بیتا فرهی در ابتدای راه بازیگری خود در «هامون» (۱۳۶۸) و «بانو» (۱۳۷۰)، هر دو به کارگردانی داریوش مهرجویی، مهمترین و ماندگارترین نقشهایش را آفرید. او به طرزی که نه پیش و نه پس از آن در سینمای ایران انجام شد، پرتره زن روشنفکر ایرانی معاصر با دغدغههای منحصربهفرد زمان و مکان خویش را ترسیم کرد.
در نقش «مهشید» در هامون، فرهی زنی روشنفکر است که عاشق حمید هامون (خسرو شکیبایی) میشود و با او ازدواج میکند، اما سرگشتگیهای فلسفی و عرفانی حمید، زندگی را بر مهشید دشوار و کام او را تلخ میکند. «خُلبازی»های شوهر روشنفکر و عاشقپیشه اما بیتوجه به مسائل مادیاش مهشید را گامبهگام به مرز جنون و در نهایت به طلاق میکشاند.
مهشید مادیتر از حمید است، و حیات مشترکی که جایی برای آرزوها و بلندپروازیهای فردی او ندارد را نمیخواهد. او طالب رفاه و آسایش است. مهشید درعینحال میخواهد «سوژگی» داشته باشد و تنها زائدهای از شوهرش نباشد. برداشتی که او از با هم بودن دارد، آشکارا با برداشت انتزاعی حمید متفاوت است که باعث میشود کارشان به جدایی بکشد.
نقش مهشید خاکستری است؛ نه خوب است و نه بد. فیلمنامه هم به طور فعالانه تلاش نمیکند بیننده را با مهشید همدل کند یا او را از همدلی با مهشید بازدارد. مهشید هم خودخواه است و هم حق دارد. او شاید کاری را کرده که هر آدم عاقلی که گرفتار یک رابطه دردناک است باید بکند، اگرچه فشار روحی و روانی و هزینه اخلاقی دارد. نقش مهشید یکی از پیچیدهترین نقشهای تاریخ سینمای ایران است که فرهی آن را عالی از آب درآورد.
در بانو هم بیتا فرهی «مریم بانو» است که در عین روشنفکری و ثروتمندی چنان به شوهرش محمود (خسرو شکیبایی در نقشی بسیار متفاوت با هامون) وابسته است که وقتی محمود او را به هوای زنی دیگر ترک میکند و در خانه بزرگ قدیمی تنهایش میگذارد، مریم نمیتواند از او بگذرد. اما رویدادهای داستان بانو را آبدیده میکند، و به او میآموزد که برای خودش شخصیت قائل شود، و بهخاطر عشق روی فردیتش پا نگذارد.
مریم بانو همچون مهشید در هامون، اگرچه در رابطهای متفاوت و به شکلی متفاوت و با نتیجهای متفاوت، میفهمد که برای فردیت داشتن، نباید خودش را تحتفشار شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسیِ سنتی و پیشینیِ جامعهٔ ایرانِ معاصر مستحیلِ شوهرش کند، بلکه باید به جایگاهی برسد که خود بهاندازه همسرش یا هر مرد/فرد دیگری در زندگیاش انتخابکننده باشد.
نقش مریم در بانو نقشی بسیار انقلابی و بینظیر در سینمای ایران است، و حتی اگر تمثیل و تلمیحات سیاسی کلی فیلم هم نبود، بهخودیخود میتوانست باعث ممنوعیت پخش آن بشود. این موارد البته از چشم سانسورچیهای دستگاه فرهنگی – امنیتی جمهوری اسلامی دور نماند، و جلوی نمایش بانو را گرفتند. در نهایت پس از هفت سال طولانی در دوران خاتمی برای نمایش «تساهل و تسامح» حکومتی به آن اجازه پخش دادند.
یادم میآید که بانو را در سینما عصر جدید در خیابان تختجمشید دیدم. بسیار آن را دوست داشتم، چرا که به نظرم تمام عوامل فیلم، شامل فرهی، عالی بودند، و کلاس بانو تومانی صنار با سینمای معاصر ایران در آن زمان تفاوت داشت. به نظرم اگر این فیلم توقیف نمیشد و در زمان خودش اکران میشد، زندگی هنری فرهی مسیر اصیل و طبیعی خودش را طی میکرد، و او میتوانست حداقل تا ده پانزده سال پس از آن نقشهای مهم و متفاوتی بازی کند و کارنامه هنریاش را رنگارنگتر و پُربارتر کند.
توقیف بانو متأسفانه به افسردگی فرهی و در نهایتپذیرش نقشهایی نه در حد استعداد عمیق و چندوجهی او منجر شد که دستگاه فرهنگی – امنیتی رژیم آنها را بیشتر میپسندید یا حداقل تهدید شدیدی از جانبشان احساس نمیکرد. بازیهای فرهی در «کیمیا» (۱۳۷۳)، «خانهای روی آب» (۱۳۸۰)، «پارکوی» (۱۳۸۵)، و «خونبازی» (۱۳۸۵) اگرچه زیباست، اما به نظرم نمود استفادهٔ محدود از استعداد هنری فراوان اوست.
برجستهترین نقشآفرینی بیتا فرهی در خارج از منظومه سینمایی مهرجویی شاید در فیلم «اعتراض» (۱۳۷۸) به کارگردانی مسعود کیمیایی باشد. در این فیلم فرهی برخلاف تیپ روشنفکری و اشرافی خود در فیلمهای مهرجویی و عموم دیگر فیلمهایی که بعداً بازی کرد، نقش «مجدی»، زن جنوب شهری داشمشتی و باحال و باصفا را بازی میکند که امیرعلی (داریوش ارجمند) که بعد از پانزده سال از زندان آزاد شده خاطرخواهش میشود. مجدی با وجودی که زنی نسبتاً تیپی کال آثار متاخر کیمیایی است، اما فرهی آن را به سبک خودش بازی میکند و نقش را مال خودش میکند.
فرهی با همین کارنامه محدودش در تاریخ سینمای ایران منحصربهفرد است. او نقش زنهایی پیچیده را بازی کرد که نمونهشان را بیشتر در سینمای روشنفکری غرب در آثار لوکینو ویسکونتی (اینگرید تولین در «نفرینشدگان»)، اینگمار برگمان (لیو اولمن در «سوناتای پائیزی»)، و فیلیپ کافمن (لینا اولین در «سبکی تحملناپذیر هستی») دیدهایم. ازاینجهت بسیار حیف شد که فرهی عرصه بزرگتری برای هنرنمایی نیافت.
از منظر جامعهشناسی، مسائلی که شخصیتهای محبوب فرهی در فیلمهای مهرجویی بیش از سه دهه پیش مطرح کردند، امروزه دغدغه بخش بزرگی از زنان و کلیت جامعه ایران شده است، و نمود مبرهن آن را میشود در انقلاب زن زندگی آزادی مشاهده کرد. ازاینجهت میتوان گفت که فرهی با سوالپُرسی و مُشکِلِهسازی از مسئله زنان، از پیشروان جنبش زنآزادخواهی در دوران حکومت اسلامگرایان بوده است، و در اکتیویسم سیاسی – اجتماعی که به توسعه حقوق زنان ایران انجامیده نقش داشته است.
این را بهعنوان مؤخره بیان کنم که خسرو شکیبایی در هر دو فیلم داریوش مهرجویی نقش مقابل و در اصطلاح ادبی «foil» کاراکتر بیتا فرهی بود، و با هنرنمایی خاص خودش دو نقش بسیار متفاوت بازی کرد که شاید در شکلدادن به بازی درخشان فرهی بیتأثیر نبوده باشد. باید از فیلمنامههای هوشمندانه و کارگردانی زبر دستانه مهرجویی نیز یاد کنیم که بدون تردید نقش مهمی در پدیده شدن شکیبایی و فرهی در هامون و بانو داشته است.
این کارگردان و دو بازیگر بزرگ سینمای ایران هیچکدام در آن مُلک بلازده عمر سودمندشان را در عافیت به آخر نبردند. مهرجویی در کهنسالی سلاخی شد، و شکیبایی و فرهی در انزوای روزافزون دچار زود مرگی و بلکه قتل خاموش شدند. اما یاد هر سه به بزرگی ماندگار شد، و هنرشان تا دیرزمانی بر جامعه ایران تأثیر گذاشته و آن را شکل و نقش خواهد داد