خاطر زن بودن او زیر سوال می‌برد. کمیسر پلیس نیز از اینکه روزنامه؛ یک روزنامه نگار زن را برای تهیه گزارش در مورد قتل‌ها فرستاده به شدت عصبانی می‌شود. وقتی لورتا از برادرش که کارآگاه پلیس است تقاضا می‌کند که فایل اعتراف مظنون دستگیر شده را در اختیار او بگذارد، او با لحن تحقیر آمیزی به او می‌گوید که برو به خونه‌ات و به بچه هات برس. یعنی ترا چه به این کار. تو همون بهتر که خانه‌دار باشی و به شوهر و بچه‌هات برسی. لورتا و همکار او ژان از سوی سردبیر روزنامه «ریکورد امریکن» نیز تحقیر شده و تا لبه اخراج هم می‌روند.

جانی بوستون

جانی بوستون، از نظر روایی، بر اساس الگوی ساختاری فیلم‌های کارآگاهی از نوع “هو دان ایت” (whodunit) ساخته شده چرا که سوال اصلی پیرنگ داستانی این است که بالاخره قاتل کیست. از نظر سبک و ساختار بصری نیز فیلم، حال و هوای فیلم‌های نوآر کلاسیک دهه پنجاه را دارد با این تفاوت که رنگی است و همانند فیلم‌های دهه‌های شصت و هفتاد، رنگ‌های قهوه‌ای، زرد و سبز خفه و تیره، رنگ‌های غالب فیلم‌اند و با فضا و حال و هوای سرد فیلم همخوانی دارند. راسکین عمداً رنگ‌ها را شسته و  مات کرده تا فضای به شدت سردی مشابه فیلم‌های آن دوره بسازد. او با محوری قرار دادن شخصیت روزنامه نگار/کارآگاه و جستجوی بی‌وقفه او برای کشف حقیقت و نمایش کشمکش‌های فردی او به طور موازی، رویکردی مشابه رویکرد فینچر در «هفت» و «زودیاک» در پیش گرفته اما او مطلقا موفق نشده، فیلمی در حد و اندازه فیلم‌های فینچر و دقت زیبایی‌شناسی آنها بسازد. مثل «زودیاک»، هرگز صورت قاتل را نمی‌بینیم اما راسکین برخلاف فینچر نتوانسته حضور قاتل مرموز و ناشناس را به حادثه ای مهیب و ترسناک بدل کند. استفاده از نماهای ضد نور و سایه‌ها نیز برای القای حس ترس کافی نیست.

«جانی بوستون» فاقد تنش‌های دراماتیک لازم برای فیلمی است که در ژانر تریلر جنایی ساخته شده و تعلیق‌ها نیز قدرت کافی برای درگیر کردن تماشاگر ندارند. گرایش فیلمساز به ساختن لحظات آرام و کم تنش و فاقد هیجان، فیلم را بی روح کرده است. شاید رویکرد فمینیستی راسکین و توجه او به مسائل زنان در دنیای امروز که مسائل مربوط به حقوق زنان و جنسیت، سوژه داغ رسانه‌هاست، برای عده‌ای از منتقدان و تماشاگران سینما جذاب باشد و فروش فیلم را تضمین کند اما به عنوان یک فیلم ژانر که معیارهای ژنریک را درنظر نمی‌گیرد و از خشونت و نمایش جنایت پرهیز می‎کند، چندان جذاب نیست و جایی برای گمانه زنی و تعمق باقی نمی‌گذارد. هرچند راسکین، از نظر بصری، اتمسفر دهه شصت را خوب ساخته است: صدای ماشین‌های تایپ دفتر روزنامه، کافه‌ها و بارهای پر از دود که لورتا به آنها سرک می‌کشد و خیابان‌های کم نور بوستون در شب با صدای پارس سگ‌ها و استفاده از دوربین روی دست برای زاویه دید قاتلی که در تعقیب طعمه خود است، بخش از این اتمسفرند. کیرا نایتلی بازیگر خوبی است اما شخصیت او طوری پرداخت شده که ظرفیت زیادی برای نمایش قابلیت‌های بازیگری او ندارد. «جانی بوستون» در مجموع، فیلمی بی حس، قابل پیش‌بینی و تا حد زیادی کسالت‌آور است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights