کلی کوریگان، نویسنده، روزنامهنگار و مجری تلویزیونی مشهور آمریکایی است که به خاطر نوشتههای صمیمانهاش در مورد زندگی خانوادگی، چالشها و بحرانهای شخصیاش شناخته شده است. او خالقِ ناداستانِ (نانفیکشنِ) «با من بیشتر حرف بزن» است که بخشی از زندگینامهی اوست در قالبِ تکگوییهایی ملانکولیک.
کلی کوریگان در ۱۶ آگوست ۱۹۶۷ به دنیا آمد. او دختر یک خانوادهی ایرلندی-آمریکایی بود که از دبیرستان رادنور در پنسیلوانیا فارغالتحصیل شد و مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه ریچموند و کارشناسی ارشدش را در رشتهی ادبیات از دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو اخذ کرد. در سال ۲۰۰۴، زمانی که فرزندانش هنوز نوپا بودند درگیرِ سرطان پستان گرید ۳ شد و در همان زمان پدرش نیز به سرطان پیشرفته مبتلا شد. این تجربهی دردناک، نگاهش به زندگی را تغییر داد و او را به نوشتن واداشت تا از این طریق بر احساس ترس خود و حملات پنیکاش غلبه کند.
کلی کوریگان همچنین پادکست انگیزشی ۴۰۰ قسمتیای با محوریت رشد شخصی و خودآگاهی تولید کرده که بازخوردهای مثبتی از مخاطبانش دریافت کرده است. این پادکست؛ بستری است که در آن طیف گستردهای از موضوعات را بررسی میکند و شامل گفتگو با مهمانان مختلف، از جمله کارشناسان، نویسندگان و چهرههای شناخته شده است که تجربیات خود را به اشتراک میگذارند. کوریگان کتابهایی در ژانر کودک نیز نگاشته است از جمله «سلام دنیا!». علاوه بر این او نویسندهی چهار کتاب پرفروش نیویورک تایمز است.
کوریگان در «بیشتر با من حرف بزن» به پیچیدگیهای ارتباطات انسانی میپردازد؛ جایی که هیچ قاعدهی از پیش مشخصی، نمیتواند تصمینی باشد برای سهل پیش رفتن روابط. این کتاب مجموعهای از ۱۲ روایت صمیمانه و طنزآمیز از تجارب نویسنده است در قالبِ حکایات، تأملات و مشاهدات شخصی او با تاکید بر قدرت کلمات در حفظ و شفای روابط، مبارزهی پدرش با بیماری سرطان، تاثیر شگفتانگیز تسلی و همدلی با زخمهای دیگران و قدرت نه گفتن.
این کتاب همچنین، شرححالی صادقانه است در به تصویر کشیدن عشق، فقدان و دریافتِ معنای تازهای از دوست داشتن که علیرغم پراکندهگویی، ارتباط خوبی با خوانندگان برقرار میکند. یکی از جذابترین فصلهای «با من بیشتر حرف بزن»، جایی است که کوریگان به تأثیر معجزهآسای گوش دادن واقعی میپردازد و تجربهی شخصیاش را با یک ماساژور صورت برایمان میگوید که او را تشویق به خالی کردن هر آنچه در دلش میگذرد میکند و فضایی برای ارتباط و احساس درک شدن ایجاد میشود. این فصل بر اهمیتِ شنیده شدنِ واقعی تأکید میکند:
«تا حالا هیچکس مثل تو اینقدر صمیمی به حرفهایم گوش نداده بود و همدلی نکرده بود. هر بار چتریهایم را کوتاه کنم به یاد تو خواهم بود.»
کوریگان در سراسر کتاب با اندوه و سوگ دستوپنجه نرم میکند. او درگیرِ غمِ از دست دادن پدرش و یکی از دوستان نزدیکش است. این فصل به پیچیدگی فرایند سوگ و روبهرو شدن با آن و سردرگمی متعاقب آن میپردازد. این وقایع او را وادار میکند تا زندگیاش را دوباره ارزیابی کند و سپاسگزار تمام آن موهبتهایی باشد که دارد.
کوریگان در زیباترین بخش کتاب دریافتش از «دوست داشتن» را برایمان میگوید: «معنی دوستت دارم این نیست که خندهات را دوست دارم یا حالات رمزآلود صورتت یا لباسزیرهای هم رنگت را. دوستت دارم یعنی با این که غبغب درآوردی، به احساس ناامنی اجتماعیات غلبه نکردهای، با اینکه هنوز جرات نداری از رئیسات ترفیع بخواهی اما من دوستت دارم.»
«یا وقتی پدر و مادری در حال مردناند و میگوییم دوستت دارم، معنیاش این است که با اینکه وقتی موهای سفیدت را شانه میزدم گفتی حالت بهتر است، با اینکه التماس کردم که نروی (با این که میدانم باید بروی) که یکبار دیگر چشمهایت را باز کنی و باز هم رفتی و هیچ اثری از تو به جز صدای روی پیغامگیر، نمیتوانم پیدا کنم، دوستت دارم.»
مانند تمام مدرسان انگیزشی، کوریگان نیز از معجزهی سکوت مینویسد که با سکوت، نیازهایش کاهش مییابد، به عمق زندگیاش نزدیکتر میشود و کمتر از خود انتقاد میکند.
و از شکرگزاری بابتِ تمام آنچه داریم میگوید. برای سلامتی و تمام غذاهای خوشمزهی روز شکرگزاری، برای آدمهایی که کنارماناند و عشقی که میانمان است.
به باور کوریگان، پتانسیل ما برای خوب بودن به خاطر دیگران، خوشحال کردن دیگران و بخشیدن، فرصتی برای ما است تا از سوگواریهایمان بگذریم، متعهد شویم، عذرخواهی کنیم و صدباره تلاش کنیم. شاهد رشد آدمها باشیم، از نوزادی به کودکی، از کودکی به نوجوانی تا در جایی از کشتی پیاده شویم و از دستشان بدهیم.
روژان سری، مترجم جوان این کتاب میگوید: «این کتاب نخستین تجربهی ترجمهی کتابم بوده است. مقاله و داستان کوتاه زیاد ترجمه کرده بودم اما با نشر میلکان این فرصت را داشتم که این کتاب را در قالب یک نانفیکشن بلند ترجمه کنم که برایم بسیار دوستداشتنی بود.»