بازجویی شهروندان مبرا از سوءظن / نگاهی به فیلم آیه‌های زمینی

«آیه‌های زمینی»، سومین فیلم بلند علی عسگری  و دومین فیلم علیرضا خاتمی است که مشترکاً ساخته اند؛ فیلمی اپیزودیک که در ۹ اپیزود، صحنه‌هایی اگزجره شده و اغلب طنزآمیز از جامعه امروز ایران و زندگی ایرانیانی از طبقات و قشرهای گوناگون و در سنین مختلف از کودکی تا پیری را روایت می‌کند. مردمی که در وضعیت‌هایی کاملاً ابزورد گیر کرده‌اند و با محدودیت‌هایی که از طرف سیستم به آنها تحمیل شده در چالش‌اند. عنوان فیلم نیز از شعر «آیه‌های زمینی» فروغ فرخزاد گرفته شده که شعری با مایه‌های آپوکالیپتیکی است و با تم فیلم همخوانی دارد:

آنگاه

خورشید سرد شد

و برکت از زمین‌ها رفت

و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند

و ماهیان به دریاها خشکیدند

و خاک مردگانش را

زان پس به خود نپذیرفت

 «آیه‌های زمینی» فیلمی مینی‌مالیستی و در ژانر تراژیکمدی است. عسگری و خاتمی (سازندگان فیلم)، آدم‌های مختلف را که در وضعیت‌های عجیب و غریب و مضحک گیر افتاده‌اند، در میزانسن‌هایی ساده که حالت بازخواست و بازجویی دارد، رو در روی هم نشانده‌اند. در هر کدام از اپیزودها، یک نفر را در فضای بسته یک اتاق می‌بینیم که روبروی کسی نشسته و به سوال‌های او پاسخ می‌دهد. دوربین روی چهره مصاحبه‌شونده فیکس شده و هیچگاه به نمایی از مصاحبه گر کات نمی‌شود و تنها صدای آن فرد را خارج از قاب می‌شنویم که صدایی اکوسماتیک (بدون بدن) و قاهر و مظهر قدرت و اقتداری مسلط در جامعه است. با اینکه میزانسن، معمولی و ساده است اما شیوه مصاحبه و فضای گفتگو، شبیه بازجویی‌های پلیسی-امنیتی است. در هر کدام از این موقعیت‌ها شکل‌های گوناگونی از تفتیش عقاید، ریاکاری مذهبی و مداخلهٔ آشکار در زندگی خصوصی شهروندان دیده می‌شود؛ از کارمند اداره‌ای که با درخواست پدری برای نامگذاری فرزندش مخالفت می‌کند تا مدیر مدرسه‌ای که دختر دانش‌آموزی را برای دیده‌شدن با دوست پسرش مؤاخذه می‌کند و یا مأمور پلیس راهنمایی و رانندگی که زن راننده‌ای را به‌خاطر بی‌حجاب بودن در اتومبیلش بازخواست می‌کند. هر کدام از اپیزودها، روایتی از  رویه وسبکی از زندگی است که نماینده یک سیستم اقتدارگرا می‌خواهد آن را به شهروندان تحمیل کند و آنها از پذیرش آن امتناع کرده و در برابر خواست‌های مصاحبه گر مقاومت و ایستادگی می کنند. یک نوع مقاومت مدنی در برابر تحمیل یک سبک زندگی خاص از سوی حکومت. موضوعی که در هر قسمت مطرح می شود، مسئله روز جامعه و تنگناهایی است که مردم با آن مواجه اند. از حجاب اجباری زنان و تنبیه ها و مجازات‌های دولتی برای زنانی که این قانون را رعایت نمی‌کنند گرفته تا اعمال زور در مدارس دخترانه تا تحمیل نام کودکان در اداره ثبت احوال و فشارهای اداره سانسور بر فیلمنامه‌نویس ها و کارگردان‌های سینما.

فیلم آیه‌های زمینی

علاوه بر ۹ اپیزود، فیلم دارای یک مقدمه و یک موخره هم هست. مقدمه که درواقع سکانس افتتاحیه فیلم است با نمایی اکستریم لانگ شات از تهران در هنگام سپیده دم و با صدای اذان صبح شروع می‌شود. بعد صدای بوق اتومبیل‌ها و هیاهوی مردم و داد و بیداد آدم ها و جیغ امبولانس‌ها را می‌شنویم. در اپیزود اول با عنوان «دیوید»، مرد جوانی را در اداره ثبت احوال می‌بینیم که می خواهد اسم بچه اش را دیوید بگذارد اما مامور ثبت احوال می‌گوید که این کار ممکن نیست و موقعیتی طنزآمیز و جفنگ بین آنها شکل می‌گیرد. من خود ماجرایی را که در این اپیزود روایت شده شخصا تجربه کرده‌ام زمانی که سی سال قبل برای ثبت اسم پسرم باربد و گرفتن شناسنامه او به اداره ثبت احوال مراجعه کردم و مامور ثبت احوال تا آن زمان اسم باربد را نشنیده بود و هرچه برایش توضیح دادم و از شاهنامه فردوسی شعر خواندم و داستان شبدیز، اسب خسرو پرویز و بربط نوازی باربد را برایش تعریف کردم بی فایده بود و می‌گفت نمی‌شود و کتابچه ای به من داد و گفت باید از میان اسامی مندرج در این کتاب یک اسم را برای بچه‌ات انتخاب کنی و از من اصرار و از ایشان انکار و هیچ فایده نکرد تا اینکه چند روز بعد به واسطه دوستی که آشنایی در ثبت احوال داشت موفق شدم شناسنامه پسرم را با اسم باربد ثبت کنم. در این اپیزود نیز ارباب رجوع سماجت می‌کند اما مامور مسئول زیر بار نمی‌رود. اپیزود دوم، با عنوان سلنا، دختربچه ۹ ساله‌ای را نشان می‌دهد که در یک مغازه لباس فروشی در حالی که هدفونی به گوش دارد و سرگرم شنیدن یک موزیک پاپ است، جلوی یک آینه می‌رقصد. صدای مادر او را خارج از کادر می‌شنویم که با فروشنده مغازه سرگرم انتخاب چادری برای مراسم جشن تکلیف این دختربچه در مدرسه است. دخترک که تی شرت و شلوار جین پوشیده با اکراه چادر و مقعنه‌ای را که فروشنده به مادرش توصیه کرده می‌پوشد اما بعد فوراً آن را از تن درمی آورد و دوباره شروع به رقصیدن جلوی آینه می‌کند. این اپیزود نیز بیانگر تضاد بین سبک زندگی واقعی مردم و سبک و الگوی زندگی تحمیلی و دیکته شده از طرف حکومت است که حتی دختربچه مدرسه‌ای نیز زیر بار آن نمی‌رود.

اپیزود سوم درباره دختر محصل نوجوانی به نام آرام است که در برابر مدیر یا ناظم مدرسه اش نشسته و درباره رابطه اش با دوست پسرش مواخذه می‌شود. مدیر حتی به رنگ موی دخترک نیز گیر می‌دهد و او را تا حدی تحت فشار قرار می‌دهد که او مجبور به اعتراف می‌شود. در اپیزود چهارم، دختر جوانی به نام صدف که راننده اسنپ است، به خاطر بی‌حجابی یکی از سرنشینشان اتومبیلش که عکسش را دوربین راهنمایی رانندگی گرفته بازخواست می‌شود. با اینکه دختر می‌گوید که عکس مربوط به برادر اوست که موهای بلندی دارد اما مامور پلیس زیر بار نمی‌رود و او را مجرم می‌شناسد و دستور ضبط اتومبیل‌اش را می‌دهد. اپیزود پنجم مربوط به سوء‌استفاده جنسی از زنان در شرکت‌ها و ادارات ایران است. زن جوانی به نام فائزه برای استخدام در یک شرکت خصوصی، تحت فشاری روانی از سوی فرد مصاحبه کننده قرار می‌گیرد. او به شرطی می‌تواند استخدام شود که به رئیس شرکت خدمت جنسی دهد. اپیزود ششم، نشان می‌دهد که قربانیان آزار جنسی در ایران فقط زن‌ها نیستند. مردی که در جاهای مختلف بدنش غزلی از مولانا را تتو کرده برای گرفتن گواهینامه رانندگی اش، مجبور می‌شود لباس‌هایش را در مقابل مصاحبه شونده که رفتاری هیستریک و سادیستی دارد درآورد.

فیلم آیه‌های زمینی

آنچه که در اپیزود ششم روایت می‌شود، تجربه آزاردهنده و وحشتناک گزینش عقیدتی سیاسی است که تقریبا هر فرد ایرانی برای استخدام یا ادامه تحصیل در ایران به ناچار از سر گذرانده. کارگری که به خاطر تعطیل شدن کارخانه محل کارش، بیکار شده برای استخدام در موسسه ای دیگر، مجبور است در یک مصاحبه گزینشی ایدئولوژیک عذاب آور و تحقیرآمیز شرکت کند و به سوالاتی درباره اعتقادات دینی اش و اینکه آیا فرایض دینی را انجام می دهد یا نه پاسخ دهد. در اپیزود هفتم، جوان فیلمنامه‌نویسی به نام علی که برای اخذ مجوز فیلمنامه اش به اداره ارشاد می رود، با فرد سانسورچی بر سر جزییات فیلمنامه‌اش چانه زده و بحث و جدل می‌کند. نویسنده به سانسورچی ارشاد می‌گوید که فیلمنامه‌اش سیاه‌نمایی نیست، شخصیت زن و مسئله حجاب ندارد و درباره پدرش است. اما سانسورچی معتقد است که او در فیلمنامه به پدر خودش بی‌احترامی کرده و در آخر نیز او را می کشد لذا فیلمنامه باید کاملا تغییر کند. این بخش که کاملاً خودبازتابانه است، بیانگر وضعیت مضحک، اسفناک و فرسایشی فیلمسازی در ایران است. در اپیزود نهم که آخرین اپیزود فیلم است و لحنی شعاری دارد، زنی در جستجوی سگ اش که ماموران نیروی انتظامی آن را ضبط کرده‌اند به اداره پلیس مراجعه می کند اما مامور اداره به او می گوید: «تو این شهر آدم گم می‌شه پیدا نمی شه، اونوقت شما دنبال سگت هستی؟ سگ نجس است، برو قناری بگیر.»

فیلم با موخره‌ای طعنه‌آمیز و سورئال و البته هولناک به پایان می‌رسد. تصویری پیشگویانه و آپوکالیپتیکی از تهران. با اینکه موقعیت‌ها در «آیه‌های زمینی»، به خاطر ویژگی ابزورد آن تا حد زیادی سورئال، اغراق آمیز و کافکایی است اما آنچه که به نمایش درآمده تنها گوشه‌هایی از واقعیت موجود و وضعیت گروتسک زندگی روزمره شهروندان ایرانی است که گرفتار بوروکراسی، ممنوعیت‌ها، محدودیت‌ها، امر و نهی‌ها و زورند و هر روز در موسسات، شرکت‌ها و اداره‌های مختلف دولتی و خصوصی، تهدید و تحقیر می‌شوند. با اینکه فیلم مجموعه‌ای از خرده روایت‌ها است اما این خرده روایت‌ها در کنار هم، روایتی غم انگیز از وضعیت یک شهر و شهروندان آن است.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
پرویز جاهد
پرویز جاهد
منتقد سینما، فیلمساز، تحلیل‌گر فیلم

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights