این تابلوی «دختر و پدر پلیس» متعلق به مجموعهای است که پائولا رگو جهت کشف و افشای روابط خانوادگی کشیده است. اکثر کارهای اینمجموعه به نحوی از انحا نشان میدهند که اغلب خانوادهها در پنهان و از درون درهم پاشیدهاند.
در این تابلو، دختر پلیس خشمگین به نظر میرسد، لذا با دست چنان بر چکمۀ پدر خود فشار میآورد که گویی میخواهد آن را اخته سازد، یاشاید هم برعکس، دختر میخواهد با تمیز کردن چکمۀ پدر، عشق و سرسپردگی خود را به او نشان دهد؛ اما طرز نشستن او بیانگر ژستی کاملاًشهوانی و به دور از معصومیت است. شاید دختر پلیس لذت ممنوعۀ خودارضایی نوجوانان را نمایان میسازد: دختر جوان در رویایش، مردانیونیفرمپوش خوشتیپی را متصور میشود که بر او مسلط خواهند شد تا او خودش را ارضا کند. گربهای سیاه که در سمت راست تصویر رویپاهای عقب خود ایستاده است، بر روی تِم اروتیک تصویر تأکید میکند و به بیننده گوشزد میکند که دختر پلیس مرعوب نیس، بلکه سرکش است.او با کشف قدرت جنسی خود، به خشم درونی وحس تنهاییاش صدا میبخشد و بهطور مخفیانه به جامعهای که میخواهد او را بهعنوان دختریباکره و نماد پاکی در لباس سفید نگه دارد، نه زنی آگاه از مسائل جنسی که دهنکجی میکند.
شکی نیست که پائولا رگو با اهمیتترین و برجستهترین نقاش زن در قرن بیستویکم محسوب میشود. در دورانی که مدرنیسم دیکته میکرد کهنقاشی باید هرگونه ارتباطی را با روایتگویی کنار بگذارد، رگو بهطور سرسختانهای به داستانگویی تحتتأثیر افسانهها و قصههای عامیانۀپرتغالی در نقاشی ادامه داد. رگو در سال ۱۹۳۵ در پرتغال به دنیا آمد و والدینش او را تشویق کردند تا خود را از یوغ دیکتاتوری سالازار بارفتن به مدرسهای در بریتانیا رها سازد. او در دهۀ پنجاه به تحصیل در رشتۀ هنرهای زیبا در مدرسه هنر اسلید پرداخت و در آنجا با هنرمندی بهنام ویکتور ویلیگ ازدواج کرد.
نقاشی فیگوراتیو بریتانیا در دوران طلایی خود قرار داشت. هنرمندانی چون فرانک اورباخ و دیوید هاکنی به شکلی جسورانه و رادیکال به تفسیرچهرههای انسانهای فانی و شکننده در نقاشی میپرداختند. رگو بعداً به این «مکتب لندنی»، بُعدی کاملاً متفاوت و اصیل اضافه کرد؛ اوترکیبی از نگاهی کوبنده، بیرحم و در عین حال اروتیک به جسمانیت را با داستانگویی بزرگتر، آزادتر و سینماییتر نسبت به معاصرانرئالیست بریتانیاییاش ارائه داد و او دیدگاه متفاوتی نسبت به بازیهای قدرتی که به تصویر میکشد دارد.
رگو بخش زیادی از دوران حرفهای خود را به تمرکز بر حقوق زنان و حق سقط جنین اختصاص داد. آثار او زن محور هستند و اغلب احساسات و تجربیات زنان را بازنمایی میکنند. او سکشوالیته را در همه جا میبیند، به همین خاطر است که او میتواند در آثارش نیرو و توان جنسیزنانه را بیمهابا منعکس سازد. رگو در مورد کارهایش میگوید: «نقاشیهای من از روایتها تصویر نمیسازند، بلکه آنها خود روایت هستند و همهچیز در زمان حال اتفاق میافتد.»
سپس به نقاشیهای مجموعه «سقط جنین» رگو میرسیم، و تصویر دو در بالا، نخستین اثر در این مجموعه است، زنی با عزمی راسخ که بانگاهی مستقیم به ما خیره شده و از ما میخواهد به دقت نگاه کنیم و پرسش کنیم. این مجموعه آنقدر تأثیرگذار بود که گفته میشود بر افکارعمومی چنان تأثیر گذاشته و مردم را ترغیب کرده تا برای قانونی کردن سقط جنین کمپین راهاندازی کنند. رئیسجمهور پرتغال بعدها به ایننقاشیها اعتبار داد و اعتراف کرد که آنها به قانونی شدن این اقدام در سال ۲۰۰۷ کمک کردند.
برخی از منتقدان کارهای رگو را با بالتوس، نقاش شهیر فرانسوی، مقایسه میکنند، امر اما مسلم این است که بالتوس در نقاشیهایش نقشیک چشمچران را بازی میکرد و به دختران نوجوانی نظر میدوخت که از پتانسیلهای جنسی خود آگاه نبودند. اما سوژههای رگو جملگیاختیار احساسات و قدرت جنسی خود را در دست دارند؛ رگو بیننده را دعوت میکند که آنها نیز همان تجربه را احساس کنند.
در این نقاشی (تصویر سه) ما در این فکر هستیم که آیا به مرد در حال پوشیدن لباسهایش کمک میشود یا اینکه قرار است به او آسیبی واردشود. بر روی کمدی که در گوشۀ اتاق قرار دارد داستان سنت جرج«در حال کشتن اژدها» نقاشی شده است. آیا این نشان میدهد که یکی ازشخصیتهای تابلو کشته خواهد شد؟ آیا رگو میخواهد به ما بگوید که این مرد اشتباهی مرتکب شده و زنان انتقام خود را از او خواهند گرفت؟معمولاً نشانههای داستانی در نقاشیهای رگو مبهم هستند و میتوانند پایانهای مختلفی داشته باشند.
تابلوی «رقص» اغلب بهعنوان زندگینامۀ خود رگو تفسیر میشود. این اثر همچنین میتواند بهعنوان یادبودی برای همسر رگو، ویکتور ویلیگ، کهدر حین تکمیل نقاشی درگذشت، در نظر گرفته شود. بنا به تفسیر اولی، شخصیت اصلی تابلو که در سمت چپ نقاشی قراد دارد و بزرگتر ازبقیه بازنمایی شده، خود رگو است. او از سایر رقصندگان جدا ایستاده و در فضایی جداگانه ازنظر روایی و ترکیبی قرار گرفته است. او بهبیننده نگاه میکند و شیوههای مختلف زن بودن را به بیننده نشان میدهد. سه زن در پسزمینه، سلسلهمراتبی مادرسالارانه را تشکیل میدهند:کودک، مادر و مادربزرگ که چرخهای کامل از زنانگی را نشان میدهد. دو زن دیگر نیز هویت خود را در ارتباط با مردان تعریف میکنند: یکی درحال عشقورزی و دیگری باردار است. این رقص را میتوان بهعنوان رقص زندگی تعبیر کرد، که مراحل مختلف زندگی از کودکی یک دختر تاپیری را نشان میدهد.
در تابلوی«باغچۀ بازجو» (تصویر پنج)، افسر بازجو بهعنوان نمادی از اردوگاه شهوت و وحشت که توسط ابزارآلات شغل خوفناکش احاطهگردیده بر روی کرسی خود مقتدرانه نشسته است. رگو او را چون هیولایی رمانتیک، سوژهای برای تمسخر، و نمادی از انحطاط، ضعف وحماقتبه تصویر میکشد. این اثر با ترکیب المانهای سورئال، فضایی کابوسگونه و پر از تعلیق را خلق کرده و همانطور که از نامش برمیآید، رگو ازتصویر باغ بهعنوان نمادی برای محیطی در ظاهر زیبا، ولی پر از ظلم و جور استفاده کرده است.