بررسی عنصر مکان در داستان «مومیا و عسل» نوشته‌ی شهریار مندنی‌پور

یکی از عناصر داستان‌نویسی «مکان‌پردازی» روایت است؛ به‌معنای مکانی که نویسنده برای روایت داستانش در نظر گرفته است. «مکان‌پردازی» جزئی از فضاسازی داستان است و در انتقال احساس داستان موثر است. مکان همچنین با درون‌مایه‌ی داستان ارتباط مستقیم دارد و بسته به الزامات‌روایی و مسئله‌ی داستان انتخاب می‌شود. داستان «مومیا و عسل» نوشته‌ی شهریار مندنی‌پور داستانی است که «مکان‌پردازی» قدرتمندی دارد. پیرنگ این داستان چنین است: پس از مرگ پدربزرگ، پدر بر جای او نشسته است. او از سه پسرش می‌خواهد که خانه‌ و زندگی خود را رها کنند و در عمارت ساکن شوند وگرنه مواجب‌شان را قطع خواهد کرد. در ابتدا پسرها مخالفت می‌کنند اما در ادامه به‌دلیل وابستگی مالی به پدر اطاعت می‌کنند و ساکن عمارت می‌شوند. در همین حال دو مار در خانه پیدا می‌شوند و رفته‌رفته ترس و وحشتی در دل اهالی عمارت می‌افکنند. اهالی خانه از طریق شلیک به آن‌ها یا آوردن مارگیر تلاش می‌کنند آن‌ها را از بین ببرند اما موفق نمی‌شوند. در نهایت وقتی مارها جان مارگیر را می‌گیرند اهالی از طریق تهیه‌ی غذا برای مارها سعی می‌کنند با او آشتی ‌کنند تا آسیبی بهشان نرساند. همزمان، برادر دوم و سوم سعی می‌کنند در خواب، پدر را بکشند اما متوجه می‌شوند که درواقع مارها نزد پدر و در اتاق او زندگی می‌کنند و به‌نوعی از او محافظت می‌کنند. این قضیه باعث می‌شود از کشتن او صرف‌نظر کنند و پدر برای سال‌های طولانی زنده بماند.

«مکان» در داستان «مومیا و عسل» عنصری قابل توجه است. اگر به پاراگراف اول نگاه کنیم می‌بینیم که نویسنده از همان ابتدای داستان سعی در ساخت مکان و تثبیت آن دارد:

“روز هفتم پدربزرگ، بی‌اعتنا به رفت‌وآمد کسانی که چای و شربت به پنجدری‌ها می‌بردند، با شعشعه‌ی زرکی فلس‌هایش، آرام دور نارنجی پیچید و لای شاخ و برگ آن ناپدید شد؛ اما هیچکس جز برادر کوچک‌تر که همان روز از خارج رسیده بود ندیدش.”

از همین پاراگراف می‌توان دریافت که داستان در عمارتی قدیمی، که در خلال روایت گفته می‌شود بازماندۀ دوره‌ی زندیه است، رخ خواهد داد. مکانی که یادگاری از گذشته است. علت انتخاب این مکان در بخش‌های بعدی به‌صورت ضمنی توضیح داده می‌شود:

“خودش قبلاً همه‌ی وسایلش را به آن‌جا منتقل کرده بود. قرار داشت روی تخت‌خواب منبتی پدربزرگ بخوابد و بر صندلی راحتی همو فرمان‌های خانه را صادر کند. معتقد و خسته حرف زد. هرسه برادر از آن پس می‌بایست در خانه‌ی اجدادی ساکن شوند وگرنه مقرری ماهانه‌شان قطع می‌شد.”

پدر علت این دستور را چنین توضیح می‌دهد:

“پدربزرگ به‌جبران عدم حضورش در آن سرا و تا این‌که باقی‌مانده‌ خاندان متفرق یک‌جا گرد آید، چنین وصیت کرده بود و او هم که پدرشان بود برای حفظ منش رو به‌فراموشی اجداد، چنین می‌خواست.”

پدربزرگ به‌عنوان نمادی از سنت در داستان ایفای نقش می‌کند و مکان در ادامه‌ی هویت پدربزرگ ساخته می‌شود. با توجه به تمایل پدربزرگ به جدا کردن خود و خاندانش از فضای بیرون و «دیگری» دانستن بقیه، چنین مکانی می‌تواند به‌خوبی حس خفقان و محبوس بودن را بازنمایی کند. این مسئله در این بخش از داستان چنین آمده است:

“پس از مراسم چهلم پدربزرگ، دیگر کسی به آن خانه پا ننهاد. پدر یقین داشت که همگان در کمینند تا به نحوی میراث او را غارت کنند. تندخویی عمدی‌اش، هر خویش و آشنایی را تاراند. در مقابل اقوام هم پسران او را از خود راندند.”

مومیا و عسل

«مکان» در داستان می‌تواند وضعیت شخصیت‌ها را آَشکار کند. در بخشی از داستان، وقتی شخصیت «لولی»، که همان زن برادر وسطی است، و «برادر وسطی» دست به نوعی اعتراض می‌زنند، از این کارکرد استفاده شده است:

“برادر وسطی مضراب‌ها را بر تارهای سنتور کوفت. زنش هر پنج در پنجدری را چارتاق کرد و طنین راز و زمزمه‌ی کین قرن‌ها قرنی‌ساز، گنجشک‌ها و پرستوها را ساکت کرد.”

درهای بسته‌ی پنجدری‌های خانه توسط شخصیت باز می‌شوند و وضعیت درونی و تمایل شخصیت «لولی» و «برادر وسطی» به عصیان مقابل وضعیت موجود را بازنمایی می‌کنند. در جایی دیگر نیز موضوع «گشوده شدن درهای عمارت» درباره‌ی برادر کوچک‌تر آمده است:

“دو روز با هذیان‌های گرسنه و تب‌آلود پسر کوچک‌تر گذشت. او تفنگ به دست هفت‌توی خانه را به‌دنبال مار گشت. ارواحی که سد راهش می‌شدند با ناسزا پس می‌زد و تاق‌به‌تاق درها را می‌گشود و پیش می‌رفت.”

اولین کنش اعتراضی هر سه شخصیت «گشودن در»های عمارت است. آن‌ها تلاش می‌کنند خقفان عمارت و درهای بسته‌اش را باز کنند. درنهایت می‌بینیم که از بین سه برادر و زن‌های برادر اولی و دومی، این سه شخصیت دست به کنش‌های اعتراضی می‌زنند و پیرنگ داستان را جلو می‌برند. لولی بعد از حمله‌ی مار از عمارت می‌رود و برادر وسطی و کوچک‌تر سعی می‌کنند پدر، نماینده‌ی جدید سنت را بکشند.

همچنین اِلمان‌هایی که به‌دنبال انتخاب عمارت قدیمی برای مکان داستان در روایت وجود دارند تاثیر به‌سزایی در حس‌انگیزی داستان دارد:

“هر قدمی که برمی‌داشتند منتظر نیشی کینه‌کش بودند. اسلیمی قالی ناگهان ماری می‌نمود. زیر صندوقچه‌ها به‌قدر چنبره‌ای کمین گرفته جا بود. وقتی به اتاق تاریک پا می‌نهادند، قوزک و ساق بیچاره‌ی خود را کشف می‌کردند. درهای اشکاف‌ها بسته شده بودند بر ظلمات بی‌انتهایی که جاییش دو بلوره‌ی سرخ می‌درخشید.”

در این بخش از داستان حس اضطرابی که مار برای اهالی خانه ایجاد کرده است از طریق مکان‌پردازی به خواننده انتقال داده می‌شود:

“آهوچشم کنار حوض به سوراخ دهان کله شیری سنگی زل می‌زد و آرام‌آرام بر سطح آب انگشت می‌کشید. آن‌طرف‌تر، پیرمرد نیم‌سیاه نیم‌سفید با لولهنگی مسی حیاط را آب می‌پاشید. از آجرها جزه‌ای و غباری برمی‌خاست و سکر خاک کهنه‌ی رطوبت‌خورده مانند مهی با هق‌هق عتیق سنتور و نگاه سیاه زنی بر آب می‌آمیخت.”

در این بخش، انتقال احساس غم به‌خوبی از طریق اِلمان‌های مربوط به مکان که منجر به فضاسازی و حس‌انگیزی شده، صورت گرفته است.

درنهایت انتخاب مکان در انتقال معنای داستان نیز موثر است. عمارت قدیمی به‌مثابه‌ی سنت در داستان آمده است. ساکنان عمارت، به‌واسطه‌ی فرمان پدربزرگ، در گذشته محبوس شده‌اند و شخصیت برادر کوچک‌تر، که گفته می‌شود در فرنگ درس خوانده، شخصیت لولی و برادر وسطی که هنرمندند دست به عصیان مقابل این سنت می‌زنند و می‌خواهند از گذشته عبور کنند. درواقع به‌نظر می‌رسد «مکان» داستان در یک مجاز جزء به کل، نمایان‌گر وضعیت ایران است. هنرمندانی که به‌دلیل نداشتن امنیت جانی از کشور می‌گریزند، مثل لولی در داستان، و هنرمندان و روشنفکرهای معترضی که دست به کشتن سنت می‌زنند، مثل برادر وسطی و کوچک‌تر؛ اما دو مار مقابل خود می‌بینند و قدرت‌شان برای زدن سر مارها کفایت نمی‌کند.

این داستان از مجموعه‌ی «مومیا و عسل» که نشر نیلوفر آن را منتشر کرده انتخاب شده است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
آیلین هاشم‌نیا
آیلین هاشم‌نیا
هنرجوی رشته‌ی نقاشی علاقه‌مند به ادبیات و داستان‌نویسی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights