جنگهایجهانی اول و دوم، بدونشک از فاجعهبارترین اتفاقهای تاریخ بشرند؛ به همیندلیل آثار ادبیزیادی دربارهی این جنگها و خساراتی که به بشریت وارد کردهاند خلق شده است. دو رمان مهم که دربارهی این موضوع نوشته شدهاند رمان «خورشید همچنان میدمد» نوشتهی «ارنست همینگوی» و رمان «عصیان» نوشتهی «یوزف روت» است. رمان «خورشید همچنان میدمد»، روایت زندگی یک مرد آمریکایی بهنام «جیکوب بارنز» و دوستها و همرزمهای او در جنگجهانی اول است. «عصیان» نیز روایت زندگی سربازی مجروح شده در جنگجهانی اول بهنام «آندریاس پوم» است.
در این نوشته، به بررسی شباهتها و تفاوتهای این دو رمان میپردازم.
اولین شباهت این دو اثر مربوط به سال انتشار آنهاست. رمان «عصیان» در سال ۱۹۲۴ و رمان «خورشید همچنان میدمد» در سال ۱۹۲۶ منتشر شده است. یعنی در فاصلهی میان دو جنگجهانی. میتوان چنین نتیجه گرفت که هر دو اثر بهسبب نزدیکی نویسنده به واقعه میتوانند نمونههای خوبی برای مشاهدهی آثار جنگ و جامعهی پساجنگ باشند.
دومین شباهت بین دو رمان، در شخصیتهای محوری این دو اثر است؛ یعنی جیکوب بارنز و آندریاس پوم. این دو شخصیت،شباهتهای بسیار زیادی دارند. اولین و بزرگترین شباهت آنها این است که هر دو در جنگ حضور داشتهاند و همین موضوع باعث تأثیرهای بسیار زیادی در آنها شده است. هم جیکوب بارنز و هم آندریاس پوم در جنگ آسیب جسمی دیدهاند. جیکوب بارنز دچار اختگی شده و آندریاس پوم یک پایش را از دست داده است. این آسیبها تأثیر زیادی بر زندگی آنها گذاشته است. اختگی جیکوب بارنز را میتوان اشارهای به اختهشدن و بیمعنا شدن مفاهیم بعد از جنگجهانی دانست و از دست دادن پای آندریاس پوم را میتوان نقصی دانست که سربازهای جنگ را با اطرافیانش متفاوت میکند. هر دوی این نقصها باعث شده جیکوب بارنز و آندریاس پوم در جامعهی خود تبدیل به یک «دیگری» شوند و توسط اطرافیانشان جدی گرفته نشوند. دیگری بودن؛ نوعی تنهایی و انزوا را برای این شخصیتها بهوجود آورده است. تنهایی جیکوب بارنز بهصورت یک حس درونی بازنمایی شده است. او با اینکه بیشتر زمان خود را با دوستهایش میگذراند خلأ عمیقی دردرونش شکل گرفته است. ولی تنهایی آندریاس پوم کاملاً عینی است. درواقع او به جز مدت کوتاهی که با همسرش میگذراند، همواره در بیمارستان، زندان و اتاقخواب کوچکش است.
این نقصها و تأثیرات ناشی از جنگ روی زندگی عاطفی جیکوب و آندریاس نیز تأثیر جدی گذاشته است. جیکوب بهسبب اختگی نمیتواند با زن موردعلاقهاش، بِرِت باشد و آندریاس نیز پا را از طبقهی اجتماعی خود فراتر نهاده و با زنی ثروتمندتر در طبقهی اجتماعی بالاتری ازدواج کرده و همین موضوع باعث شده که زنش کاترینا به او خیانت کرده و با مردی ثروتمندتر که دو پای سالم هم دارد روی رهم ریخته و ترکش کند. از این مسئله میتوان نتیجه گرفت که مفهوم “عشق” در جهان پساجنگجهانی، معنای سابق خود را از دست داده است. در جهان داستانی همینگوی و یوزف روت، عشق و وفاداری جایشان را به سردرگمی و بیهدفی دادهاند. هم بِرِت و هم کاترینا نمیتوانند وفادار و عاشق باشند. آنها درواقع از این مفهوم برای فرار از واقعیت استفاده میکنند و عشق به رابطههایی سطحی نزول پیدا میکند.
تفاوت اساسی که این دو رمان با هم دارند در صحنههای آنهاست. صحنههای اصلی رمان «خورشید همچنان میدمد»، فرانسه و اسپانیاست و صحنه اصلی رمان «عصیان»، اتریش و بخشهایی از شمال فرانسه است که در جنگ آسیب دیده. درواقع «خورشید همچنان میدمد» از نظرگاه برندگان جنگجهانی اول و «عصیان» از نظرگاه بازندگان جنگ روایت میشود. این تفاوت مکان ها، تأثیر خود را روی فضاسازی دو اثر نیز گذاشته است. اولین تفاوت اساسی خودش را در وضعیت اقتصادی حاکم بر کشورها نشان میدهد. در اثر همینگوی؛ شخصیتها وضع مالی خوبی دارند و همین باعث شده مدام در حال خوشگذرانی و میگساری باشند. همین خوشگذرانی افراطی نشاندهندهی بیمعنا شدن زندگی آنهاست. آنها دیگر توان مقابله با واقعیت را ندارند و برای جدا شدن از واقعیت به مستی مدام پناه بردهاند. اما در «عصیان» فقر نشان داده میشود. همین مسئله باعث بهوجود آمدن اختلاف طبقاتی در بین شخصیتهای رمان شده است. آندریاس پوم نمیتواند مثل جیکوب بارنز و رفیقهایش به میگساری و خوشگذارنی بپردازد چون اساساً در کشور بازنده که محتمل خسارتهای فراوانی در جنگ شده؛ چنین چیزهایی وجود ندارد. بیمعنایی زندگی او بهسبب از دست دادن ایمانش نسبت به حکومت و دولتی که مصداق عدالت میدانسته و برایش جنگیده و حتی یک پایش را از دست داده، شکل میگیرد.
تفاوت دیگر بین این دو نفر؛ نوع التیام دادن به خود است. جیکوب بارنز در تنهایی خود به کتاب پناه میبرد و آندریاس پوم به صحبت با حیوانات میپردازد. هر دوی این رفتارها، دیگری بودن این شخصیتها در جامعه را نشان میدهد اما نکته این است که در سمت برنده؛ فرهنگ و هنر هنوز زنده است و انسانها به آن متوسل میشوند، اما در سمت بازنده اینطور نیست. همین هم سبب عاقبت متفاوت این دو شخصیت میشود. جیکوب بارنز در پایان به «خیال» پناه میبرد و سعی میکند وضعیت خود را بپذیرد. آخرین جملهی او این است:
“آره. خوبه اینطوری فکر کنیم، نه؟“
اما آندریاس پوم دست به عصیان میزند. عصیان مقابل حکومت، عدالت و حتی خود خدا. او نمیتواند وضعیت را بپذیرد. عصیان او مساوی با مرگ اوست.
در مکانپردازی نیز این دو رمان با هم تفاوت اساسی دارند. در «خورشید همچنان میدمد»؛ مدام اسم شهرها، کافهها و خیابانها میآید اما در «عصیان» این اتفاق نمیافتد چون همهچیز ویران شده و توجه به این قبیل چیزها عملاً بیمعناست.
درنهایت هر دو رمان به موضوعهای مشترکی مانند بحران هویت، بیمعناشدن مفاهیم کلان، جستجوی معنا در جهانی پر از بیثباتی و تأثیرهای اجتماعی و اقتصادی جنگ بر کشورهای مختلف میپردازد. هر دو رمان با شیوههای متفاوت تلاش انسان برای یافتن جایگاه در جهانی پر از عدم قطعیت و بهایی که آنها در اثر این متحملش میشوند را بازنمایی میکنند.