در این مجموعه قصد داریم به یک سری از آثار گمنام و فراموششده در تاریخ سینما بپردازیم که کمتر مورد نقد و بررسی و توجه مخاطبان و بعضاّ منتقدان و کارشناسان سینما قرار گرفتهاند. فیلمهایی متعلق به گنجهی مطرود آپاراتِ سینما که در گوشهای مسکوت، سالها بسان فاختهای زیبا در خود فرو رفتهاند و اینک پس از سالها میخواهیم آسمان پرواز آنها را بر سیطرهی دبدن و تماشا رقم بزنیم. پس با ما در مجله سینمایی فینیکس همراه باشید تا در هر قسمت با یکی از این آثار مهجور، گسترهی دید سینماتکی خویش را بیافزاییم.
***
برلین: سمفونی یک شهر بزرگ
Berlin: Symphony of a Great City
تولید: آلمان – ۱۹۲۷
کارگردان: والتر روتمان
خیرهگی در تلالو مدرنیته
– معرفی
والتر روتمان در تاریخ معاصر آلمان نامش به چندین نحله و گروه مختلف هنری گره خورده است. گروهی او را همان روتمان نقاش سبک کوبیسم انتزاعی و سبک ابستره متمرکز در فرانکفورت و محافل روشنفکری و دانشجویی سالهای ۱۹۱۲ میشناسند و گروهی دیگر والتر جوان را در خاکریزهای نابسامان جبههی شرقی جنگجهانی اول در قوای آلمان به یاد میآورند که ابتدا منشی زرادخانه و مهمات بود و ناگهان در اواخر جنگ به عکاسی متحرک که تازه با دوربینهای مکانیزه جدید آلمانی باب شده بود روی آورد. اما ما در این سیاهه با والتر روتمان سینماگر و فیلمبردار نابغهی سینمای اکسپریمنتال (تجربهگرا) دوران صامت میخواهیم طرف حساب شویم. همان روتمانی که ژیگا ورتوفِ اسطورهای، بشدت شیفته سبک فیلمبرداری تجربی و نوع اختلالی نمایش پرسپکتیوها در تبلور رئالیسم این مستندساز آلمانی شده بود تا حدی که برای ساخت «مردی با دوربین فیلمبرداری» ورتوف به برلین رفت و با روتمان دیدار کرد و در باب تکنیکهای فیلمبرداری مستند با او همکلام گشت. روتمان شیفتگی افسارگسیخته همواره در ذاتش نهفته بود به همین دلیل یک عجوبه آوانگارد و ساختارشکنی بنام ژیگا ورتوف را که دید او هم شیفته این مستندساز داستانی کمونیستهای سرزمین انقلاب سرخ شد.
روتمان به همراه هانس ریختر (دوست و همکار و دست راست مورنائو در آثار اولیهاش) و ویکینگ اگلینگ، در سالهای ۱۹۲۲ با یکدیگر یک گروه کوچک سه نفره ایجاد کردند که هدفشان تولید آثار آوانگارد و غیرمتعارف در سینمای آلمان بود. والتر روتمان در کار فیلمبرداری و عکاسی و کلا دوربین به دست بودن، از ابتدا مهارت و علاقه ذاتی داشت، به همین دلیل فیلمبرداری و کمک فیلمبردار در آثار ریختر و دو مستند فوتوربستی اگلینگ بود. در آن سالها با اینکه اکسپرسیونیستهای آلمانی(مکتبی سینمایی در دوران صامت که از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۸ در سینمای آلمان پدیدار شد) مانند: فردریش ویلهلم مورنائو، فریتز لانگ، لئوپولد یسنر، گئورگ ویلهلم پابست و رابرت وینه در اوج موفقیت هنری و رسانهای و سینمایی بودند اما روتمان بجای هموطنهایش بسیار شیفته سینمای فرم و تکنیکال امپرسیونیستهای فرانسوی بود (امپرسیونیسم مکتبی سینمایی از ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۸ در سینمای صامت فرانسه بود) فعالیتهای خودآگاه و تعمدی که این فیلمسازان فرانسوی روی لنز و نوع نماهایی که از داخل آیینههای محدب و اعوجاجی فیلمبرداری پرسپکتیوی میکردند، روتمان را بسیار به فکر وا داشته بود. در سوی دیگر سینمای جنبش مونتاژ شوروی که دست به خلق آثار انقلابی و جاودان در پهنه تاریخ سینما با هنر مونتاژ و تدوین زده بودند.
– ویژگیهای مهم و قابل تامل
تعامل ثانویه و توامان با جریان مذکور، برای روتمان یک برهمسازی فرمالیستی و تکنیکال از ساختار شمایلی و آیکونولوژیک نوعی سینمای مستند را پی ریزی کرد تا اینکه ثمره افکار بصری و ایماژی و انتزاعی و تکینکال او بلاخره در سال ۱۹۲۷ باعث آفرینش یکی از نخستین مستندهای خلاقانه و تجربی تاریخ سینما شد که «برلین: سمفونی یک شهر بزرگ» نام دارد.
روتمان در این اثر فرمگرای خود دست به خلق اولین شگردهای تکنیکی و ساختاری میزند که ژیگا ورتوف و حتی رابرت فلاهرتی و الکساندر کوردا بعدها تحت تاثیرش قرار میگیرند. اولین مسئلهای که در این مستند توجه مخاطب را به خود جلب میکند کاری است که تحرکات پر تداخل اشیا و لوازم و جرخشهای کریستالهای نور در میزانسنهای به ظاهر چیدمان شده فیلمساز برایمان تصویرسازی میکند اما در پس پیمایش روایت بصری فیلم و پیمایش دیوانهوار جیزهایی که در عالم شهری و انسانی مدرنیته تحرک و ایستایی دارند، صریحاُ میفهمیم که همه چیز نمایش واقعیات یک روز از روزمرگی همیشگی شهر برلین و آدمهایش است. در وهلهی بعدی المان مهم و حائز اهمیتی که در ساختار ایجابی اثر مورد توجه مداوم دوربین است، . حضور شهروندان در مرکز ثقل فعالیت مکانیکی ظواهر مدرنیته میباشد. حال در همین پارامتر روایی و بصری، روتمان با ایجاد موتیفهای آوایی و ارکستر سمفونیک منسجم، دقیقاُ دست به مونتاژ و تصادم دیالکتیکی عنصر مونوتن صدا و موسیقی با نماهای کات خوردهی تداخلی میزند. برای نمونه یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم آنجایی است که تصاویر تروکاژ شده از دو ترن شهری به شکل تصادمی داخل کادر را پر کردهاند که در لحظه اول ما را گیج میکند به نوعی که گویا در حال تماشای یک قصهی فانتزی و خیالی هستیم اما در برآورد پایانی سکانس، مکان میزانسنی دوربین تغییر نما میدهد و متوجه میشویم که آن پلان قبلی نمایی تو در تو از قطار و تصویر انعکاسیاش در آینهای محدب بوده است. در اینجا هم شاهد استفاده کاربردی و مفهومی روتمان از تکنیکهای سینماگران امپرسیونیست میتوان پرده برداشت. فیلمساز ما در یک همآمیختگی ابژکتیو میان تکنیک و امر بازسازی انگارههای قابل رویت، یک تانگوی سمفونیک از رقص و نور و دکورهای رئال برایمان طراحی میکند. روتمان همیشه عنصر تجسم بصری و کارکرد ابژههای دیداری را در سینما با همگرایی موتیفها و ساختار کُنترپوآن موسیقیایی در اپرت و موزیکسمفونی یکی میدانست (کنترپوآن: اصطلاحی در تئوری موسیقی است که برای توصیف رابطهٔ دو یا چند سری نت به کار میرود که با هم نواخته میشوند و از نظر هارمونی با همدیگر هماهنگ هستند اما از نظر ضربآهنگ و ملودی مستقل از یکدیگرند) به همین دلیل همانطور که آیزنشتاین و کولهشف و ورتوف، تصادم دیالکتیکی نماهای متضاد را نوعی ایجاد روایت فرمی در سینما ترجمه میکردند، روتمان هم دقیقاُ چنین کارکرد ساختاری را بین سازهی سمفونیک و همگراییش با داستانگویی روایی در تصویر، یک تراکم همگرا و آمیختگی هنری در نظر میگیرد، به همین دلیل جایگاه آواها و موتیفهای موسیقیایی و ضربی و سمفونیک در تمام آثار بعدی او حتی فیلمهای ناطقش به تواتر مشاهده میشود. اما فرمالترین حالت با زبانی کاملاُ خالص بدون هیچ دستبرد حکومتی و ایدئولوژیک و سیاسی در کارنامه روتمان قطعاُ همین مستند درخشان و بیآلایش اوست (نکته: این فیلمساز در ادامه مجبور شد برای ساخت کارهایش تحت نظر وزارت سینمای رایش سوم از انگارههای حکومتی نازیها استفاده ابزاری و روبمایی نماید)
در «برلین: سمفونی یک شهر بزرگ» همراه با اثری هستیم که ما را به داخل دالانی مستندگون اما با روایتی کاملاُ برآمده از شگردهای ساختاری و تکنیکی مولفش سوق میدهد و در نهایت ما را با شهری آراسته به ظواهر رشد و بالندگیِ مدرن، هم آمیختهی بصری و حسی میکند که در مجموع شمایی معرف و نسبتاُ روشن و جذاب از پیشرفت مدرنیته در شهری مکانیزه برایمان اثرگذاری عینی به وجود میآورد، شهری که از زیر خاکستر فقر و سیاهی و دوران تاریک سر به بیرون گذاشته و گویا در حال رمق گرفتن و آمادگی برای صعود به درخشندگی جنب و جوش میکند. در فصل پایانی فیلم که ما را از سیر و سیاحت در میان تراموآها و اتوبوسهای برقی و خیابانهای موتوریزه شده در روز میگذراند و به دل نورافشانی و بازی درخشندهی انوار متحرک در پهنهی انعکاس ان در بستر شهر همچون جادوگر شهر اُز راهنماییمان میکند به یک ایستایی در نقطه انتهای خیابان، نویدی از روشنایی مدرنیته و پیشرفت ابزارگرایی ماتریالیستی بشری و زیست توامان انسانی با همه اینها به ما منتقل میسازد که دیگر آنچنان ترسناک و رباتیک و وهمآلود نباشد. به همین دلیل میتوان گفت تصویر انعکاسی و نمادین والتر روتمان با دیالکتیک ماتریالیستی اشیا و ساحت انعکاسی آنها با خلقِ پرولتاریایی در مستندهای ژیگا ورتوف موسوم به سینماچشم فاصله آنچنانی ندارد، فقط مسیر روتمان تکنیکالتر و اکسپریمنتالتر وانمود میکند.
– عوامل کمرنگ کننده و واپسزننده اثر
یکی از دلایل مهمی که باعث شد «برلین: سمفونی یک شهر بزرگ» خیلی زودتر از اینکه جهانی شود دارای شهرت هنری و فاخر قرار بگیرد، همان عاملی بود که به سر سایر فیلمهای بزرگ و عظیم شوروی و فرانسه و حتی همین آلمان بر آثار هنرمندان شاخصی همچون: مورنائو و لانگ و پابست بیاید؛ دخالتهای قدرت و اعمال زور سیاسی از جانب دولتها و احزاب و گروههای مقتدر و با نفوذ به وجود آمد. والتر روتمان و فیلمش هم خیلی زود اسیر این کشمکشهای سیاسی در آلمان آشوبزده سالهای ۱۹۲۸-۳۰ شد تا حدی که سینماها تعطیل بودند و جلوی ساخت و نمایش اکثر فیلمها گرفته میشد. با روی کار آمدن حزب ناسیونال-سوسیالیست کارگران آلمان که بعدا تمام دنیا بنام نازی آنها را شناختند، نفوذ این گروه و عقاید بشدت افراطی و نژادپرستانهشان، کل فضای سازمان سینمایی آلمان (اوفا) مورد پیگردها و تفتیشهای مختلف فردی و نژادی و عقیدتی قرار میگرفتند. تا سالهای ۱۹۳۲ والتر روتمان را بخاطر روابطش با کمونیستها بسیار تحت فشار قرار دادند و در موازات با سیاست ضدفرمالیسم هنری دولت استالین در شوروی، همتایان نازی آنها با اینکه در ایدئولوژی کاملا نقطه مقابل بلشویکها بودند اما آنها هم فرمالیسم و اکسپرسیونیسم را تماماُ جنبشهایی روشنفکری در خدمت سیاستهای بورژوازی طبقهبندی کردند و «برلین: سمفونی یک شهر بزرگ» هم قربانی نمایش یک تکنیکگرایی و فرمالیسم ماشینی شد و بسیار روتمان را تحقیر کردند. روتمان برای حسن نیت در دوران خوفناک گشتاپو و اس.اس مجبور به همکاری با وزارت فرهنگ و هنر رایش سوم به ریاست دکتر گوبلز شد و آثاری تبلیغاتی بسازد که بعدها دوباره بخاطر این آثارش مورد سرزنش قرار گرفت.
«برلین: سمفونی یک شهر بزرگ» سالها در پستوی تاریکخانه آپارات خاک میخورد تا اینکه انجمن سینماتک فرانسه در سالهای ۱۹۵۲ آن را برای منتقدان و علاقمندان به سینما رونمایی کرد و نمایش داد.