برای اولین بار است که در جشنواره ونیز شرکت میکنم. چیزی که جشنواره ونیز را متفاوت میکند در درجه اول این است که تمام مجموعه و اتفاقاتی که در جشنواره رخ میدهد از جمله سالن کنفرانس، پذیرایی و نمایش فیلمها همگی در منطقه مشخص و ویژهای در جزیره لیدو برگزار میشوند و همه به شکل یک پردیس سینمایی درآمدهاند. در حقیقت مجموعهای است که به مرور ساخته شده و در طول زمان شکل گرفته و در آنجا فضاهای مختلف مجموعهی مربوط به جشنواره قرار داده شده و یک مجموعهی سینماییِ تا حدی مستقل برای خودش ایجاد کرده. مثلا اگر در جشنواره کن کل شهر به این اتفاق سینمایی اختصاص داده شده و جشنواره تقریبا تمام فضای شهر را در بر میگیرد اما، در جشنواره ونیز یک بخشی از شهر اختصاص داده شده به سینما و جشنواره و اگر کمی از آن دور شویم ممکن است احساس نکنیم که جشنوارهای در حال برگزاری است. این مورد نکات مثبت و البته منفی نیز با خود دارد. از جمله نکات منفی این که بر خلاف کن، کل شهر درگیر جشنواره نیست و جشنواره از عمومیت کمتری برخوردار است و از طرفی نکات مثبت نیز این است که کل فضای مربوط به جشنواره و اتفاقاتی که رخ میدهد در یک فضای محدود و مشخص است و رفت و آمد بین سالنها و جابجاییها خیلی راحتتر صورت میگیرد. البته امسال بهخاطر شرایط کرونا دسترسی به فیلمها بسیار مشکل است و لازم است برای تماشای فیلمها تقریبا ۷۲ ساعت زودتر از اکران اقدام کرد و بلافاصله باید وارد سالن شد چرا که فضای سینماها را نصف کردهاند. در نتیجه ظرفیت سالنها کوچکتر شده و تعداد بلیطهای کمتری نیز در دسترس است. در خیلی از مواقع به طور کاملا مشخص دسترسی به بلیطها سخت است و باید رزرو بلیط را سریعا انجام داد در غیر این صورت قادر به تماشای فیلم نخواهید بود. در حال حاضر بسیاری از افراد سرشناس با مشکل دسترسی به فیلمها مواجه هستند و این ضعف پخش فیلم امسال در جشنواره ونیز است.
مادران موازی / Parallel Mothers
جشنواره امسال با فیلم مادران موازی (Parallel Mothers) ساختهی کارگردان مشهور اسپانیایی، پدرو آلمودوار شروع شد. اثری که تقریبا در سبک فیلمهای دراماتیک قبلی او قرار میگیرد. مادران موازی داستانِ شخصیت یک زن است که اتفاقات غیرمنتظره در زندگیاش رخ میدهد. ما در این نیز همانند بیشترِ ساختههای آلمودوار شاهد همان فضاها و مسایلی هستیم که همیشه المانهای سازندهی سینمای او را تشکیل دادهاند؛ روایتهایی از کوئیر و مشکلات زنان. فیلم با همان سبک داستانی پیشین جلو میرود. فیلمی که شاید اگر از فیلمهای اولیه او بود میتوانستیم اثری قابل توجه بدانیم، اما سبک، ویژگی و اتفاقاتی که رخ میدهد، و بازیگریها در همان قالب و چارچوب کارهای قبلی او است و این فیلم اتفاقاتی جدید در کارنامه او نمیتواند محسوب شود.
دست خدا / The Hand of God
از فیلمهای خوب دیگر در جشنواره فیلم ونیز امسال، آخرین اثر پائولو سورنتینو است که دست خدا (The Hand of God) نام دارد و با الهام از اتفاقات تلخ و تراژیک زندگی شخصی کارگردان ساخته شده است. پائولو سورنتینو پدر و مادرش را در شانزده سالگی بر اثر حادثهای از دست داده؛ بدین شکل که آنها در کلبهای دچار خفگی میشوند. فیلم ما را به آن حادثه و فضا برمیگرداند؛ به دوران ناپل و زمانی که مارادونا برای اولین بار میخواسته وارد شهر شود و فوتبال بازی کند. اسم این فیلم نیز اشاره به گل معروف مارادونا دارد. دست خدا شخصیترین فیلم سورنتینو محسوب میشود. فیلمی که ما را به تماشای محقق شدن آرزوهایش دعوت میکند. این که چطور از شهر خودش ناپل، به رم میرود؛ چیزی شبیه به فضایی که در فیلم سینما پارادیزو وجود دارد؛ با همان تنوعات مختلف شخصیتها، مثل آنچه که در فیلمهای قبلیاش وجود دارد. فضای کمیک و اگزجره، چیزی است که به طور مشخص مخاطب را با خود درگیر و سرگرم میکند. به جز بخشهای طولانی و خستهکنندهای که گاهی در فیلم وجود دارد، در مجموع یکی از آثار قابل قبول جشنواره فیلم ونیز امسال بود.
اسپنسر / Spencer
از دیگر فیلمهای خوب جشنواره فیلم اسپنسر (Spencer) درباره زندگی پرنسس دایانا است، از کارگردان معروف شیلی، پابلو لرین با بازی کریستین استوارت که در نقش دایانا ایفا کرده است. اگر با زندگی دایانا و اتفاقاتی که در دربار انگلستان رخ میدهد آشنا باشید میتوانید با این فیلم ارتباط خوبی برقرار کنید اما فیلم چیز جدیدی در مورد زندگی دایانا ارایه نمیدهد و منجر به آن نمیشود که تصورات ما به بخش ناشناختهای از زندگی او سیر کند. احساس میشود که غلوسازی زیادی در تصاویرسازی از قهرمانسازی و ضدقهرمانسازی نسبت به خانواده خاندان سلطنتی شده است و درک زیادی برای شناخت آنها صورت نگرفته و آنها حتی گاهی در حد دلقکهایی تصور شدهاند. در هر حال فیلمی است که قهرمانی به نام دایانا را میسازد و در ادامه هر انسانی که در مقابل او قرار گرفته است را با بیرحمی، در قامت انسانهای ساده و احمق به تصور کشیده. اسپنسر به هر حال فیلمی است که به احتمال زیاد نامزد جوایز بسیاری در اسکار خواهد بود اما بدون شک فیلمی نیست که در تاریخ سینما با افتخار از آن یاد کرد.
رقابت رسمی / Official Competition
از دیگر فیلمهایی که در روز چهارم جشنواره به نمایش در آمد فیلم رقابت رسمی (Official Competition) بود از کارگردان آرژانتینی بازی درخشان از آنتونیو باندارس و پنلوپه کروز. فیلم پیرامون مردی است که میخواهد در اواخر عمرش کاری خیرخواهانه انجام دهد. این کار خیرخواهانه ساختن یک فیلم است و در این راه پنلوپه کروز را به عنوان کارگردان استخدام میکند که او نیز آنتونیو باندارس و بازیگر شناختهشده دیگری را برای فیلم انتخاب میکند. فیلم ما را با فرآیند ساخته شدن این اثر آشنا میکند با اگوی خاصی که در میان بازیگران وجود دارد و بازیگرانی که گاهی توجه خاصی را به خودشان دارند و این اگو آنها را به رقابتهای خندهدار و بچهگانه میکشاند. لحظات کمیک خیلی خوبی خلق کرده و مخاطب را با شخصیتها خیلی خوب آشنا میکند. از طرفی نیز انتقادات خاص خود را به جامعه وارد میکند؛ و مثلا هنر را وسیلهای پروپاگاندا و شعاری نمیداند. فیلمِ رقابت رسمی لحظات جذابی خلق کرده؛ به طور مثال حتی جشنوارهها را به سخره میگیرد و در یکی از لحظات جذاب این فیلم میبینیم که کارگردان جوایز بازیگران و فیلمهای خود که از جشنوارههای مثل همین ونیز و جشنوارههای دیگر دریافت کرده را در یک چرخ گوشت خورد میکند! در نهایت باید دید آیا این فیلم خودش جایزهای میگیرد یا نه، چرا که خودش نگاه کاریکاتور و نقادانهای به جشنوارهها دارد. در هر حال فیلم جذاب و سرگرمکنندهای بود؛ به هیچ وجه خستهکننده نبود و بیننده را با محیط فیلمسازی و رقابتهایی که میان بازیگران وجود دارد، فضای فکری کارگردانها که چگونه بازیگران را برای فیلم خود آماده میکنند و این که چه فرایندی در این مسیر طی میشود آشنا میکند. رقابت رسمی فیلمی است که بازیِ خوبِ بازیگران در اثرگذاری آن نقش مهمی دارد. به نظر من این فیلم تا الان بهترین فیلم جشنواره ونیز بوده است.