هان کانگ، نویسندۀ اهل کرهی جنوبی، با اولین رمان ترجمه شدۀ خود با عنوان «گیاهخوار» به موفقیت بسزایی در دنیای انگلیسی زبان دست یافت. این کتاب که در سال ۲۰۱۵ به زبان انگلیسی منتشر شد، بلافاصله با اقبال همراه شد و جایزۀ بوکر بینالمللی را برای این نویسنده به ارمغان آورد. نوبل ادبیات ۲۰۲۴ نیز به هان کانگ تعلق گرفت. آکادمی سوئد اعلام کرد که خانمِ هان کانگ برای «نثر به شدت شاعرانهاش که با رنجهای تاریخی رویارو میشود و شکنندگی زندگی انسان را به تصویر میکشد» برندهی این جایزه شده است.
«گیاهخوار» دربارۀ زن درونگرایی است که در پی دیدنِ کابوسی وحشتناک، تصمیم میگیرد دیگر گوشت نخورد. در این مسیر، پدر و همسرش با قساوت با او برخورد میکنند و زنجیرهای از وقایعِ ناخوشایند دیگر، به دگرگونی تدریجی جسمی و روانی او منتهی میشود و او را از خانواده و جامعهاش دور و بیگانه میکند و در پایان او را به سمت آرزوی تبدیل شدن به یک درخت سوق میدهد.
دربارهی هان کانگ
هان کانگ در ۲۷ نوامبر ۱۹۷۰ در شهر تاریخی گوانگجوی کرۀ جنوبی در خانوادهای با پیشینۀ ادبی متولد شد. او دختر رماننویس معروف، هان سونگ وون است و یک برادر به نام هان دونگ ریم دارد که او نیز نویسنده است. هان کانگ در دانشگاه یونسی که یکی از قدیمیترین دانشگاههای کرۀ جنوبی است، ادبیات کرهای خواند و کار نویسندگی خود را با انتشار شعرهایش در فصلنامۀ «ادبیات و جامعه» آغاز کرد. نخستین داستان کوتاه او در سال ۱۹۹۴ برندۀ جایزهی ادبی شد. از آن زمان به بعد، آثار متعددی از او از جمله رمان، شعر و مجموعه مقاله منتشر شده است. برخی از رمانهای او عبارتند از: «میوه زن من» (۲۰۰۰)، «اعمال انسانی» (۲۰۱۴)، «کتاب سفید» (۲۰۱۶)، و «ما جدا نمیشویم» (۲۰۲۱).
هان کانگ، سالهاست که از میگرن رنج میبرد. او در یکی از مصاحبههایش گفت که اگر صد در صد سالم بود سراغ نویسندگی نمیرفت چرا که میگرن چشمانداز جدیدی به زندگی او بخشیده و بر نویسندگی و جهانبینی او تاثیر گذاشته و او را به شکنندگی وجودش آگاهتر کرده است. این آگاهی، نوشتههای او را شکل داده و به او کمک کرده تا رنج و درد را در آثارش انعکاس دهد و نسبت به میرایی خود آگاهتر شود. هان کانگ در موسسۀ هنری سئول، مدرسِ نویسندگی خلاق بوده است و علاوه بر این نوازنده است و یک سی دی با ده آهنگی که خودش ساخته و شعرشان را نوشته و ضبط کرده، منتشر کرده است.
رمان گیاهخوار
یونگ هی، شخصیت اصلی رمان «گیاهخوار» در پی دیدنِ کابوسی مشمئزکننده، برای تزکیۀ نفس خود از خشونت، تصمیم میگیرد گیاهخوار شود و شبانه تمام گوشتی که در فریزر خانهشان دارند را دور میریزد تا انگار تنش را از گناه و خشونت منزه کند و رفتهرفته میبیند برای رسیدن به معصومیتی ناب میبایست از تن انسانی خود نیز فاصله بگیرد و نسل بشر را رها کند تا خود را از سیاهی برهاند.
یونگ هی، صدایی به عنوان راوی ندارد اما این که چه حس میکند و چه فکر میکند را از طریق مکالمه ابراز میکند. او به خواهرش میگوید: «من دیگه یه حیوون نیستم. دیگه نیازی به غذا خوردن ندارم. بدون اون هم میتونم زندگی کنم. تنها چیزی که نیاز دارم نور آفتابه.»
«گیاهخوار» رمانی در سه فصل است با نامهای: «گیاهخوار»، «لکههای ماهگفتگی» و «شعلههای سبز». هر فصل، راوی متفاوتی دارد: شوهر یونگ هی، برادر شوهرش و خواهرش. فصل اول از زاویۀ دید همسر یونگ هی، آقای چونگ روایت میشود و یونگ هی را که زنی است ساده و کم توقع به خواننده معرفی میکند:
«جذابیت خاصی در او وجود نداشت اما هیچ اشکالی هم در او دیده نمیشد، به همین خاطر دلیلی برای ازدواج نکردن ما با هم وجود نداشت. شخصیت خنثی این زن که نه اثری از تازگی در آن دیده میشد و نه دلربایی و یا فرهیختگی، کاملا مناسب من بود. نیازی نبود که با کارهای هوشمندانه او را تحتتاثیر قرار دهم یا این که نگران باشم که مرا با مدلهای مرد درون مجلات مد مقایسه کند. اگر به خاطر ملاقاتهای کاریام دیر به خانه میآمدم ممکن نبود نگران شود. حتی نیازی نبود به خاطر شکمم که از بیست و سه- چهارسالگی شروع به بزرگ شدن کرده بود و دست و پاهای استخوانیام که هر چه تلاش کردم نتوانستم عضلانیشان کنم و یا عقدهی حقارتی که در من وجود داشت نگران باشم.»
«گیاهخوار» با این توصیفهای ناخوشایند همسر یونگ هی ادامه مییابد و زمانی که یونگ هی ناگهان تصمیم میگیرد گیاهخوار شود، این تصویر غیرجذاب و معمولی نیز از هم میپاشد، تصمیمی که در چارچوب فرهنگ کره به عنوان یک اقدام رادیکال و سرکشی محض تلقی میشود. هان کانگ از بطن این تنشها، تمهایی چون خودمختاری، هویت و شرایط انسانی را بررسی میکند:
«قبل از گیاهخوار شدن همسرم، هیچ چیز خاصی در مورد او وجود نداشت. صادقانه بگویم؛ در ملاقات اولمان حتی به نظرم زن جذابی هم نیامد. قد متوسطش، موهای یکاندازهاش که نه کوتاه بودند و نه بلند، پوست زرد و بیمارگونهاش، استخوان برآمدۀ گونه و حالت رنگپریدۀ چهرهاش هرچه که نیاز بود، به من فهماند. وقتی که داشت به طرف میزی میآمد که من پشتش نشسته بودم، نمیتوانستم از کفشهای مشکیاش چشم بردارم—آنها سادهترین کفشهایی بودند که میشد تصور کرد. او با حالت خاصی راه میرفت؛ نه خیلی سریع و نه خیلی آهسته، و به جای قدمهای کوتاه و پرعشوۀ زنانه، گامهایی بلند برمیداشت»
فصل دوم این رمان با عنوان «لکهی ماه گرفتگی» از زاویۀ دید برادرشوهر بینامِ یونگ هی روایت میشود. این تغییر در زاویۀ دید، به مخاطب این فرصت را میدهد تا یونگ هی را از دریچۀ متفاوتی ببیند. این بخش متمرکز بر شیفتگیِ شهوانی و وسواس ذهنیِ برادرشوهرش متعاقب لاغر شدن شدید یونگ هی و دور شدناش از واقعیت است و تمهایی چون میل، شرم و نگاه خیرۀ مردانه جایی که زنان صرفا ابژۀ جنسی بیهویتاند را واکاوی میکند.
فصل سوم و پایانی رمان با عنوانِ «شعلههای سبز» از دریچۀ دید خواهر یونگ هی، این هی، به تصویر کشیده میشود. یونگ هی از نظر جسمی و روانی همچنان رو به زوال است و از هویت انسانی خویش جدا میشود. فانتزیهای او در مورد رها کردن بدن انسانیاش و تبدیل شدن به یک گیاه یا درخت تشدید میشود. استحالۀ یونگ هی از یک زن خانهدار معمولی به زنی که باور دارد یک درخت است، تمثیلی است بر جستجوی هویت انسانی و مقابله با هنجارهای اجتماعی سنتی. یونگ هی به دلیل شرایط وخیم جسمی و روحی از جمله امتناع از غذا خوردن و تلاش برای زندگی مانند درخت، در بیمارستان بستری میشود. این هی به ملاقاتِ یونگ هی در بیمارستان میرود و تلاش میکند جهان پر از هذیان خواهرش را درک کند و با آن ارتباط برقرار کند.
هان کانگ، زن را در جامعهی مردسالار کرۀ جنوبی با نگاهی روانکاوانه از نظر میگذراند. او در مورد ایدۀ اولیۀ این رمان چنین گفته است: «یک داستان قدیمی داشتم به نام «میوه زن من» که حدود ده سال پیش نوشته بودم و دربارۀ زنی بود که جسما گیاه میشود و شوهرش میگذاردش در گلدان و آبش میدهد و از آن مراقبت میکند. همیشه میخواستم ادامهای برای این داستان بنویسم، و خب این انگیزهی اولیۀ من بود و دوم این که همیشه دربارۀ خشونت انسانی کنجکاو بودهام، میخواستم ببینم معصومیت انسانی اساساً ممکن است یا نه، و یک نفر میبایست بر چه چیزهایی فائق آید تا زندگی سراسر دور از سرزنشی داشته باشد.»
رمان «گیاهخوار»، توسط سه نشر، ماهابه، نوای مکتوب و آناپنا به ترتیب با ترجمههای مرضیه سادات هاشمیپور، نیلوفر رحمانیان و مهلا سادات عرب منتشر شده است.