بدترین بازی نوید محمدزاده در یک فیلم مثلاً کمدی پُرسروصدا را شاهد هستیم. فیلمی که اینروزها از شلوغکاریهای رایج در سینمای ایران، برای تبلیغ، بیشترین بهره را برده و از هر ترفند رسانهای زردی برای بیشتر دیدهشدن استفاده میکند. «زودپز» به تهیهکنندگی منصور سهرابپور و کارگردانی رامبد جوان در نخستین روز اکرانش توانست به فروشی نزدیک به شش میلیارد تومان دست پیدا کرده و حدود ۱۴۰ هزار نفر را به سینماها بکشاند. پس از گذشت ۲۰ روز از شروع اکران، فروش ۱۰۰ میلیارد تومانی را هم رد کرده است و طی این ۲۰ روز، ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر فیلم را تماشا کردهاند. اما آیا این آمار و ارقام حکایت از فیلم خوبی دارد؟ آیا فروش بالا یا شانتاژهای رسانهای، حاصلش یک کمدی موفق و ماندگار است؟ جواب هر دو سؤال دربارۀ فیلم «زودپز» منفی است. «زودپز» نه فیلم خوبی است و نه در ژانر کمدی میتواند ادعای موفقیت یا ماندگاری بکند.
«زودپز»، ششمین فیلم رامبد جوان در مقام کارگردان بعد از فیلمهای «اسپاگتی در هشت دقیقه»، «پسر آدم دختر حوا»، «ورود آقایان ممنوع»، «نگار» و «قانون مورفی» است. جوان که از آخرین ساختهاش، شش سالی میگذرد، اینبار به سیاق دیگر همکاران فیلمسازش وارد موج دهۀ شصت و نوستالژیبازی آن دوره شده و اینبار قصهاش را در دل موشکباران تهران روایت میکند. وی در این فیلم از حضور محسن تنابنده و نوید محمدزاده بهعنوان بازیگران اصلی بهره برده است و با ترکیبی کنجکاویبرانگیز، با هوشمندی بخشی از فروش فیلمش را پیشاپیش تضمین کرده است. مخاطبی که دوست دارد ببیند حضور آشنای تنابنده در بستر کمدی و در کنار آن حضور ناآشنای محمدزاده بهعنوان زوج هنری وی، و تلفیق آن با سر و شکل برخی جوانهای دههشصتی در کنار اسم رامبد جوان به چه فیلم احتمالاً خاص و متفاوتی میانجامد. در کنار تنابنده و محمدزاده، محمود جعفری، گلاره عباسی، روزبه حصاری و بازیگران دیگر، در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
فیلمنامۀ «زودپز» را مهدی نادری نوشته که پیش از آن فیلم «سامورایی در برلین» را در قامت نویسنده و کارگردان از او دیدهایم. نام ابوالفضل کاهانی بهعنوان بازنویس نهایی فیلمنامه درج شده که فیلمنامۀ فیلم «زیرنظر» به کارگردانی مجید صالحی، از سوابق اوست و در نهایت خود محسن تنابنده عنوان سرپرست نویسندگان را یدک میکشد. اما حاصل این تیم سه نفره، تبدیل به فیلمنامهای بیمزه شده که فقط مدام با کلیشههای (حالا دیگر نخنما شده) دهۀ شصت و جنگ هشت ساله، بازی میکند. این بازی با کلیشه در نهایت نهتنها باعث نجات فیلمنامه و فیلم نشده، بلکه تبدیل به پاشنۀ آشیل آن نیز شده است.
داستان فیلم، دربارۀ سیروس (با بازی محسن تنابنده) است که در دوران جنگ در تهران، درآمدش کرایه و فروش نوار ُ فیلمهای خارجی و قبل انقلابی و کارهایی از این قبیل است که خلاف محسوب میشده و منجر به گرفتاریهایی برایش میشود. باجناقش شاهین (با بازی نوید محمدزاده) نیز با وجود اینکه در تعمیرگاه پدرزنش، قدرت کار میکند، شاهین را در کارهای خلافش همراهی میکند. هر دو در خانه قدرت سکونت دارند و سیروس حتی پس از مرگ همسرش نیز آنجا را ترک نکرده و حکمِ یک نانخور اضافه را ایفا میکند. در این بین که زن شاهین حامله است و شرایط زندگی و مالی سختتر از قبل شده است، قدرت سیروس را تهدید میکند که باید خانه را هرچه زودتر ترک کند. در ادامه به شکل تصادفی، انفجار یک زودپز در تعمیرگاه، منجر به مرگ قدرت شده و این دو باجناق به این فکر میافتند که قدرت را بهعنوان شهید موشکبارانهای تهران جا بزنند و با سؤاستفاده از این قضیه از مواهب خانواده شهدا بهره ببرند. تمام داستان تا انتها، نشان دادن این تلاش و ناکامیهای پیدرپی این زوج نهچندان بانمک و جذاب است. آنها مدام جنازه را در شهر، اینطرف و آنطرف میبرند تا آن را در جایی که موشکی زده شده بیندازند و نقشۀ خود را عملی کنند. نقشهای که با وجود اجرایی شدن، دوام زیادی ندارد و درنهایت لو رفته و دادگاهی میشوند و مجازات این کلاهبرداریشان نیز سقوط موشک در دادگاهشان است! این پایان سرهمبندی شده با اجرایی کمابیش فانتزی هم، تکرار الگویی است که هیچ چیز جدیدی در خود ندارد و ما شاهد این هستیم که در پایان آدمبدهای قصه به سزای اعمال شنیع خود میرسند! یکی از مشکلات فیلم عدم توانایی ایجاد حس سمپاتی مخاطبان با کاراکترهای اصلی است. تماشاگر به لحاظ حسی نسبت به کاراکترهای شاهین و سیروس خنثی است. نه از آنها خوشش میآید که باعث ایجاد حس همدلی شود و در ادامۀ این همدلی منجر به همراهی و مهم بودن غم و شادی و سرنوشتشان شود، نه از آنها بدش میآید بابت این کلاهبرداری که مشغولش هستند که با گرفتاری و مجازاتشان، احساس رضایتی نسبی ایجاد شود و نهحتی به شوخیهای آنها میخندد. یک بلاتکلیفی محض، تماشاگر را در برقراری نسبتش با کاراکترهای روی پرده فرامیگیرد. در نهایت این امر منجر به هدر رفتن سکانسهای بیشماری مانند موشکباران بیمارستان و تلاش برای پیداکردن و نجات بچهها میشود. ما بهخاطر پرداخت بد و ابتر، حتی با پرستاری که جانش را فدای نجات بچهها کرده هم سمپات نمیشویم! در این بین داستانهایی فرعی مثل احتکار برنج و روغن و سایر مایحتاج کمیاب در دورۀ جنگ توسط قدرت و ماجرای زنی که احتمالاً صیغهاش بوده و به دنبال سفتههای خود است، بدون سرانجام درست خود این پیرنگهای فرعی و حتی تأثیر مناسب بر پیرنگ اصلی رها میشود و بیپاسخ میماند.
در بخشهای فنی و پشت صحنه اما اوضاع «زودپز» بهتر است. مرتضی نجفی که مدیریت فیلمبرداری فیلم را به عهده داشته، توانسته در کنار طراحی صحنۀ کامیاب امین عشایری و طراحی لباس کیچ و تیپیکال اما ضروری سارا سمیعی به مودبُرد و پالت رنگ مناسبی برسند. رامبد جوان به غیر از هدایت مناسب فیلمبردار و تیم طراحانش توانسته در دکوپاژ کمابیش آنچیزی که از یک کمدی اکشن را انتظار داریم در قاببندی خود ارائه دهد. هرچند اغراق در همهچیز، همیشه از عناصر کارهای جوان بوده و اینجا نیز بیش از پیش به چشم میآید، اما هیچکدام اینها به اندازۀ فیلمنامۀ بد فیلم به اثر آسیب نزدهاند. تدوین با ایجاد ریتم و ضرباهنگی مناسب در فیلمی نزدیک به دو ساعت در کنار جلوههای ویژه و صداگذاری، در اکثر موارد کار خود را به درستی انجام دادهاند.
بازی بازیگران فرعی «زودپز» کمابیش خوب است، اما محسن تنابنده و نوید محمد زاده که تصور میشد برگ برندههای این فیلم باشند، عملاً حرفی برای گفتن ندارند. تنابنده در بهترین لحظاتش، تکرار کاراکتر نقی معمولی است و از آن جلوتر نمیرود. او که در فیلم درامی مثل «روزی روزگاری آبادان» توانسته بود به خوبی در قالب کاراکتر به یادماندنی مصیب لحظات طنز جالب و غیرتکراری را خلق و جلوهگری کند، اما اینجا هیچ حرف جدیدی ندارد. در کنار او نوید محمدزاده، بدترین انتخاب ممکن برای همراهی تنابنده از سوی رامبد جوان است. محمدزاده با میمیک و صدایی بسیار نامناسب که نشان از عدم درک درست از کمدی دارد، لحظات بسیاری را از بین برده است؛ لحظاتی که با وجود همین فیلمنامۀ پُرایراد شاید اگر در دستان بازیگری بود که آنِ کمدی را بهتر درک میکرد منجر به خندهدارشدن سکانسهایی از فیلم میشد. سکانسهایی که در حال حاضر بسیار بینمک و مسخره شدهاند.
فیلم «زودپز» که با جنجالهای رسانهای تهیهکنندهاش (مثالش آن بحث مسخره با منتقد برنامه نقد فیلم صداوسیما که بلافاصله تبدیل به تیزری تبلیغاتی شده و در سطح انبوهی در فضای مجازی با موضع حقبهجانب پخش میشود)، و مثلث کنجکاویبرانگیز جوان، تنابنده و محمدزاده، توانسته تا این لحظه فیلم پرفروشی باشد. اما ماجرا در همینجا تمام میشود و فیلم صرفاً اسمش در کنار «فسیل»، «هزارپا»، «تگزاس» و … قرار میگیرد. جوان که روزگاری توانسته بود با فیلمنامۀ پیمان قاسمخانی کمدی خوب «ورود آقایان ممنوع» را بسازد، اینبار در کارنامۀ خودش یک پسرفت تمامعیار را با «زودپز» تجربه کرده است. حالا این فیلم هرچقد که میخواهد بفروشد، تغییری در این عقبگرد ایجاد نمیکند.
در نهایت «زودپز» با اینکه بر خلاف تولیدات کمدی این سالها سر و شکل یک فیلم را دارد و هزینۀ زیادی هم برای بخشهای مختلف آن شده و به دنبال شوخیهای جنسی نبوده، اما بازهم از درون تهی است و به دلیل ضعف در داستانپردازی موفق به خلق یک کمدی جذاب و سرحال نمیشود؛ یک بیمزۀ پُرسروصدا!