جهان فانتزی و تمثیلی تالکین در داستان بلند «تابلوی نیگل»

نامِ جان رونالد روئل تالکین همواره تداعی‌کننده‌ی شاهکارهای حماسی‌اش، یعنی «ارباب حلقه‌ها»، «هابیت» و «سیلماریلیون» است. او خالق «سرزمین میانه» است و به‌نوعی شروع‌کننده ژانر جدیدی از رمان که تا امروز دنبال‌کنندگان زیادی داشته است. اما او آثار کوتاه و بلند دیگری هم دارد. یکی از مهم‌ترین این آثار، Leaf by Niggle است که برای اولین بار در ژانویه‌ی ۱۹۴۵ منتشر شد و اخیراً با عنوان «تابلوی نیگل» با ترجمه‌ی شیوا مقانلو توسط نشر نیماژ به‌فارسی نیز منتشر شده است.

تالکین در «تابلوی نیگل» هم مانند اکثر آثارش سراغ خلق فانتزی رفته است؛ فانتزی‌ای که رنگ‌وبوی دیدگاه کاتولیک و اخلاقی در آن به‌شدت دیده می‌شود. اما فانتزیِ تالکین در این اثر با کارهای دیگرش متفاوت است. اگر وهم و خیال و موجودات عجیب‌غریب و جادو در «ارباب حلقه‌ها» و «هابیت» واقعیت موجود در داستان (به‌عنوان تنها فاز موجود) تلقی می‌شدند، در «تابلوی نیگل» دو فاز جداگانه وجود دارد و واقعیت و فانتزی از هم تفکیک شده‌اند. فاز اول داستان، تا پیش از «سفرِ نیگل»، کاملاً پیرو قوانین جهان واقع است و داستان بعد از سفرِ شخصیت نیگل وارد فاز فانتزی خودش می‌شود و سطح واقعیت عوض می‌شود.

 پیرنگ «تابلوی نیگل» خطی و بسیار ساده است. مردی به‌ نام نیگل قصد دارد تابلویی از درختی بکشد. اما دو مانع در رسیدن او به مقصودش وجود دارد: سفری قریب‌الوقوع و رازآلود که وجود آن توسط راوی بیان می‌شود و همچنین همسایه‌ای چلاق به نام پریش که مدام با درخواست‌هایش مانع از این می‌شود که نیگل تابلو را تمام کند. در یکی از درخواست‌های مکرر پریش از نیگل برای آوردن دکتر و بنّا (برای تعمیر سقف) از شهر، نیگل مریض می‌شود و نمی‌تواند بعد از برگشت تابلو را تمام کند. در همین هنگام است که مأموری برای بردن او به سفر ظاهر می‌شود و او را با خود، به‌اجبار، می‌برد. او ابتدا مدتی در یک جایی مانند اردوگاه/بیمارستان مشغول بیگاری می‌شود و درنهایت با ظاهر شدن دو صدای مرموز، به مرحله‌ی دیگری فراخوانده می‌شود و او را به جایی سرسبز و بهشت‌گونه می‌برند که در انتها مشخص می‌شود این جای بهشت‌گونه همان تابلویی است که نیگل خلقش کرده است.

سفری که بالاتر از آن حرف زدیم، دقیقاً تمثیلی است از مرگ و نه چیز دیگری. این تمثیل به‌قدری آشکار است که به‌سختی می‌توان خوانش دیگری از آن به‌دست داد. در جایی از داستان، وقتی نیگل در اردوگاه/بیمارستان مشغول بیگاری است می‌خوانیم:

«در ابتدا، در طول قرن اول یا همین حدود (من صرفاً برداشت نیگل را منتقل می‌کنم) دچار نگرانی‌های بی‌موردی درمورد گذشته‌اش می‌شد. در تاریکی دراز می‌کشید و با خودش مدام تکرار می‌کرد: “کاش همون فردا صبح بعد از وزش اون باد شدید به پریش سر می‌زدم. قصدش رو داشتم. جدی قصد داشتم.”»

به‌طور طبیعی هیچ سفری ممکن نیست اولاً اجباری باشد و ثانیاً یک قرن به درازا بکشد. این‌که این سفر دقیقاً پس از مریض شدن نیگل رخ می‌دهد نیز مرگ او را تأیید می‌‎کند. همچنین اردوگاه/بیمارستان نیز تمثیلی است از برزخ. وقتی این برزخ تمام می‌شود و نیگل قرار است وارد مرحله‌ی جدیدی شود، دو صدا بالای سر نیگل با هم درمورد کارهای خوب و بد او صحبت می‌کنند:

«صدای دوم جواب داد: “با وجود این، آخرین گزارش رو هم داریم، یعنی اون دوچرخه‌سواری خیس در هوای مرطوب رو. من روی این مورد خیلی تأکید می‌کنم. به‌نظرم واضحه که یک ایثار صادقانه و واقعی بوده: نیگل حدس می‌زده که این آخرین فرصتش برای تموم‌کردن تابلو باشه، و حدس هم می‌زده که نگرانی پریش بی‌دلیله.»

و همین عمل نیگل در دنیای خاکی درواقع موجب رستگاری او می‌شود. خود تابلوی نیگل هم تمثیلی است از بهشت. ابتدای داستان نیز همان زندگی خاکی نیگل است. همین‌جاست که دیدگاه‌های اخلاقی تالکین در داستان نشت می‌کنند و آن را، مانند بسیاری از قصه‌های کتب مقدس، تبدیل به اثری تمثیلی می‌کند. همچنین دیدگاه‌های افلاطونی نیز در این اثر دیده می‌شود. به‌عنوان مثال در داستان می‌خوانیم که نیگل هرگز نتوانسته واقعاً آن‌چه را که در ذهن داشته در اثرش خلق کند و همواره اثرش چیزی ضعیف‌تر از ذهنیاتش درآمده است. وقتی نیگل پس از سفر (مرگ) به درون تابلوی خودش برده می‌شود، می‌بیند که درخت‌ها و کوهستان‌هایی که کشیده، حالا بسیار بهتر، واقعی‌تر و زیباتر از آب درآمده‌اند. این دیدگاهی افلاطونی است که عالم واقع و محسوسات درواقع بازتابی ناقص و کم‌ارزش از عالم مُثُل است. بنابراین هنر، که خود از محسوسات تقلید می‌کند، دو مرتبه از عالم مُثُل (حقیقت) دور است و درنتیجه بی‌‎ارزش. البته فارغ از تشابه‌ها، داستان تفاوت‌هایی بنیادین نیز با این تئوری افلاطون دارد. به‌عنوان مثال این هنرِ نیگل است که در ترکیب با انسان‌دوستی او درنهایت موجب رستگاری‌اش می‌شود. همچنین همین هنر موجب رستگاری دنیوی و اخروی آقای پریش نیز می‌شود: در دنیای خاکی از کرباس موجود در تابلو بزرگ نیگل برای تعمیر سقف خانه‌ی آقای پریش استفاده می‌شود و در دنیای دیگر، بنا بر خواسته‌ی نیگل، این تابلو تبدیل به جهان پس از مرگ او و همسرش می‌شود؛ همسری که اتفاقاً هنر نیگل را مسخره می‌کرده و به آن «آشغالِ رنگی» می‌گفته است.

همانطور که بالاتر اشاره شد، داستان «تابلوی نیگل»، به‌خاطر تمثیلی بودن و محتوای اخلاقی‌اش، بیشتر شبیه به حکایت‌های کتب مقدس است. در فرم و شیوه‌ی روایت خطی اثر نیز این شباهت دیده می‌شود. شروع داستان را با هم بخوانیم:

«روزی روزگاری مردی بود به نام نیگل، که سفری دراز در پیش داشت. البته دلش نمی‌خواست به این سفر برود و راستش این جریان برایش ناگوار بود؛ اما نمی‌توانست از زیرش هم در برود.»

همین عبارت «روزی روزگاری» که در ابتدا آمده جنبه‌ی حکایت‌گونه‌ی اثر را به‌شدت بالا می‌برد. انسان در این اثر، برخلاف رمان‌ها و داستان‌های رئالیستی، مکان‌مند و زمان‌مند نیست. نیگل می‌تواند هر کسی باشد و مکان و زمان داستان نیز می‌تواند هر جایی واقع شود و این از ویژگی‌های حکایت‌های قدیمی بشر است. همچنین نیگل شخصیتی رنجور، درمانده، دارای پیچیدگی‌های روانی و اگزیستانسیال، مانند آن‌چه در آثار مدرنیستی می‌بینیم نیست. درواقع شاید به‌سختی بتوان عنوان «شخصیت» را به نیگل اطلاق کرد و به‌نوعی می‌توان او را تیپ نامید؛ تیپی که حتی مختصات طبقه‌ی اجتماعی خودش را هم بازتاب نمی‌دهد. چیزی که از نیگل می‌دانیم صرفاً همین دو خصلت غالب است که او نقاش است و همچنین او نمی‌تواند به دیگران کمک نکند؛ درست مانند حکایات پیشامدرن که در آن شخصیت‌ها با خصلت غالب‌شان معرفی می‌شوند. این حکایات قصد دارند که حکمتی عام و همه‌زمانی و همه‌مکانی را به مخاطب خودشان بیاموزند. حکایت‌هایی که در متون فارسی نمونه‌هایی فراوان دارند و دقیقاً به این صورت شروع می‌شوند: «آورده‌اند که، یکی از ملوک عجم را حکایت کنند، در ایام قدیم و…».  چنین به‌نظر می‌رسد که تالکین در «تابلوی نیگل» نیز قصد دارد همین کار را بکند. مترجم فارسی اثر، شیوا مقانلو، در مؤخره‌ی خود درباره‌ی اثر چنین می‌نویسد:

«نیگل می‌تواند تمثیلی از هر نویسنده، نقاش، هنرمند و اصلاً خود تالکین باشد؛ از هر خالقی که در تلاش برای رسیدن به کمال، هرگز از کار خود راضی نیست و چون می‌داند جوهره را از آنِ خود نکرده، پس سایر چیزها، و زندگی معمولی، را به تعویق می‌اندازد تا شاید خلق اصلی را تمام کند.»

«تابلوی نیگل» جدا از مرگ، زندگی و هنر که مفاهیم اصلی‌اش هستند، به مفاهیم دیگری نیز در حد اشاره می‌پردازد. مفاهیمی از قبیل کارکرد هنر، زندگی شخصی هنرمند، خلق اثر هنری، انسان‌دوستی، اخلاق و کمک به دیگری. «تابلوی نیگل» را می‌توان اثری تمثیلی دانست که در آن تالکین به‌نوعی نظریه‌ی خودش را درباره‌ی زندگی، مرگ و جهان پس از مرگ بیان می‌کند.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمدرضا صالحی
محمدرضا صالحی
دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی. علاقه‌مند به روایت‌شناسی، نقد ادبی و داستان‌نویسی

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights