تام استرن در فصل چهارم کتاب «فلسفه و تئاتر: یک دیباچه»، دربارهی اهمیت درام تاریخی از لوکاچ نقل میکند که در این شکل از درام، نویسنده به جای جزئیات تاریخی اثر، به تعارضات و کشمکشهای یک دوره و کاراکترهایش میپردازد. پس درامنویسی مثل شکسپیر، رویدادی فشرده و دراماتیک را که سرشار از تعارضات است به عنوان موضوع نوشتار خود انتخاب میکند. اما مهم این است که دلیل این انتخاب، وجود کشمکشهای مشابهی است میان زمان وقوع اتفاقات نمایشنامه و زمانهی نویسنده. در این فصل از کتاب استرن، به شکسپیر همچون فیلسوف تاریخ؛ که تاریخ را بازمیسازد و حیات یک عصر را به ما نشان میدهد نگاه شده است. هرچند هنوز بر سر چگونگی طبقهبندی آثار شکسپیر تفاهمی وجود ندارد، به نظر میرسد که بنا به تعریف لوکاچ بتوان تراژدیهای او را درامهای تاریخی به شمار آورد. [i] (اگرچه برخی از این آثار بر اساس فیگورهای انگلیسی و برخی دیگر بر اساس فیگورهایی از سرزمینهای دیگر و دوران باستان نوشته شده باشند). موضوع این مقاله، مفهوم پرتکرار “خشونت” در آثار شکسپیر است. روشن است که ترسیم خشونت در یک متن نمایشی میتواند به افزایش کشمکشها و ضرباهنگ درونی اثر بیفزاید. اما پرسش این است که خشونت در آثار شکسپیر از کجا آمده، چطور بروز میکند و به دنبال یادآوری چه چیزی در تاریخ به کمک درام است؟
تئاتر روم و تاثیر آن بر شکسپیر
تئاتر روم باستان بیشتر به قرن چهارم پیش از میلاد مسیح اشاره دارد. اما به طور کلی رومیان که مدام در پی جنگهایی درصدد گسترش قلمرو خود بودند، دولتشهرهای بسیاری را مقهور خویش میساختند. در همین دوران بود که با تئاتر یونان آشنا شدند و کاربرد نمایش که ابتدا برای آنان وسیلهی کنترل و سرگرمی مردم بود، رفتهرفته تغییر کرد. در این دوره، اشکال کمدی نمایش ترجیح داشت، اما در این میان کسانی مانند سنهکا، وضعیت اجتماعی روم را به تصویر میکشیدند و سعی داشتند به تئاتر عمیق و سیاسی که میراثی یونانی بود پایبند بمانند. آثار سنهکا که بعدها الگوی شکسپیر در درامنویسی شد سرشار از صحنههای خشونتآمیز و رعبآور بود. او عاشق انتقامگیری شخصیتها و نابود شدنشان بود. تراژدیهای سنهکا بر ساختارهای بلاغی تاکید و از طریق زبان، حالات روانی شخصیتها را آشکار میکرد. وی برای تحقق این امر از تمهیداتی چون پارادوکس، آنتیتز و… استفاده میکرد. سنهکا با بهکارگیری روشهای دکلمهخوانی بر آن بود تا شخصیتها نه تنها در متن بلکه در اجرا نیز ذهن خود را بروز دهند. شخصیتها با تکنیک اساید (کنار گویی)، سولیلوگ یا مونولوگ گوشههایی از تناقضات روانی و افکار درونی خود را آشکار میکردند. در تئاتر روم برخلاف تراژدیهای یونانی، قتل و کشتار روی صحنه و درست مقابل چشم تماشاگر اتفاق میافتاد که این خود اشاره به روحیهی جنگجوی رومیان آن دوره دارد. پیشینهی فرهنگی رومیان سرشار از داستانهای خشونت، قتل و تجاوز است.[ii] اما شاید بتوان گفت تمایل رومیان به جنگ و تسلط بر سرزمینهای دیگر ولو بدون خونریزی، اشارهایست به فرهنگزدایی و هویتربایی از ملتهای تحت استعمار؛ از طریق هژمونی که خود نوعی اعمال خشونت است بر مبنای محروم کردن افراد. نمایشنامهای چون «کوریولانوس» داستان مردمی است که در برابر رهبر سیاسی خود کرنش نمیکنند و البته این وضعیت عاقبت بدی برای هر دو طرف به همراه دارد.
