«شیطان وجود ندارد» فیلمی ژاپنی است که سال گذشته در جشنوارۀ جهانی ونیز به نمایش درآمد و برندۀ جایزۀ ویژۀ هیئتداوران شد. همچنین جایزۀ فدراسیون جهانی منتقدان (FIPRESCI) هم به این فیلم تعلق گرفت. ریوسوکه هاماگوچی را با فیلم درخشانِ «خودرویم را بران» به یاد میآوریم. اقتباسی از یک داستان کوتاه به همین نام، نوشتۀ هاروکی موراکامی نویسندۀ نامدار ژاپنی که در محافل سینمایی مورد توجه و تحسین فراوان قرار گرفت. فیلمی که سه سال پیش برندۀ جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد و جایزۀ بهترین فیلمنامه از جشنوارۀ کن را هم دریافت کرد.
هاماگوچی پیشتر بهعنوان فیلمسازی فعال و موفق در جریان سینمای هنری ژاپن از ابتدای قرن شناخته میشد. او در این دوران ۱۷ فیلم بلند داستانی ساخته و به یک سبک مشخص و قابل ردیابی در آثارش رسیده است. گرایش بهنوعی از ناتورالیسم همراه با ریتمی آرام و نزدیکشدن گامبهگام به عمق شخصیتها و قصۀ کمفراز و فرود اما ملتهبی که برگزیده است. به همین دلیل است که تماشای فیلمهای هاماگوچی و درگیرشدن با قصههای ظاهراً تخت، اما در باطن چندلایۀ او، صبر و حوصلهای مضاعف میطلبد. اگر فیلم «سولاریس» -بازسازی فیلم مشهور تارکوفسکی- را که در دوران دانشجویی ساخت دیده باشید، متوجه منظورم از صبر و حوصلۀ مضاعف برای تماشای آثارش میشوید.
«شیطان وجود ندارد» هم فیلمی از همین دست است. قصهای آرام و فاقد حادثههای دراماتیک که بهوضوح میکوشد روی پرداخت شخصیتها و درونمایۀ پیرنگ روایت تمرکز کند. هاماگوچی بیش از آنکه به ضرباهنگ روان روایت بپردازد، مایل است حالتهای درونیِ شخصیتها را برای تماشاگرش آشکار سازد و توجه مخاطب را به ظرافت گرههای روایی جلب کند. اما این شیوۀ ملایم و مونوتون قصهگویی به همین سادگی پایان نمییابد. هاماگوچی عمدتاً از استراتژی روایتی تقریباً مشابه میشائیل هانکه تبعیت میکند. همیشه در سکانسهای پایانی یک رخداد ناگهانی و ضربتی تعبیه میکند که مخاطب را به واکنشهای تندِ حسی وادار میکند. فیلم پیشین هاماگوچی یعنی «خودرویم را بران» را به یاد آورید. در اواخر فیلم وقتی رازهای پنهان و یا ناگفتۀ گذشتۀ شخصیت کارگردان تئاتر و همسر درگذشتهاش فاش میشود، بعید است جانخورده باشید یا دستکم حس آسیبدیدگی روحی آقای کارگردان را هضم و درک نکرده باشید.
فیلم جدید هاماگوچی نیز در همین مسیر پیش میرود. قصۀ خود را با حوصلۀ هرچه بیشتر آغاز میکند. شخصیتهای اصلی فیلم یعنی تاکومی مرد مجرد روستایی ژاپنی و دختر خردسالش هانا را به آرامی معرفی میکند. دغدغههای فردیشان را بی هیچ تأکید ویژهای افشا و درگیری اصلی نقطۀ عطف فیلمنامه را بدون آنکه توجه مخاطب را جلب سازد مطرح میکند. مخاطب، زمانی متوجۀ رویداد اصلی و محوری قصه میشود که دقایقی از آن گذشته است. این تنها نخستین رودستی است که فیلم به تماشاگرش میزند و غافلگیری اصلی و نهایی مانده است تا در سکانس پایان گریبان تماشاگر را بگیرد.
«شیطان وجود ندارد» قصۀ روستایی را بیان میکند که زندگی در دامن طبیعتش به کندی و گاه ملال میگذرد. ولی ساکنان روستا ظاهراً گلایهای از این زیست کسالتبار ندارند و ارتباطی عمیق با طبیعت پیرامون خود برقرار کردهاند. حالا وقت آن است که سروکلۀ شهریهای سودجو و پولپرست پیدا شود. شرکتی که قصد دارد در حاشیۀ این روستای دورافتاده و خلوت، تأسیسات اقامتی و گردشگری بسازد و همین امر آرامش و سکون روستا را برهم میریزد. ساکنان روستا باهوشتر از آن هستند که متوجه نشوند با راهاندازی تشکیلات اقامتی و گردشگری، زندگی روزمرهشان که سراسر آرامش و سکوت است تا چه حد دستخوش بحران و تغییر میشود. مطابق انتظار جلساتی میان مدیران رده پایین شرکت و اهالی روستایی کوهستانی و برفگیر برقرار میشود. ساکنان بهشیوهای منطقی و متمدنانه مشکلاتِ پیشِ رو را گوشزد میکنند. طبیعی است که مدیران شرکت هم بهسادگی از سود انبوه عملیات عمرانی خود نخواهند گذشت. میان روستاییان، تاکومی با اقتدار و حتی غروری بیشتر از همولایتیهایش با موضوع برخورد میکند. تاکومیِ آرام و کمحرف، کاریزمایی دارد که مورد تأیید سایر روستاییان هم است. علاوهبر آن آدمی خُبره و کارراهانداز است که شرکت به او نیاز پیدا خواهد کرد. اما راه نزدیکشدن به این مرد سرسخت و مصمم چیست؟ این نکتهای است که دو کارمند سحطحِ پایین شرکت به مرور و همراه با تماشاگر درمییابند. اما هنوز هم پایان ماجرا مبهم و غیر قابل پیشبینی است و همین نکته فیلم را به اثری شاخص و برجسته در سینمای این روزهای جهان تبدیل میکند.
زندگی تاکومی آنگونه که فیلم به ما نشان میدهد، در شکستن چند قطعه هیزم، جمعآوریِ آب آشامیدنی از چشمههای درونِ کوه و رسیدگی به حالواحوالِ دختر خردسالش هانا خلاصه میشود. یک زندگیِ روزمره و تکراری که یادآور زندگی شخصیت اصلی دیگر فیلم ژاپنی امسال – روزهای عالی (Perfect days)، ساختۀ ویم وندرس نیز است. تاکومی بهمانند شخصیتهای آشنای اینگونه از فیلمها در ارتباطی مستقیم، عمیق و حتی گاه ماورایی با طبیعت است. فیلم آکنده است از برداشتهای بلند و بدونِ کاتِ تصویر که مجموعهای چشمنواز از پلان/سکانسهای متوالی در دامن طبیعت را خلق میکند. هاماگوچی چنین بستر طبیعی و چنین سبکی از شخصیتپردازی را برگزیده تا دوگانگیهای گاه هولانگیز انسان معاصر را به تصویر بکشد. آدمهای شهری و کارمندان شرکت دو وجه اخلاقی و رفتاری کاملاً متضاد دارند. آدمهایی مودب و خوشبرخورد که پاسخ هر پرسش را به آرامی و با منطقی عقلانی میدهند، اما چنان غرق زندگی مدرن و ثروتاندوزیاند که گاه وجه هیولاگونهای از خود بروز میدهند.
از آن سو روستاییان سادهدل و پاکی را مشاهده میکنیم که تاکومی نماینده و عصارۀ همۀ آنهاست. مردمانی نجیب و شریف و سر به کار خود که معصومانه و مظلومانه دارند از ویرانیِ آیندۀ محیط زندگی خود میگویند. اما وقتش که برسد میتوانند هیولاهایی غیرقابلِ پیشبینی و خطرناک باشند. این دوگانگی رفتاری و ترکیب فرشته/شیطان آدمها در دو طرف مجادلۀ محوری فیلم، هدف نهایی هاماگوچی است. فیلمی که بهسادگی دو روی سکۀ متناقضنمای انسان را به رخ خودش میکشد. با تماشای «شیطان وجود ندارد» ممکن است که به خود و کردارمان فکر کنیم. اینکه در موقعیتهای پیچیده و بغرنج، چگونه نقاب موجه انسانی خود را کنار میزنیم و خوی غیر انسانی و مرگباری از خود نشان میدهیم. فیلم درصدد القاء این نکته است: شیطانی که در عرف اجتماعی از آن یاد میشود، بیش از آنکه موجودی بیرونی باشد، در درون و ذات آدمی نهفته است.