الجُرح النازف هو الذی یَشفی [۱]
***
رمان «زخم داوود»، تجربیات مردم فلسطینی را از چند سال پیش از فاجعهی ۱۹۴۸ فلسطین، معروف به «نکبه»، با محوریت خانوادهی ابوالحجا روایت میکند. شخصیت اصلی کتاب دختری فلسطینی به نام اَمَل است که کودکیاش همزمان میشود با حملات ارتش اسرائیل و اجبار فلسطینیان به زندگی در اردوگاههای آوارگان. سوزان ابوالهوی تجربهی اشغال وطن، از دست دادنها، پایداری هموطنانش و عشق را در چهار نسل از این خانوادهی فلسطینی در قالبِ خاطرات امل، آرزوها و ترسهای امل و تکگوییهایش روایت میکند. هرچند در چندین فصل زاویهی دید روایت به عمد عوض میشود.
این رمان در فرانسه با نام «صبحگاهان در جِنین» منتشر شده است که واژه صبح در عنوان کتاب، نمادی از امید است به فردایی مبهم برای ملت فلسطین.
سوزان ابوالهوی نویسنده، کنشگرِ فلسطینی-آمریکایی و سخنگوی مشهور مسائل مردم فلسطین در سال ۱۹۷۰ در کویت از پدر و مادری فلسطینی به دنیا آمد. خانوادهی او در جریان جنگ شش روزهی ۱۹۶۷ آواره شدند. او تا سن پنجسالگی همراه عمویش در آمریکا زندگی کرد و چند سال میان اقوام خود در اردن و کویت روزگار گذراند. از سن ده تا سیزدهسالگی در دارال تیفل، یک یتیمخانه در اورشلیم زندگی کرد و وقتی سیزدهسالش شد به همراه مادرش به ایالات متحده مهاجرت کرد.
ابوالهوی در سال ۲۰۱۳ دفترشعری با عنوان «صدای من در جستوجوی باد» منتشر کرد. او علاوه بر «زخم داوود» که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت، بهخاطر رمان «آبی بین آسمان و آب» و مقالات متعددش در دفاع از حقوق فلسطینیها شهرت دارد. ابوالهوی با ساخت زمینهای بازی در فلسطین و کمپهای پناهندگان سازمان ملل در لبنان، از کودکان فلسطینی حمایت میکند و سالهاست مدافع حقوق حیوانات و وگن است و باور دارد مبارزه در راهِ عدالت، فراتر از انسانها است و رفتار اخلاقی با حیوانات را نیز در برمیگیرد. او با نوشتن و فعالیتهای اجتماعی گستردهی خود، بر همدلی و شفقت در پرداختن به رنج انسانها و حیوانات تأکید میکند. نوشتههای ابوالهوی بار عاطفی سنگینی به جا میگذارد و دلخراش و تکاندهنده است.
خط داستانی و تمها
روایت اصلی «زخم داوود» از سال ۱۹۴۸ آغاز میشود. از زمان جنگ اعراب و اسرائیل که شروع یک دورهی طولانی درگیری بین دو ملت است. زمانی که سربازان اسرائیلی به روستای جِنین حمله میکنند و بسیاری از فلسطینیها مجبور به ترک خانههای خود میشوند، سربازان شروع میکنند به غارت روستا، خانهها و بانکهای فلسطینیها. داستان، تاثیر این جنگ را در طول زمان و طی سالها بر شخصیتهای قصه بررسی میکند.
ابوالهوی نه تنها بر رنج و استقامت شخصیتهایش تاکید میکند، بلکه از زیبایی زندگی روزمرهی آنها، ارتباطاتشان با یکدیگر و امیدشان به تغییر شرایط نیز غافل نمیشود:
«تمام چهل نسلی که یحیی شمرده بود، به یک باره از شهرشان ناپدید شده بودند. چهل نسل از تولد و مرگ، عروسی و رقص، عبادت و دستهای پینه بسته، چهل نسل پر از ثواب و گناه، از آشپزی کردن و زحمت کشیدن، چهل نسل پر از دوستی و دشمنی و پیمان بستن، باریدن و عشق ورزیدن، چهل نسل با خاطرات خصوصی، رازها و ترسهایشان.» پیوندهای خانوادگی و کشمکشهای فردی شخصیتهای «زخم داوود» پلی است برای خواننده به چشمانداز سیاسی گستردهتر؛ آنجا که عشق هم قربانی میشود و آدمهایش یا مجنون میشوند یا میمیرند: «از یک لحظه کارهای زیادی ساخته است. یک لحظه میتواند جان کسی را بگیرد یا نجات دهد، میتواند مسیر تاریخ را تغییر بدهد یا ادامهی یک زندگی را عوض کند. آن لحظهی تاریک از زمان را دلیله بارها و بارها و بارها در ذهنش مرور کرد… بارها و بارها برای سالهای بسیار و بعدها هم ذهنش برای همیشه در همان لحظه و در جستوجوی اسماعیل ماند.» یکی از لطیفترین بخشهای کتاب عشق میان اَمَل و پدرش است و وقتگذرانیشان هنگام طلوع خورشید زیرنور شمع، لابهلای کتابها و شعرها، غرق عطر تنباکوی عسل و سیب پدر: «بابا، من رو بیشتر دوست داری یا یوسف؟» «حبیبتی…! تو رو اندازهی تمام اقیانوسها و ماهیاش… اندازهی آسمون و همهی پرندههاش… اندازهی زمین و همهی درختهاش.» «بابا، یوسفم همینقدر دوست داری؟» «یوسف رو… یوسفم اندازهی اقیانوس دوست دارم اما بدون ماهیاش.» قلب کوچک من از خوشحالی ایستاد. «اندازهی آسمون بدون پرندههاش، مگه نه؟»هیجان زده بودم. «آره… اما به کسی نگو.» «قول میدم بابا. قول میدم. به خدا به کسی نمیگم!» از خوشحالی پرواز میکردم.
نقد رمان
در حالی که کتاب به دلیل عمق عاطفی و داستانسرایی زندهاش تحسین شده، برخی از کاستیهای آن را مرور میکنیم. ریتم داستان متعادل نیست و درگیر ماندن خوانندگان با روایت دشوار میشود. از طرفی سرعت وقوع رویدادها نامتوازن است و بخشهایی خیلی سریع و برعکس بخشهایی خیلی کند میگذرد. بعضی از شخصیتهای «زخم داوود» از جمله فاطمه، هدی و یوسف عمق زیادی ندارند و کلیشهای پرداخت شدهاند. تمامِ عاشقان قصه، پاکباختهاند به سبک قصههای پریان از جمله امل و مجید، یوسف و فاطمه، هدی و اسامه و حسن و دلیله. ترسیمِ عشقِ افسانهای شخصیتها، رئالیسم اثر را خراب کرده. علاوه بر این، در حالی که وزن عاطفی روایت تأثیرگذار است اما اتکای زیاد به تروما باعثِ احساس ناامیدی و سرخوردگی میشود و خوانندگان را از کسالت اشباع میکند.
ابوالهوی از روایت دلخراش کشتار دسته جمعی، تجاوز به زنان، شکافتن شکمِ یک زن حامله و سر بریدن کودک دیگرش ابایی ندارد. آنقدر در کثافت جنگ غرقمان میکند که ادامهی خواندن کتاب «زخم داوود» به خصوص در یکسوم پایانی دشوار میشود.
«زخم داوود» با نبوغ سوزان ابوالهوی در آن عشق زیبای میان حسن و دلیله، آن غرور زخمخورده و زیتونهای توی جیب و انجیرهای توی مشتِ یحیی شروع میشود و پیش میرود و بعد در مرز میانِ پاورقیهای سانتیمانتال مجلات هفتگی و ایدههای بکر اما پرداخت نشدهی ابوالهوی سرگردان میماند.
ابوالهوی تقریبا تمام شخصیتهای اصلی و فرعی کتابش را به خاطر دنبال کردن یک دیدگاه سیاسی یکجانبه میکُشد حتی آنجا که روایت و تاریخ الزامی برای این قلع و قمع پیش پایش نمیگذارد. با اینحال، «زخم داوودِ» سوزان ابوالهوی شاهدی است بر تابآوری روح انسان در سختترین ناملایمات. روایتی در بابِ هویت، آوارگی و امید و ناامیدی و جنون و مرگ و باز هم امید. سوزان ابوالهوی، روایت شخصی را با بافت تاریخیِ غنی، ترکیب میکند که هم یادآور استقامت مردم فلسطین است و هم دعوتی دوستانه برای همدلی در بلبشوی درگیریهای جاری.
ابوالهوی همیشه با شور و شوق از مقاومت و قدرت مردم فلسطین صحبت میکند. او در یکی از مصاحبههایش گفت:«زن فلسطینی در مبارزات خود روح مقاومت و پایداری را تجسم میبخشد. او فقط یک قربانی نیست. او به تنهایی یک جنگجو است که روایت مردمش را بازگو میکند و سرنوشت جامعهی خود را رقم میزند.»
«زخم داوود»، نخستین رمان سوزان ابوالهوی در سال ۲۰۰۶ در آمریکا منتشر شد و سال گذشته توسط انتشارات آرما با ترجمهی فاطمه هاشمنژاد به زبان فارسی برگردانده شد.
***
[۱] زخمی که از آن خون میچکد همان است که شفا میدهد