دیشب در سالن لومیر شهر کن، فیلم قهرمان اصغر فرهادی در اولین اکران جهانیاش به نمایش گذاشته شد. در این فیلم بیشترین مسأله، قهرمان بودن در دنیای معاصر و بهخصوص در فضای مجازی است. این که قهرمان کیست و چه ویژگیهایی باید در قهرمان وجود داشته باشد تا بتوانیم آن را قهرمان دنیای معاصر حساب کنیم.
در فرهنگ سنتی تقریبا کم و بیش با ویژگیهای یک نفر بهعنوان قهرمان آشنا بودیم، بهخصوص در فرهنگهای سنتی تکلیف این که چه عملی را قهرمانانه باید خواند و چه عملی را نه، تقریبا مشخص بود؛ اما در دنیایی زندگی میکنیم که در بسیاری از مواقع عمل قهرمانانه و ویژگی یک قهرمان مشخص نیست. معیارهای سنجش بسیار نسبی شده و در بسیاری از موارد خود مردم در جامعه مدنی هستند که قهرمانهای خود را میسازند و خودشان آن را بالا میبرند و خودشان هم پایین میبرند. این رویداد بهویژه بهخاطر افزایش استفاده از شبکههای اجتماعی شکل خاصی به خود گرفته و گاهی حتی تاثیراتی که نظرات مردم در فضای مجازی میتواند داشته باشد از حرکاتی که دولتها و نهادها میتواند انجام دهند ممکن است بسیار برجستهتر باشد و بسیاری از افراد و بهویژه افراد شناختهشدهی جامعه قربانی و تحت تاثیر مستقیم تصمیمگیریهای جمعی در فضای مجازی هستند. مردم در فضای مجازی دادگاه تشکیل میدهند و پیرامون دیگری تصمیم میگیرند، او را بزرگ میکنند، مورد قضاوت قرار میدهند و یا به زمین میزنند. فرهادی به خوبی این موضوع را در قهرمان به نمایش گذاشته و داستانی چالشبرانگیز و مملو از سورپرایز خلق کرده که در آن هر عملی ممکن است نتیجهی عکس دهد. از همان ابتدا کارگردان مشخص کرده که قهرمان بودن در دنیای فعلی اصلا راحت نیست. معماری در کارهای فرهادی نقش مهمی دارد و فیلم با نمایی از بالا رفتن نقش اول از سکوها و پلهها در جهت رسیدن به بنای معروف تاریخی از گذشتهی ۲۵۰۰ ساله ایران شروع میشود (در چند نمای دیگر فیلم، این بالا و پایین رفتن از پلهها مجددا دیده میشود)؛ در واقع قهرمان باید برای رسیدن به بالاها و سکوها تلاش کند و در نهایت وقتی به بالا میرسد با بنایی سنتی و ارزشمند ایران روبرو میشود. سکانسی که شاید تفسیری باشد بر کلیت داستان که نشان میدهد رسیدن به جایگاه بالا راحت نیست و ممارست زیادی برای قهرمان بودن باید کشید.
داستان فیلم قهرمان اصغر فرهادی در شیراز میگذرد. با وجود این که دیالوگهای فیلم، دیالوگهای محلی هستند اما ساختار آن جهانی است. داستان بومیِ شیراز است، اما فیلمی است که از این قدرت برخوردار است که در فرهنگهای دیگر نیز درک شود؛ بهخصوص از آنجا که به مشکلات زندگی در فضای مجازی معاصر میپردازد. همچنین برای اولین بار در کارنامه فرهادی، فیلم به موضوع طبقات اجتماعی در بخشهایی پرداخته و در آن اقتصاد و مناسبات آن رکن اصلی شکلدهندهی سرنوشت آدمها دیده شده است.
از لحاظ بازیگری باید آفرین گفت به کارگردان که شخصیتهای بسیار خوبی ساخته. در ابتدا باید گفت که فیلم قهرمان اصغر فرهادی برخلاف کارهای قبلی این کارگردان، شخصیتمحور است و بار اصلی فیلم بر دوش شخصیت امیر جدیدی است. بازی او به نحوی است که بیننده از ابتدا به طور ناخودآگاه احساس مشکوک و غیرواضحی نسبت به او پیدا میکند و مشخص نیست که آیا فردی ساده است یا مرموز؛ آیا دروغ میگوید یا راست. این موضوعِ دروغ گفتن و راست گفتن در کارهای دیگر فرهادی نیز دیده میشود و بهخصوص در این شخصیت بهخوبی و به زیبایی به نمایش گذاشته میشود. شخصیتی که قضاوت کردن در موردش کار سختی است. این که آیا دنبال قهرمان نشان دادن خود است یا دنبال هدف مشخصی نیست. شخصیتهای فرعی فیلم نیز قابل توجه هستند. بهخصوص بازی بسیار زیبای محسن تنابنده. شخصیت او نیز مورد سوء قرار گرفتار و زخمخورده است و بازی خوب او، دلایل رفتار خشونتآمیزش در قبال کاراکتر امیر جدیدی را کاملا معلوم میکند. در کنار شخصیتهای فردی، شخصیتی که سارینا فرهادی ایجاد کرده از زیباترین شخصیتهای فرعی فیلم است که در اینجا معلوم است که درد و رنج عظیمی در او وجود دارد. در طول فیلم بیننده به مرور با درد و رنج او آشنا و به آرامی و تامل با دلیل رفتارهایش متوجه میشود.
سرنوشت تمامی این کاراکترها تا پایان فیلم مشخص میشود. چیزی که در شخصیتپردازیها تا حدی گنگ باقیمانده شخصیت همین دختر طلبکار است. شخصیتی که بابت اتفاقات گذشته دچار ناراحتی، خشم و عصبانیت از قهرمان داستان شده و بهنظر میرسد یک سری اتفاقات که در فیلم رخ میدهد بهواسطه تمایلات و خواستههای این کاراکتر باشد. این شخصیت در نهایت میتوانست در گرهگشایی پایانی فیلم بسیار کمک کند، فرهادی چنین استراتژی را نپذیرفته و تعبیر قطعات مختلف پازل داستان را بر عهده بیننده گذاشته است. در نتیجهی این تصمیم، در قیاس با فیلمی مثل جدایی نادر از سیمین، تفاوت واضح در اینجا نقطهی پایانی فیلم است که به نظر میرسد کاتارسیس در اینجا شکل نگرفته و بیننده معلق باقی میماند و حس پایانبندی فیلم قهرمان اصغر فرهادی همچون پایان فیلم جدایی نادر از سیمین نیست که در آن بیننده حس کند که در مقابل بالا و پایین رفتن احساساتش در طول فیلم به آرامشی رسیده. پایانبندی فیلم و بهویژه قاب آن، بیننده را به یاد فیلم جستجوگر اثر جان فورد میاندازد و در حالت مبهوت بودن و تعلیق، او را نگه میدارد که آیا در نهایت اتفاق خوبی افتاده یا اتفاق بدی. از این جهت این رادیکالترین فیلم فرهادی است که موضوع ابهام را در تصمیمگیری اخلاقی در فیلمش به نمایش میگذارد و ابایی از چنین تصمیمی ندارد.
بدبینی و پرهیز از تصمیمگیری قطعی در جهانبینی داستان واضح است. فیلم قهرمان اصغر فرهادی مثل فیلمهای قبلیاش و شاید به شکلی شدیدتر، باز هم بدبینی او را نسبت به جامعه مدنی به نمایش میگذارد، طوری که به نظر میرسد فرهادی مشکلات جامعه را مرتبط با رفتارهای مردم آن جامعه میداند و معتقد است که نباید انگشت اتهام را تنها به سمت دولتها و حکومتها گرفت؛ البته در این فیلم برای اولین بار در کارنامه فرهادی انتقاد به نهادهای دولتی همانند زندان دیده میشود، که نشان میدهد رویکرد فرهادی، رویکرد انتقاد از درون سیستم به این مجموعه است.