مونتنی و تردید شکسپیر
مونتنی، اندیشمند فرانسوی قرن ۱۶ است. او در دوران رنسانس یعنی در دورهای زندگی میکرد که اندیشهی شکاکان دوران باستان که برای مدت زیادی نادیده گرفته شده بود، دوباره مورد توجه قرار گرفت. مونتنی، اومانیستی شیفتهی فرهنگ یونان و روم باستان بود که به محدودیت عقل و شناخت انسان باور داشت. او و تردیدش شکسپیر را بسیار تحت تاثیر قرار داد. در بسیاری از نمایشنامههای شکسپیر دو وضعیت رقم میخورد: اول اینکه افراد در شناختن انگیزهی دیگری به بیراهه میروند و دوم اینکه یکی از شخصیتها، فردی را به خاطر محدودیت تشخیص و تعقلش فریب میدهد. جالب اینکه در نظر شکسپیر انسان حتی خود را نیز نمیتواند به درستی بشناسد. عدم شناخت در موقعیت اول منجر به شکلگیری فاجعه است و در موقعیت دوم میتواند با واکنشی مانند انتقام، منجر به وقوع فاجعه بشود.[iii] مصداق بارز آن، نمایشنامهی «شاه لیر» است که در همان ابتدا گونریل و ریگان موفق به فریبدادن شاه میشوند و نیت کوردلیا نادرست درک میشود.
انگلیس و تاریخ نویسنده
دوران کار شکسپیر – از زمان ملکه الیزابت تا جیمز اول- به لحاظ سیاسی دورانی آشوبناک است. حتی پیش از این دوره نیز انگلستان درگیر منازعات بسیاری از لحاظ سیاسی و مذهبی است. نمونهی سیاسی این درگیریها جنگ رزها است که میان دو خاندان قدرتمند لنکستر و یورک برای رسیدن به پادشاهی درگرفته بود و سالها به طول انجامید. به لحاظ مذهبی نیز میتوان به جنبش اصلاحات اشاره کرد که مسیحیت غرب را به دو بخش کلیسای کاتولیک رومی و کلیساهای پروتستان تقسیم کرد. در این زمان پروتستانها از پذیرش آیینهای گذشته که به نظرشان بیاساس بود و همچنین از زیر سلطهی اسقفان ماندن، سرباززدند. الیزابت فرزند هنری هشتم که مادرش در کودکی او اعدام شده بود، در ابتدا از حق جانشینی محروم ماند. او خود زنی به حاشیهرانده شده بود که سرانجام به حق حکومت خود رسید. الیزابت مدافع حقوق شورشیان پروتستان بود اما با بالا گرفتن اختلافات میان طرفداران دو مذهب و از ترس اقدامات آنان علیه کشور سرانجام به خشونت روی آورد. ملکه حامی تئاتر و هنر بود و در دورهی تزلزل سیاسی منطقه، به خوبی به تثبیت هویت ملی انگلیس کمک کرد. پس از او نیز؛ در دورهی اول عصر جاکوبین که با سلطنت شاه جیمز آغاز شد؛ ترقی هنر، ادبیات، نمایش و شکگرایی در باورها ادامه یافت. جیمز، جنگطلب نبود (هرچند همیشه نمیتوانست در جهت ممانعت از بروز جنگ در پارلمان موفق عمل کند) و تلاش میکرد پیشرو باشد. این توضیح مختصر از تاریخ معاصر انگلستان در عصر شکسپیر برای ما روشن میکند که چرا ذهن این نویسنده تا این حد با موضوعاتی مانند: اقتدار اخلاقی، حق حاکمیت، ماهیت رهبری، به رسمیت شناختن به حاشیهراندهشدهها درگیر بوده است.[iv] تمامی این موضوعات میتواند بستر مناسبی برای ترسیم اعمال خشونتآمیز و بیان مفهوم خشونت فراهم کند. مثال خوب این مورد نمایشنامهی «ریچارد سوم» است. اگرچه که وقایع آمده در نمایشنامه و توصیف شخصیت ریچارد چندان منطبق بر واقعیت تاریخی نیست، اما دغدغهمندی شکسپیر برای توصیف فردی که به حاشیه رانده شده و انتقامجویی و جنایات او برای گرفتن حق حکومت آشکار است.
خشونت نهان در آثار شکسپیر
مفهوم خشونت تنها به معنی رفتار خشونتبار یک کنشگر به همراه جنگ و خونریزی نیست (که البته در آثار شکسپیر این نوع خشونت نیز فراوان است). ژیژک در کتابی با عنوان «خشونت» انواع دیگر خشونت را برای ما برمیشمارد. نخست، خشونت نمادین که به معنای تحمیل جهانی از معنا توسط زبان است و توسط مناسبات سلطهی اجتماعی ایجاد میشود. دوم، خشونت سیستماتیک که در پی هرجومرج اقتصادی و سیاسی روی میدهد و نمایان نیست. خشونت کنشگر چون معلول به هم خوردن یک وضعیت است، به چشم میآید، حال آنکه خشونت کنشپذیر علت ثبات یک وضعیت است.[v] آیا خشونت اتللو را نمیتوان معلول اتفاقاتی دانست که او را به خاطر مغربی بودنش مدام تحقیر کرده است؟ یا خشونت هملت به این علت نیست که او از پذیرش وضعیت جدید ایجاد شده پس از مرگ پدرش و کرنش در مقابل شاه جدید سرباززد؟ و آیا خود هملت ابژهی خشونتی خاموش نبوده؟
قصد شکسپیر چه بود؟
در قرن ۱۶ و ۱۷ در حالیکه ساختارها هنوز همان ساختارهای قدیمی بودند، ادراک جدیدی نسبت به جهان پدید آمد که تفکرات را دربارۀ مفهوم قدرت و قانون تغییر داد. در انگلیس، ترویج هنر و ادبیات زمینهای شد برای هنرمندان شکاک که بار دیگر مسائلی مثل قدرت و عدالت را بررسی کنند. میشل فوکو معتقد است که دولتهای انحصاری گفتمان مورد نظر خود را برمیگزینند و از طریق طرد کردن و راندن سایر گفتمانها، آن را به حقیقت بدل میکنند. بدین ترتیب آنان حقیقت و دانشی را شکل میدهند که بسیار ایدئولوژیک است. ساختار زبان در بین مردم نیز به همین شکل است. اما ادبیات، درست در مقابل ساختارهای سیاسی قرار میگیرد و در موضع پرسشگری، ادراکات هرروزهی ما را (و در این مورد، اعمال قدرت و برقراری عدالت از مسیر خشونت) مورد سوال قرار میدهد. پس مواضع شکسپیر به نحوی مبتنی بر ایستادگی در برابر همین ساختارهای ظالمانهی قدرت بوده است. در آن دوره که ارادهی شاهان متناسب با ارادهی خدایان درنظر گرفته میشد و مردم باید سرنوشت خود را به هر شکلی که بود میپذیرفتند، اشتباهات پادشاهان در نمایشنامههای شکسپیر، موید تغییر رویکرد مردم بوده است. مردمی که حالا دیگر خود را تحت حمایت بیچون و چرای خدا یا پادشاه نمیدیدند و همچون هملت وجود بیپناه و متزلزل خود را پذیرا میشدند. نظام سلسلهمراتبی که پیش از این زیردستان و طردشدگان را کمارزش میشمرد، جایگاههای غیرقابل تغییر را یادآور میشد و پادشاه را در جایگاه خدایی خود تثبیت میکرد، حالا نگران به هرجومرج کشیدهشدن اوضاع بود. این مسئله؛ دستمایهی خلق بسیاری از آثار ادبی قرار گرفت.[vi] از سویی شاید علت حمایت سلطنت از تئاتر، به صحنه آوردن اقتدار شاهی و توجیه حفظ قدرت از طریق اعمال زور بوده است، اما در حقیقت شکسپیر در آثارش تلاش کرده است که مخاطبان با پروتاگونیستهای بیپناه و درماندهاش همذاتپنداری کنند. شخصیتهای نمایشی؛ همچون مکبث، اگرچه با شوریدن علیه شاه مسیر نابودی خود را میپیمودند، اما به نظر میرسد چیزی بیشتر از طمع برای قدرت، علت اقداماتشان بوده است. چیزی که مخاطب انگیزهی آن را درک میکرد. چیزی که وضعیت روانی شخصیت را آشفته میکرد. چیزی مثل تحمل خشونتی هر روزه.
***
[i] Stern, Tom. Philosophy and theatre: an introduction. Routledge, 2013.
[ii] Boyle, Anthony James. Tragic Seneca: An essay in the theatrical tradition. Routledge, 2013.
[iii] Gaskin, Richard. Othello and the Problem of Knowledge: Reading Shakespeare Through Wittgenstein. Routledge, 2023.
[iv] Durant, Will, and Ariel Durant. The age of reason begins. Vol. 7. Simon and Schuster, 2011.
[v] Zizek, Slavoj. Violence. Picador, 2008.
[vi] Droste, Anika. ““Storm Still.” Violence, Power and Justice in Shakespeare.” Universitätsdrucke Göttingen (۲۰۱۵): ۶۳.