برخورد قضایی با سحر دولتشاهی بهخاطر رقص در سکانسی از سریال «داریوش» یکی از عجیبترین مواجهههای نهاد قدرت با هنر بود. به نظر میرسد بیش از آنکه بازیگر بهعنوان متهم فراخوانده شود خود اتهام سرشار از ابهام است. ابتدا باید ثابت کرد که اکت او مصداق رقص بوده یا نه؟ آنچه میبینیم بیش از آنکه حرکات موزون باشد، شکلک درآوردن و همراهی طنازانه با پارنتر مقابل است. بیشتر به لوندی میماند یا رقصندگی. عجیب است که این همه مصادیق لودگی با دیاگوگهای اروتیک در فیلم و سریالها وجود دارد که مشمول ممیزی نمیشود، اما حرکات دولتشاهی نهتنها دور از شون اسلامی تعریف شده که با خود بازیگر هم برخورد قضایی میکنند. اگر هم تخلفی رخ داده این تهیهکننده و صاحب اثر است که باید پاسخگو باشد نه بازیگری که باید نقش را بازی کند. واقعیت این است که رقص یکی از چالشهای بزرگ تولیدات نمایشی در مدیومهای مختلف است چه در سینما و تلویزیون و چه در تئاتر که روند مجوز و اکران را با مشکل مواجه میکند. این سانسورها البته اغلب شامل زنان بازیگر میشود وگرنه حالا چندسالی است که نمایش رقص مردان در سینما و حتی تلویزیون عادی شده و به تصویر کشیدن آن با موانع ممیزی و نظارتی همراه نمیشود. رقص عزت الله انتظامی در «روز فرشته»، اکبر عبدی در «اجاره نشینها»، رقص دوتایی امین حیایی و رضا گلزار در «کما» و جواد عزتی و رضا عطاران در «هزارپا». رقص دستهجمعی مردان در «جهان با من برقص» و «درباره الی». رقص فروتن در «شب یلدا»، رقص مهران مدیری و شریفینیا در «دایره زنگی»، رقص علی نصیریان و امیر جعفری در «پستچی سه بار در میزند»، رقص رضا کیانیان و اصغر همت در «یه جبه قند»، رقص نوید محمدزاده و پیمان معادی در «ابد و یک روز» و «برادران لیلا»، رقص شهاب حسینی در «برادرم خسرو»، رقص نوید محمدزاده در «سرخپوست». نمونههای زیاد دیگری از رقص بازیگران مرد را میتوان فهرست کرد که از حوصلۀ این متن خارج است. در این گزارش مروری خواهیم داشت به برخی از این موارد که رقص بازیگران موجب حذف یک سکانس یا دستاندازی برای نمایش اثر تبدیل شده است. رقصهایی که حذف و سانسور شدند.
یکی از آخرین نمونههای آن حذف رقص والسی پارسا پیروزفر و احترام برومند در سریال «در انتهای شب» بود. سکانسی که بهشدت مورد توجه قرار گرفت و در فضای مجازی وایرال شد و گویی همین مسئله هم در حذف این سکانس نقش داشت. روابط عمومی ساترا اعلام کرد پخش حرکات موزون نامتعارف در قسمت سوم سریال «در انتهای شب» از ابتدا برخلاف کاربرگ اصلاحیه ارائه شده از سوی ساترا به سکوی پخشکننده بوده است که پس از پخش این سکانس و تذکر از سوی همکاران معاونت پایش و نظارت ساترا مطابق با کاربرگ اصلاحات مصوب در شورای صدور مجوز انتشار ساترا، سکوی فیلمنت نسبت به حذف سکانس یاد شده اقدام کرد. این در حالی بود که در یکی دیگر از سکانسهای همین سریال هدی زینالعابدین خیلی کوتاه شمایلی از رقصیدن را بازی کرد. به قول خودش رقص دههشصتی. اما این سکانس با مشکلی مواجه نشد. آنچه که این حذف و سانسورها را مضحک میکند، سانسور پس از پخش است. در جهان رسانهایشده و جامعۀ شبکهای امروز بهراحتی نمیتوان مسیرهای دستیابی را مسدود کرد یا به سانسور دست زد، جامعه به میانجی ابزارهای ارتباطی نوینی که با توسعۀ فناوریهای دیجیتالی در اختیار دارد، راهی برای عبور از این انسداد پیدا میکند و دقیقاً همان چیزی را که تلاش میشود دیده نشود، با میل بیشتری به تماشا مینشیند. از سوی دیگر، حذف صحنهای از یک سریال که مجوزش را گرفته، بیش از آنکه اصلاح آن باشد، اقدام علیه اعتبار خود است. حذف آنچه که مجوزش از پیش صادر شده، فرمان دادن به فهم خود است. فارغ از این، سکانس حذفشدۀ رقص در سریال «در انتهای شب» از حیث مضمونی و فرم روایی، نه نمایش صرف حرکات موزون، بلکه یک سکانس حسی و زیباییشناختی از رابطۀ عاطفی یک پسر با مادر پیر و بیمارش بود که احساس همدلی را درمخاطب برمیانگیخت و بر تقویت و تحکیم رابطههای خانوادگی تأکید داشت. مصداق غنا نبود، غنیتر کردن زیبایی یک رابطۀ مادر و پسری بود که مهربانی را روایت میکرد.
در واقع حذف یک رقص فقط حذف حرکات موزون نیست، بلکه حسوحال و مفاهیم و معانی دراماتیک نهفته در آن هم حذف شده و در واقع زبان سینمایی اثر الکن میشود. ازاینرو میتوان گفت که این نه یک حذف فیزیکی و تصویری که حذف احساسی و عاطفی تماشاگرانی است که از تماشای این صحنه لذت بردهاند. ساطورهای سانسور همیشه در پی قتل حقیقت و زیبایی است، اما قطع این سکانس در جهان رسانهای امروز، بیش از آنکه مصداق نظارت باشد، نشانۀ بلاهت است. وقتی این صحنه و لحظه در شبکههای اجتماعی وایرال شده و همه دیدهاند، حذف آن از پخش پلتفرم چه چیزی را پنهان میکند؟ حتی انتشار خبر این حذف، به دیده شدن بیشتر آن کمک کرده و آنها که ندیده بودند هم به تماشای آن در فضای مجازی نشستند. حذف هر چیزی که به تماشای بیشتر آن بینجامد، توقف آن نیست، تمدید و تکثیر آن است. در جهانِ شبکهای شدۀ امروز، قیچی سانسور هر آنچه را ببُرد، بُرندهتر میکند. دستهایی که میخواهند چشمها را ببندند، بیناترش میکنند. در جهان فناوری نمیتوان به حذف فتوا داد. هر آنچه با ایدئولوژی سانسور پایین بیاید با آسانسور تکنولوژی بالا میرود.
واقعیت این است رقص در سینما صرفاً بازنمایی خود آن بهمثابۀ حرکات موزون نیست، بلکه یک اکت دراماتیک برای نمایش شادی و شور و حس رهایی یا ایجاد موقعیت کمدی و طنز هم است. در واقع رقص بهمثابۀ یک هنر در خدمت هنر هفتم قرار میگیرد تا بتوان تجربهها و عواطف و احساسات درونی شخصیتها را بیرونی کرده و به تصویر بکشد. حتی گاهی رقص واکنشی تراژیک از یک موقعیت است و بهجای اینکه حس شادی یا شور و شعفی در تماشاگر ایجاد کند، احساس غم و ناراحتی را در او بر انگیزد. مثل رقص نوید محمدزاده در «ابد و یک روز» در همراهی با برادر و خواهرهایش. از پس موسیقی شادِ در متن، موسیقیِ متن غمگین بر میآید تا پشت این رقص و پایکوبی، تراژدی خانوادهای پررنج بازنمایی شود… . اندوه و غمی که در عمق این صحنه نهفته، تلخ و گزنده است. به ویژه آنجا که محسن (نوید محمدزاده) حال ناموزون خود را با حرکات موزون به نمایش میگذارد. گویی این صحنه روایتی نمادین و کنایۀ تلخی از حال و قال مردم ماست که غم و رنجهایشان را پشت لبخندهای زورکی و شادیهای تصنعی پنهان میکنند. حقیقت این خانواده (جامعه) در این رقص و شادی نیست، در وضعیت دردناکی است که اعظم (شبنم مقدمی) روایت میکند. آنجا که میگوید: «تو این خونه هیچی تمومی نداره!.از ظرفهای کثیف بگیر تا نیش و کنایۀ آدمها به همدیگه». یک تلخی بیپایان! رقص عزتالله انتظامی در فیلم «روز فرشته»، یکی از بهیادماندنیترین رقصهای سینمایی است. نیتالله، مرد ثروتمند و خسیسی است که برای برداشتن پولش از بالای بلندی، به زمین سقوط میکند و روحش بهطور موقت از بدنش جدا میشود. او در قالب روح، به خانهاش سر میزند و زمانی که میبیند بچههایش موقع خواندن وصیتنامۀ او به جان هم افتادهاند، شروع میکند به رقصیدن. این رقص، غم بزرگی را بههمراه میآورد. چون میفهمد که دیگر نمیتواند صاحب اموالش باشد و بچههایش کوچکترین حسی به مرگ او ندارند.
سکانس رقص محمدرضا فروتن در «شب یلدا» یکی از تلخترین رقصهای سینمای ایران است. درست در جایی از فیلم شاهدش هستیم که حامد، متوجه خیانت همسرش شده و از طرف دیگر، از خانم همسایه هم که مدتی است همدمش شده، بیمهری میبیند. او در شب تولد دخترش، فیلم تولد سال گذشته او را تماشا میکند. در فیلم همه میگویند حامد باید برقصد. او با دخترش میرقصد اما همان موقع، مأمورها سر میرسند و تولد بههم میخورد. فاطمه معتمدآریا در فیلم «گیلانه» در نقش مادر پیر و ناتوان یک پسر جانباز ظاهر شده. او به سختی پسرش را تروخشک میکند و مدام به او امیدواری میدهد که بهزودی ازدواج میکند و زندگیاش روبهراه میشود. از ابتدای فیلم شاهد زندگی و اوضاع سخت مادر هستیم و ناتوانیاش را در انجام کارهای روزمره میبینیم، بنابراین وقتی با همین حالت برای روحیه دادن به پسر شروع به رقصیدن و خواندن میکند، بیشتر از اینکه احساس خوشحالی کنیم، غم و اندوه در دلمان جا میگیرد. در فیلم «برادران لیلا» با دو سکانس رقص مواجهیم. اولی زمانی است که پدر در تالار عروسی بهعنوان بزرگ فامیل از روی صندلی قدرت بلند میشود و به میدان رقص میآید و پسران هم همراهیاش میکنند. این رقص با اینکه مقدمۀ نزول پدر از اوج به حضیض و در نهایت نابودی تمام آرزوهایش است، اما چندان رقص تلخی به حساب نمیآید. تلخترین رقص را در پایان فیلم شاهد هستیم؛ جایی که پدر وسط تولد نوهاش میمیرد و علیرضا برای اینکه شادی کودکان بههم نخورد با آنها در رقص همراهی میکند. او پدرش را از دست داده و چشمانش اشکآلود است، اما به رقص ادامه میدهد. رقص محسن تنابنده در فیلم «جنگ جهانی سوم» و در نقش شکیب هم نمونۀ دیگری از این رقص محزون است. همین موقعیت و رقصی تحقیرآمیز را در سریال «جنگل آسفالت» و با بازی امیر جعفری شاهد بودیم. رقص در واقع یک موقعیت دراماتیک از کمدی تا تراژدیک است که در نظارتهای ایدئولوژیک در سینمای ایران همواره در معرض حذف و سانسور قرار دارد. حذفی که نهفقط یک پلان یا سکانس که احساس نهفته در آن را عقیم میکند.