پنجاه تابلو / ۱۱- «زن در سه مرحله» اثر ادوارد مونک

 ون‌گوگ هلندی را می‌توان مانند یک لولایی تصور کرد که بر پایۀ آن، رومانتیسم قرن نوزدهم می‌چرخد و به اکسپرسیونیسم قرن بیستمی می‌رسد. مفهوم «خودبودگی» یا «من» مبنای این تحولات را تشکیل می‌دهد. با این حال، ون‌گوگ در سن ۳۷ سالگی درگذشت و بنابراین فرصت نداشت تا پروژۀ خودشناسی و خودآفرینی خود را به پایان برساند. اما ادوارد مونک، نقاش نروژی، توانست مفهوم «من» را به همراه مضامینی چون تنهایی، گناه، حسد، اضطراب، جنسیت و مرگ را به‌طور خیره‌کننده‌ای به تصویر بکشد. هرچند که فروید و مونک در همان دورۀ زمانی فعالیت می‌کردند، اما از وجود یکدیگر خبر نداشتند. با این حال، آن‌ها از یک ایدۀ بنیادین مشترک پیروی می‌کردند: اینکه «من» یا «خویشتن» میدان نبردی است که در بطن آن نیروهای مقاومت‌ناپذیری مانند آرزوها و امیال با موانع اجتماعی غیرقابل صعود، به شدت در تضاد هستند.

اگر فروید پزشک تشخیص‌دهندۀ بیماری بود، مونک شاعر تراژیک فرآیند آن به‌ شمار می‌رفت. مونک برای توصیف این بیماری، مجموعه‌ای از کدهای سمبولیک خلق کرد تا از آن‌ها برای تخلیۀ عواطف بیماری‌زا استفاده کند. او این دنیای خاکی را مانند تی. اس. الیوت توصیف می‌کرد: «کل زمین درمانگاه ماست»، به‌طور کلی سعی داشت با صداقتی اعتراف‌گونه، روح پنهان مردانه را با بیانی شفاف به تصویر بکشد.

در نقاشی زیر عنوان «زن در سه مرحله»، چیزی شبیه به یک لکۀ بزرگ خون دیده می‌شود. انگار که مونک رنگ قرمز را به‌مثابۀ خون به بوم پرتاب کرده تا زخم پنهان مرد را آشکار سازد. در سمت راست این اثر، یک جوان غمگین در کنار سه تصویر از زنان ایستاده است: یکی در ساحل در خیالات خود غرق شده، دیگری مانند شبحی در جنگل قدم می‌زند، در وسط نقاشی زنی بلندقد و برهنه با سر کج شده به نشانۀ چالشی جنسی ایستاده است. دگر‌من مونک به نظر می‌رسد که در عذاب است.

ادوارد مونک

در سال ۱۸۹۲، مونک اولین شاهکار مدرنیستی از زندگی شهری را با عنوان «شب در خیابان کارل یوهان» نقاشی کرد که در تصویر زیر قابل مشاهده است. این اثر پیش‌گویی سبک زندگی شهرهای قرن بیستمی است، جایی که آدم‌های تنها با ناامیدی در حال حرکت بین هیچ‌جا و هیچ‌چیز هستند. این همان بیگانگی است که تی. اس. الیوت سی سال بعد با کلمات بیان کرد: «جمعیتی از پل لندن گذشت، چقدر زیاد، فکر نمی‌کردم مرگ این‌همه را نابود کرده باشد.»

ادوارد مونک

مونک با خاله و خواهرش روابط جنسی داشت. از چنین فردی نمی‌توان انتظار داشت که روابطش با زنان عادی و عاری از گرایشات روان‌نژندی (Neurosis) باشد. او زنان را نماد نیروهای اهریمنی می‌دانست که در قامت سکس، گناه و مرگ حضور می‌یابند یا به‌عنوان بت‌های بی‌امانی که صرفاً برای زاد و ولد مفید هستند. در نقاشی زیر با عنوان «مرد و زن»، مردی برهنه سرش را با ناامیدی پایین آورده و درمانده نشسته و به دوست‌دختر برهنه‌اش نگاه می‌کند. این صحنۀ اتاق خواب چیزی جزء ناتوانی مردانه نیست. مونک به وضوح با این نفس مردانه که توسط برهنگی زن به ناتوانی تبدیل شده، همذات‌‌پنداری می‌کند. چند هنرمند تا این حد صریح بوده‌اند؟

ادوارد مونک

او بیداری جنسی را شوم و نفرت‌انگیز می‌دانست: این پیام نهفته در تابلوی زیر که «سن بلوغ» نام دارد. در این نقاشی، دختر نوجوان نحیفی دیده می‌شود که بر لبۀ تخت هراسان نشسته و با ژستی زمخت شرمگاهش را پوشانده، در حالی که سایۀ خودش بر روی دیوار پشت سرش به شکل یک آلت رجولیت متورم نمایان شده است. مونک می‌پنداشت که ممکن است یک باکرۀ بزدل دست رد به سینۀ مرد مهاجم نزد، اما شکی نیست که او روزی به‌دستِ یک فم فاتال (رامشگر افریته یا شهرآشوب) اخته خواهد شد.

ادوارد مونک

برداشت مونک بین این دو بینش از زن، الاکلنگ بازی می‌کند: تجاوز به عنف (چنانچه در تابلو «سن بلوغ» مشاهده می‌شود) و زن به‌مثابۀ اژدهایی که مرد را می‌بلعد، مانند لیلیث اغواگر که در هیبت تابلوی زیر به نام «مادونا» پدیدار می‌شود.

ادوارد مونک

مونک آبستن سرشت اکسپرسیونیسم بود و با آن زیست پیش از آنکه چنین نامی به خود گیرد. می‌توان به یک کلام گفت که ناامنی و مشقات زندگی اغلب چنان شدت می‌یابند که هنرمند چاره‌ای ندارد جز آنکه بر روی خود تکیه کند و «منِ» خود را به‌‌عنوان یک جایگاه امن در دنیای متخاصم در نظر گیرد. اما این امر به‌طرز پارادوکسیکال یا ناسازه‌واری نارسیسیسم را در فرد تقویت می‌سازد: «من در پیوند با یک زن، خودم را دوست دارم.»

***

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
آرتیست ریدر
آرتیست ریدر
آرتیست ریدر در پیروی از فلسفه‌ی پراگماتیسم امریکایی خودش را یک پست‌مدرن رندِ لیبرال می‌داند، یعنی کسی که دیگر هیچ چیزی را نمی‌پرستد، و همه چیز را، از زبان و شعور خود گرفته تا اجتماع خود را زاده‌ی زمان و تصادف می‌انگارد. لیبرال هم از این منظر یعنی کسی که قساوت یا رنج رسانی به دیگران و یا بی‌اعتنایی به رنج دیگران را هولناک‌ترین کار ممکن می‌داند. آرتیست ریدر امید دارد که روزی رنج آدمی تخفیف یابد و بساط تحقیر انسان به دست انسان برچیده شود. او با جان دیویی کاملاً موافق است که «تخیلات عامل اصلی وجود خیر در جهان است و هنر بمراتب اخلاقی‌تر از اخلاقیات است.»

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights