قهرمان سیاسی خستگی ناپذیر یا مادر بی‌توجه و لجباز / درباره «هفت روز» ساخته علی صمدی احدی

مدت‌هاست که رغبت نمی‌کنم فیلم‌هایی را که به وسیله فیلمسازان ایرانی یا خارجی در خارج از ایران و درباره ایران ساخته می‌شود ببینم. به این دلیل که بیشتر این فیلم‌ها آنقدر ضعیف، غیرواقعی و قلابی‌اند که اصلا ارزش دیدن ندارند. در تمام این سال‌ها که فیلم‌های ساخته شده در دایاسپورای ایرانی را دنبال کرده‌ام واقعا جز تعدادی انگشت شمار، فیلمی که بتوان عنوان فیلم روی آن گذاشت و درباره اش نوشت ندیدم. با این حال فیلم «هفت روز» ساخته علی صمدی اوحدی، فیلمساز ساکن آلمان اگرچه مثل همان فیلم ها، دارای برخی ضعف‌های اساسی به ویژه در فیلمنامه، پرداخت صحنه‌ها و نیز دیالوگ‌های جیغ و شعاری است، اما در مجموع فیلم نسبتا قابل قبولی است.

صمدی احدی در آلمان سینما خوانده و در خارج از ایران و بدون رعایت خط قرمزها و محدودیت‌های حاکم بر سینمای ایران فیلم می‌سازد. از او قبلا فیلم انیمیشن مستند «موج سبز» را که درباره «جنبش سبز» در ایران ساخته بود دیده بودم که فیلم حرفه‌ای خوش‌ساختی بود. حالا در فیلم «هفت روز»، احدی فیلمنامه‌ای از محمد رسول اف را دستمایه قرار داده و فیلمی درباره مقطعی از زندگی یک زن فعال سیاسی ایرانی که به خاطر عقاید و فعالیت‌های سیاسی‌اش زندانی است ساخته که درواقع داستانی خیالی و الهام‌گرفته از زندگی نرگس محمدی، فعال سیاسی سرشناس است که هم اکنون در زندان به سر می‌برد. نشانه‌های زیادی در فیلم است که شخصیت محوری فیلم یعنی مریم (با بازی ویشکا آسایش) را همتای نرگس محمدی می‌سازد. نقل قولی که فیلمساز در انتهای فیلم از نرگس محمدی می‌آورد نیز این نظیرسازی را تکمیل می‌کند.

تم اصلی فیلم، یعنی جبر و اختیار و تضاد و کشمکش بین زندگی و مبارزه، تمی اخلاقی است که پتانسیل بالایی برای شکل‌گیری یک فیلم دراماتیک دارد. به مریم، زندانی سیاسی، به خاطر بیماری قلبی، هفت روز مرخصی پزشکی داده می‌شود تا در بیرون به معالجه خود پرداخته و بعد از هفت روز خود را دوباره به زندان معرفی کند. همسر و دو فرزند مریم در آلمان زندگی می‌کنند و آزادی او را انتظار می‌کشند. همسر و برادر مریم، بدون هماهنگی با او، نقشه فرار او از ایران را می‌کشند و حالا مریم باید تصمیم بگیرد که از ایران بگریزد و به خانواده‌اش در آلمان ملحق شود یا در ایران بماند و برای ادامه مبارزه، بعد از پایان مرخصی، خود را به زندان معرفی کند.

فیلمساز، مریم را بر سر دوراهی و انتخابی دراماتیک و دشوار قرار می‌دهد. او باید تصمیم سختی بگیرد و بین مبارزه برای عقاید سیاسی‌اش و پیوستن به خانواده‌اش یکی را انتخاب کند. یعنی بین ماندن در ایران که همراه با بودن در زندان است و فرار از ایران و ملحق شدن به همسر و فرزندانش در غرب. این تضاد، در واقع نیروی محرکه این ملودرام خانوادگی/ سیاسی است.

فیلم هفت روز

فیلم با اینکه رفرنس آشکاری به وضعیت نرگس محمدی است اما از برخی جهات یادآور تصمیم اخیر محمد رسول اف، نویسنده فیلمنامه این فیلم نیز هست که چندی قبل پس از سال‌ها کشمکش با حکومت، سرانجام تصمیم گرفت از ایران خارج شده و به آلمان پناهنده شود. مریم اما تصمیم ندارد از ایران فرار کند و آن را نشانه شکست می‌داند. با این حال تصمیم می‌گیرد که از مرخصی کوتاهش استفاده کرده و به صورت موقت و غیرقانونی از ایران خارج شود و پس از دیدن همسر و بچه‌هایش دوباره به کشور برگردد و خود را به زندان معرفی کند. او برای اجرای این تصمیم سخت، خطرناک و در عین حال غیرمعقول، تنها هفت روز فرصت دارد. فیلم به طور موازی بین صحنه‌هایی از زندگی همسر و فرزندان مریم در آلمان و سفر آنها به منطقه‌ای مرزی در ترکیه و صحنه‌های مربوط به تلاش مریم برای فرار از ایران و عبور از مرز و پیوستن به خانواده‌اش در آن سوی مرز برش می‌خورد.

روایت فیلم کاملا سرراست و خطی است و فیلمساز با بهره‌گیری از عناصر ژانر ملودرام و ژانر جاده‌ای، فیلمی ساخته که قدرت جذب مخاطب را دارد و او را تا انتها درگیر می‌کند، منتهی او در تصویر کردن بخش سفر و فرار مریم از ایران خیلی شتاب‌زده و سرسری عمل کرده است. مریم به راحتی و بدون کوچکترین خطر و دردسری موفق می‌شود از تهران بگریزد و به کمک قاچاقچی‌ها از کوهستان‌های پر برف مرزی عبور کند و خود را به خانواده‌اش در آن سوی مرز برساند. عبور مریم سوار بر اسب از میان برف‌ها (با نماهایی که یادآور فیلم «راه» یلماز گونی است) و رودخانه کم عمق و آرام و یا شلیک چند گلوله از سوی ماموران مرزی که ما هرگز آنها را در فیلم نمی‌بینیم، نمی تواند حس خطر و تعلیق موثری در فیلم ایجاد کند. این بخش فیلم که زمان زیادی را به خود اختصاص داده هرچند به خاطر لوکیشن و چشم اندازهای طبیعی منطقه کوهستانی و برف ترکیه(یا شاید گرجستان)، از نظر بصری زیباست اما بسیار شتاب زده و ناشیانه ساخته شده در حالی که می‌توانست با پرداخت بهتر و تعلیق بیشتر، باورپذیرتر و تاثیرگذارتر باشد.

اما قدرت اصلی فیلم، در پرداخت صحنه‌های ملودراماتیک و تنش بین مریم و همسر و فرزندان او در سکانس‌های نهایی است. به طور کلی بخش دوم فیلم یعنی بخش ملحق شدن مریم به خانواده از نظر سینمایی، بهتر از بخش اول فیلم است. مریم، شش سال در زندان بوده و بچه‌هایش بدون او بزرگ شده‌اند. دوری مریم از فرزندان، باعث قطع ارتباط عاطفی آنها با او شده و مریم در این فرصت کوتاهی که دارد، سعی می‌کند این رابطه گسسته را ترمیم کرده و محبت فرزندانش را به خود جلب کند. بچه‌ها، ندا و البرز، در آلمان و با فرهنگ و آداب آلمانی تربیت شده‌اند و با هم به زبان آلمانی حرف می‌زنند و همین حرف زدن به زبان آلمانی، شکاف بین مادر و فرزندانش را بیشتر می‌کند. بچه‌ها که با پدرشان و دور از مادر بزرگ شده‌اند، درکی از مبارزه سیاسی مادرشان و تصمیم او برای ماندن در ایران و تحمل زندان و دوری از همسر و فرزندان ندارند. به ویژه ندا که بزرگتر از البرز است و از ابتدای فیلم، روحیه‌ای پرخاشگر و معترض دارد و به سختی حاضر است با مادرش مواجه شود. او در گفتگوی تلفنی با مریم وقتی حس می کند که مادرش قصد ندارد از ایران فرار کند و به آنها ملحق شود به آلمانی به پدرش می‌گوید: “او نمی آد”.  در واقع مریم بعد از شنیدن این حرف دنا، تصمیم می‌گیرد برای دیدار خانواده اش، هرچند فقط برای مدتی کوتاه، تن به خطر داده و از مرز خارج شود.

فیلم هفت روز

تصمیم همسر مریم نیز برای بردن بچه‌هایش به منطقه مرزی برای دیدار با مادرشان نیز تصمیم منطقی و عاقلانه‌ای نیست. اگر همسر مریم از ابتدا می‌دانست که مریم قرار است فقط برای چند روز و مدت مرخصی‌اش پیش آنها بماند، این کار قابل قبول بود اما مسئله این است که او نقشه فرار مریم از ایران و ملحق شدن اش به خانواده را از قبل با برادر مریم هماهنگ کرده و لزومی ندارد که ریسک کرده و با بچه‌هایش به دهکده‌ای مرزی که به قول خودش جای امنی نیست و ماندن در آنجا می‌تواند جان مریم را به خطر بیندازد برود.

عدم رعایت برخی جزییات نیز به شخصیت‌پردازی آسیب‌زده. سینما یعنی توجه به همین جزییات ساده و به ظاهر بی‌اهمیت. اینکه مثلا مریم تا نیمه فیلم، نه در خانه و نه در طول راه با دوستش اصلا سیگار نمی‌کشد اما ناگهان در منطقه مرزی هوس سیگار کشیدن به سرش می افتد و از زن روستایی سیگار طلب کند و بعد از آن نیز او را در حال سیگار کشیدن در خانه کنار همسرش ببینیم، قابل قبول نیست.

فیلمساز در خارج از مرز ایران نیز دوباره مریم را در یک وضعیت دراماتیک قرار می‌دهد و حالا او باید بین ماندن کنار خانواده یا برگشتن به ایران یکی را انتخاب کند. او نه تنها از طرف حکومت تحت فشار است بلکه در داخل خانواده نیز با تنش‌های سختی روبروست. همه از برادر و مادرش گرفته تا همسر و دخترش او را به خاطر اینکه دارد برای هدفی که دارد مبارزه می کند سرزنش می‌کنند. مادرش می گوید: “تو ۶ سال در زندان بودی و وقتش رسیده به خودت و بچه‌هات برسی.” همسرش نیز می‌گوید: “تو نمی‌تونی یک تنه چیزی را تغییر بدی.” اما او سرسختانه روی ماندن در ایران و ادامه مبارزه با حکومت اصرار دارد. به نظر می‌رسد که او می‌خواهد به هر قیمتی قهرمان بماند و بیشتر مراقب این است که چهره‌اش به عنوان یک قهرمان زن تخریب نشود. در صحنه‌ای از فیلم او به همسرش که او را برای تنها گذاشتن بچه‌ها سرزنش می‌کند می‌گوید: “من یک زن و یک مادرم. اگه مرد بودم ازم قهرمان می‌ساختید. هیشکی نمی‌گفت این پدر کجاست و این تبعیضه. اینها از من یک مادر وحشتناک می‌سازه.”

صحنه دعوای مادر و دختر و بحث مریم با دنا درباره جبر و اختیار و انتخاب بین مبارزه و زندگی، یکی از صحنه‌های جذاب و چالش برانگیز فیلم است. فیلمساز با خلق این صحنه، آگاهانه و با نگاهی فمینیستی، این پرسش را پیش می‌کشد که چگونه یک زن می‌تواند برای هدف و ایده سیاسی‌اش در یک جامعه که مبارزه سیاسی هزینه‌های سنگینی دربر دارد، مبارزه کند و در عین حال، به وظایف‌اش به عنوان یک مادر و همسر نیز عمل کند.

دختر نیز با لحنی سرزنش بار به مادرش می‌گوید: “تو حق انتخاب داشتی و بین باورهایت و ما، باورهایت را انتخاب کردی. تو که می‌خواستی مبارزه کنی چرا من و البرز را دنیا آوردی؟ تو می‌تونی از بیرون ایران هم مبارزه کنی.” از دید دنا، مادرش زن لج‌بازی است که سفت و سخت به باورهایش چسبیده و خانواده‌اش را قربانی خودخواهی و باورهای سیاسی‌اش کرده: “چرا اینقدر تو لج بازی؟ چرا اینقدر خودخواهی؟ چرا باور تو از من مهمتره؟” دختر دنبال پاسخ‌هایی قانع‌کننده برای سوال‌هایش است و مریم در جواب او می‌گوید: “رسیدن به آزادی هزینه داره. من از خطر مبارزه آگاه بودم اما هیچ وقت نمی‌خواستم شما را تنها بذارم.”مریم به دخترش می گوید که او بین مبارزه و بچه‌هایش، دست به انتخاب نزده بلکه این انتخاب به او تحمیل شده است. اما کمی بعد می‌گوید: “کسی منو مجبور به مبارزه نکرد. این انتخاب منه”

فیلم هفت روز

و این دیالوگ‌ها، تناقض آمیز و پارادوکسیکال است و از ضعف فیلمنامه می‌آید. از طرفی، فیلمساز با پایان بسته‌ای که برای فیلمش درنظر گرفته عملاً، امکان قضاوت دربارۀ تصمیم مریم را از تماشاگر سلب کرده و کاملاً مواضع این شخصیت را تایید کرده است. در مجموع، فیلم «هفت روز» اگرچه نسبت به فیلم‌های مشابه که در خارج از ایران درباره ایران ساخته می‌شوند از کیفیت مناسب‌تر و قابل قبول‌تری برخوردار است اما مثل همه این نوع فیلم‌ها، پر از شعارهای سیاسی یا فمینیستی است که شب و روز داریم آنها را از رسانه‌های مختلف خارج از کشور می‌شنویم. شعارهایی از این دست: “من اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم”و یا  “یک ایران به شما افتخار می کنه خانم”، “تو شیرزنی هستی مریم خانم”. شاید قرار دادن این شعارها در فیلم، برای تماشاگران فستیوال‌ها و مخاطبان غربی که کنجکاو دیدن و شنیدن حرف‌ها و صحنه‌های هیجان انگیز و جذاب از ایران‌اند، جذاب باشد. به ویژه اینکه فیلم تا حدی مستقیماً به زندگی نرگس محمدی و مسائل حقوق بشری مربوط است و نیز نام محمد رسول‌اف در تیتراژ به عنوان نویسنده فیلمنامه آمده که قطعا امتیازهای مهمی برای فروش فیلم و مطرح شدن آن در عرصه بین‌المللی است اما مطمئناً از نظر سینمایی، امتیازی برای یک فیلم نیست.

تا جایی که می‌دانم این فیلم نخستین فیلمی است که ویشکا آسایش، بعد از خروج از ایران در آن بازی کرده بدون اینکه ملزم به رعایت حجاب اجباری و محدودیت‌های دیگر تحمیل شده به زنان بازیگر در سینمای ایران باشد. او در نقش مریم بازی تاثیرگذاری ارائه داده و به خوبی از پس این نقش دشوار و چالش برانگیز برآمده و توانسته احساسات پیچیده و متضاد یک زن را به عنوان یک فعال سیاسی و یک مادر و همسر به نمایش بگذارد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights