شرلی کلارک (Shirley Clarke) ،فیلمساز تجربی و آوانگارد آمریکایی را باید در کنار مایا درن، جزو اولین زنان آوانگارد سینما به حساب آورد، اگرچه او هرگز به اندازه مایا درن شهزت پیدا نکرد. اولین بار؛ در سال ۲۰۰۸ بود که در برنامه مرور بر آثار شرلی کلارک، در فستیوال فیلم ادینبرا؛ با کلارک و کارهایش آشنا شدم. قبل از آن هیچ فیلمی از او ندیده بودم و در هیچ کتاب تاریخ سینما یا حتی در کلاسهای دانشگاهی در ایران یا لندن نام او را نیز نشنیده بودم. یک فیلمساز آوانگارد مهجور و فراموش شده از نسل سینماگران آوانگارد و تجربی آمریکا و از حلقۀ فیلمسازان زیرزمینی منطقه گرینیج ویل در منهتن نیویورک. در فستیوال ادینبرا، با دیدن چند فیلم بلند کلارک از جمله ارتباط (The Connection) ،«پرتره جیسون» (Portrait of Jason) و «اورنت: ساخت آمریکا» (Ornette: Made in America) و همچنین چند فیلم کوتاه و آبستره او، احساس کردم که با فیلمسازی مواجهم که کارهایش، علاوه بر فرم و ساختار دقیق و منحصربفردی که دارند؛ با حساسیت اجتماعی ویژهای ساخته شدهاند که کمتر میتوان در کارهای فیلمسازان آوانگارد و زیرزمینی آمریکایی دهه شصت و هفتاد پیدا کرد و برایم عجیب بود که چرا تا این حد ناشناخته مانده و در حاشیه سینما قرار گرفته است.
در کاتالوگِ فستیوال ادینبرا، در معرفی شرلی کلارک با نام اصلی شرلی بریمبرگ، از او به عنوان یکی از پیشگامان هنر «ویدئوآرت» و «اینستالیشن» یاد شده بود که کارهایش تاثیر زیادی بر فیلمسازان آوانگارد و پیشرو جهان داشته است. کلارک همچنین از امضاکنندگان بیانیه سینمای نوین آمریکا بود. او در دهۀ شصت به انجمن فیلمسازان مستقل و زیرزمینی آمریکا پیوست و در عرصه سینمای آوانگارد و مستند در نیویورک نقش مهمی ایفا کرد. فیلمهای کوتاه تجربی کلارک از عکاسی برای نمایش زبانها و «عشق وحشی» نوشته سم شپرد تا طرحهای آبستره و تصاویری از خودش و اطرافیانش را در برمیگیرد. کلارک در فیلمهای بلندش نیز به تصویر دنیای زیرزمینی شهرهای بزرگ آمریکا پرداخته است. در فیلم «دنیای باحال» (The Cool World) که در سال ۱۹۶۴ بر اساس رمانی از وارن میلر ساخت، برای نخستین بار زندگی دستههای سیاه پوست خیابان هارلم را تصویر کرد.
شرلی کلارک در دهه پنجاه، فعالیت هنری خود را به عنوان یک رقصنده و طراح رقص شروع کرد. رقص و موسیقی جَز از عمدهترین سوژههای مستند کلارک به شمار میروند. درواقع، این علاقه به رقص بود که باعث شد که به فیلمسازی روی آورد، زیرا رقص موضوع اولین فیلم کوتاه او «رقص در آفتاب» شد که در سال ۱۹۵۳ ساخت و با وجود اینکه خودش از نتیجه نهایی آن نارضایتی بود اما فیلم مورد تحسین انجمن رقص نیویورک قرار گرفت. کلارک در گفتگو با مجلۀ فیلم کامنت دربارۀ این تجربه خود گفت: “وقتی اولین برداشتها را دیدم، وحشتزده شدم. واقعاً افتضاح بود. تردید داشتم که آیا کار را به پایان برسانم یا نه، اما در نهایت تصمیم گرفتم که ادامه دهم، زیرا اگر این کار را نمیکردم، هرگز چیزی یاد نمیگرفتم. با این حال، بیشتر فیلمهای رقص بسیار ضعیفاند و فیلم من یکی از بهترینها بود و جایزهای هم برد. این موضوع باعث شد که من در زمینه فیلمهای رقص یک مرجع تلقی شوم.”
در فیلم «پل های مدور» (Bidges-Go-Round، ۱۹۵۸)، علائق انتزاعی و حساسیتهای اکسپرسیونیستی خود را در قالب تصاویری از پلهای نیویورک به نمایش گذاشت. دو نسخۀ مختلف از این فیلم وجود دارد، یکی با موسیقی جَز تئو ماسرو و دیگری با موسیقی الکترونیک لوئیس و بیبی بارون. کلارک با به کارگیری دو نوع موسیقی متفاوت، توانست این فیلم را به یک تجربۀ سینمایی متفاوت تبدیل کند. نسخۀ جَز، فضایی آرام از شهر نیویورک میسازد در حالی که موسیقی الکترونیک، حس ترسناک و وهمآوری از نیویورک و پلهای آن القا میکند. با حرکت میان این چهارچوبهای متفاوت، کلارک چشماندازی بدیع از شهر نیویورک ارائه میکند. کلارک همچنین در سال ۱۹۵۹، فیلم دیگری درباره نیویورک ساخت به نام «آسمانخراش» که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه زنده شد. مستندی دربارۀ کارگران ساختمانی در خیابان پنجم نیویورک که درباره تغییرات این شهر حرف میزنند. پس از آن فیلم «زمان ترسناک» را برای یونیسف ساخت که به بررسی فقر و بیماری در میان کودکان جهان سوم میپرداخت.
دهه ۱۹۶۰، دوران اوج خلاقیت و شکلگیری سبک سینمایی کلارک بود، زمانی که او به عرصۀ سینمای زیرزمینی نیویورک راه یافت و نقش خلاقانهای در فضای سینمای مستقل و زیرزمینی نیویورک ایفا کرد، هرچند که خود او با اصطلاح «زیرزمینی» مخالف بود. دهۀ شصت، اوج فعالیت سینماگران تجربی و آوانگارد آمریکایی بود که تحت تاثیر نظریههای ساخت گرایی و فرمالیستی، به ساخت فیلمهای ساختارگرایانه به جای روایتهای خطی روی آوردند. کلارک در ۱۹۶۲ با کمک یوناس مکاس، از چهرههای شاخص سینمای تجربی آمریکا، شرکت فیلمسازی خود را تاسیس کرد و به ساختن فیلمهای مستند و تجربیاش ادامه داد. کارهای کلارک اغلب سانسور میشد و از سوی رسانهها و منتقدان- حتی آنهایی که کارهای آوانگارد را دنبال میکردند- نادیده گرفته شده و در حاشیه قرار میگرفت. او در اعتراض به سینمای تجاری و عامهپسند گفت: “من علیه قراردادهای سینما طغیان میکنم. چه کسی میگوید یک فیلم باید یک میلیون دلار هزینه داشته باشد و آنقدر امن و بیضرر باشد که هر کودک ۱۲ سالهای در آمریکا از آن لذت ببرد؟”
اولین فیلم بلند شرلی کلارک، «ارتباط» (۱۹۶۲)، درواقع، ضبط اجرای تئاتر زندۀ جک گلبر بود که کلارک با تدوین خاص خود آن را تغییر داده بود. تئاتری که روشهای مرسوم بازیگری صحنه را به چالش میکشید. این فیلم در یک آپارتمان کوچک فیلمبرداری شده بود، جایی که گروهی از معتادان به هروئین منتظرند تا فروشندهٔ مواد به آنها هروئین برساند، در حالی که یک گروه فیلمبرداری از آنها فیلم میگیرد. درواقع کلارک، دوربیناش را جای تماشاگران میگذارد و دیوار چهارم تئاتر را میشکند. در ابتدای فیلم، دستیار کارگردان میگوید که کارگردان این فیلم از زمانی که راشها را تحویل داده، ناپدید شده است. این فیلم، تماشاگران را حیرتزده کرد و جنجالهایی به راه انداخت، چرا که مقامات سانسور نیویورک، فیلم را به خاطر استفاده از کلمه «گُه» توقیف کردند. ضمن اینکه کلارک در فیلماش، با صراحت بی سابقهای درباره توزیع و مصرف مواد مخدر حرف زده بود. با این حال، کلارک در دادگاه پیروز شد و فیلم او در نهایت به نمایش درآمد.
کلارک در سال ۱۹۶۳، اندکی پیش از مرگ رابرت فراست، شاعر برجسته آمریکایی، فیلم «رابرت فراست: درگیری عاشقانه با جهان» را ساخت؛ مستندی ۴۰ دقیقهای درباره زندگی این شاعر مشهور که شامل مصاحبهها و سخنرانیهای او در ماههای آخر زندگی او بود و برندۀ جایزه اسکار بهترین فیلم مستند سال ۱۹۶۳ شد. پس از آن کلارک در سال ۱۹۶۴، مستند «دنیای باحال» را ساخت که دربارهٔ زندگی خیابانی در محلۀ هارلم نیویورک بود و به خاطر نمایش صریح فقر و فلاکت زندگی سیاهان در این محله، مورد توجه منتقدان قرار گرفت. در این فیلم، او آدمهای مختلف از تبهکاران هارلم گرفته تا یک مسلمان سیاهپوست را که در خیابان موعظه میکند به تصویر کشید.
اما مهمترین و مشهورترین فیلم کلارک، فیلم «پرترۀ جیسون» است که در در سال ۱۹۶۷ ساخت؛ مستندی ۱۰۵ دقیقهای، سیاه و سفید و ۱۶ میلیمتری که در آن جیسون هالیدی، کلاهبردار و پرفورمر سیاهپوست و همجنسگرای نایت کلابهای نیویورک، در اتاقش در هتل چلسی نیویورک در برابر دوربین کلارک نشسته و کل زندگی خود را در یک شب روایت میکند و به مرور زندگی، جاهطلبیها و سختیهایی که در جامعه نژادپرست آمریکا به عنوان یک سیاهپوست فقیر کشیده میپردازد. زمانی که جیسون در وسط فیلم، آهنگ «موسیقیای که مرا به رقص وا میدارد» را اجرا میکند، این کار را با چنان شور و انرژی انجام میدهد که تقریباً میتوان صدای ارکستر را در ذهن او شنید. او ایستاده در اتاقش در هتل چلسی نیوانگلند که شبیه دفتر یک روانپزشک است، میرقصد و مستقیماً به دوربین نگاه میکند و به نحو خستگیناپذیری، بیوقفه درباره خود و دنیایش حرف میزند. دوربینی که تمام تلاش خود را میکند تا او بتواند راحت زندگی خود را روایت کند. دوربینی که بیحرکت است و مدام از حالت فوکوس خارج میشود و گاهی با زوم به صورت جیسون نزدیک شده یا از آن دور میشود. قبل از کلارک، اندی وارهول قصد داشت فیلمی از زندگی جیسون بسازد اما بعد منصرف شد تا اینکه کلارک، به همراه کارل لی، یکی از دوستان قدیمی جیسون و نویسندهٔ فیلمنامۀ «دنیای باحال»، در یک شب زمستانی به سراغ جیسون میروند و حدود ۱۲ ساعت متوالی از او فیلم میگیرند. جیسون، یک بطری ودکا هم کنار تختش دارد و طرز حرف زدنش نشان میدهد که تا حدی مست است و جمله «من هرگز نمیگویم» را به نحو طعنهآمیزی تکرار میکند. او از سالهایی حرف میزند که به عنوان نوکر برای زوجهای سفیدپوست ثروتمند در سان فرانسیسکو کار میکرد و یا مجبور بود از راه خودفروشی یا به تعبیر خودش به عنوان “یه فاحشهٔ تمامعیار” پول دربیاورد: “از مِین تا مکزیک با مردم خوابیدم و یه دلار هم گیرم نیومد.” او همچنین دوران کودکی سخت و پرتنش خود را به یاد میآورد، زمانی که اسمش آرون پین بود؛ پسربچهای تخس و ستیزهجو که پدری خشن و بداخلاق داشت. در فیلم، جیسون که عملاً یک لیتر کامل ودکا را نوشیده و یک نخ ماریجوانا را هم کشیده، دیگر رمقی برای حرف زدن ندارد اما علاقهاش به حرافی و خودنمایی هرگز تمام نمیشود. در طول فیلم، او میخندد، گریه میکند، عصبانی میشود و اعتراف میکند که کلاهبرداری بدجنس و دروغگو است و لحظات خودبیزاری شدیدش را به نمایش میگذارد. «پرترۀ جیسون»، حتی یک مصاحبۀ متعارف هم نیست، هرچند گاهی صدای کلارک و کارل لی و دیگر اعضای گروه فیلمبرداری از پشت دوربین شنیده میشود که انگیزهها و تصمیمات زندگی جیسون را زیر سؤال میبرند و به انتقاد از شخصیت بد او میپردازند. کارل لی، از پشت دوربین، مدام به جیسون میگوید “هی، جیسون… داستان پلیس رو بگو”؛ “دربارهٔ برادر تاگ حرف بزن”. این رفتار عوامل فیلمبرداری و حملات آنها باعث میشود که جیسون عصبی شده و حالت دفاعی بگیرد و به گریه بیفتد. به هر حال با اینکه شرلی کلارک، جلوی دوربین نمیآید و وارد مکالمۀ مستقیم با جیسون نمیشود اما حضور او پشت دوربین کاملاً حس میشود. او قطعاً میدانست دارد چه میکند و درباره چه کسی دارد فیلم میسازد. او میخواست فیلمش شبیه هیچ فیلم مستند و پرتره دیگری نباشد. «پرترۀ جیسون»، به عنوان یکی از اولین نمونههای مستند پرتره است که به شیوه ای آوانگارد و غیرمتعارف ساخته شد. بسیاری از منتقدان سینمایی وقتی این فیلم برای اولین بار اکران شد، آن را بهعنوان یکی دیگر از فیلمهای زیرزمینی بی سر و ته فرض کرده و نادیده گرفتند، همانطور که قبلا فیلمهای مایا درن، اندی وارهول و جک اسمیت را نادیده گرفتند. اما اینگمار برگمن، بعد از دیدن «پرترۀ جیسون» گفت که این فیلم، خارق العادهترین فیلمی است که او تا به حال دیده است. الن گینزبورگ نیز دربارۀ آن گفت: “جیسون به لحظات درخشانی از تاریخچه روح خود میرسد، یک مونولوگ شبانه که دیوار بین طنز خصوصی و گفتمان عمومی را میشکند.”
کلارک در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، وقت خود را صرف ساخت فیلمهای تجربی از اجرای زندهٔ رقصهای مختلف کرد. او به کمک موزه هنر مدرن، به پیشگام استفاده از فیلم ویدئویی و فناوری تبدیل شد و مجموعهای از فیلمهای کوتاه تجربی ساخت. آنیس واردا، شرلی کلارک را در نقش کوتاهی در فیلم خود «شیرها عشق میورزند» به کار گرفت. نوئل بورچ نیز در فیلم «رم میسوزاند»، از شرلی کلارک استفاده کرد. کلارک دربارۀ تجربیاتش به عنوان یک زنِ فیلمساز گفته بود: ” من این را به عنوان یک مزیت میبینم که زن هستم، شاید چون به آن عادت دارم. متوجه شدم که میتوانم کارهایی را انجام دهم که یک مرد نمیتواند. در ابتدا نگران بودم که با عوامل مرد در صحنه مشکل داشته باشم، اما بعد فهمیدم کسانی که دوست ندارند با یک زن کار کنند، اصلاً وارد گروه فیلمسازی او نمیشوند. به زودی ما در سینما به عنوان افراد کار میکنیم، نه به عنوان جنس مخالف.”
آخرین فیلم کلارک که در سال ۱۹۸۵ ساخت، مستندی با عنوان «اورنت: ساخت آمریکا» بود دربارۀ زندگی و حرفهٔ اورنت کلمن، نوازندهٔ سیاه پوست ساکسیفون و از پیشگامان موسیقی جَز مدرن. کلارک به جای یک مستند روایی، مصاحبههای کلمن را با تصاویر آرشیوی از اجراهایش را به سبک موزیک ویدئو و با نگاهی سایکدلیک که با اجرای جَز آزاد کلمن همخوانی داشت، تدوین کرد.
شرلی کلارک علاوه بر فیلمسازی، از ۱۹۵۷ تا ۱۹۸۵ در دانشگاه یو سی ال ای (UCLA) آمریکا، به عنوان استاد سینما و ویدئو تدریس میکرده است. کلارک در اواخر عمرش دچار بیماری آلزایمر شد و در ۱۹۹۷ در بوستون درگذشت. کلارک اگرچه سالها در حاشیۀ سینما ماند اما با شیوهٔ منحصربفرد فیلمسازیاش، مسیر تازهای را در سینمای مستند و تجربی ترسیم کرد که دیگران امروز آن را دنبال میکنند. به نظر میرسد، آثار او به لطف سینهفیلها و هواداران سینمای تجربی و آوانگارد دوباره کشف شده و بازخوانی میشوند.