آری آستر، یکی دیگر از آدمهای دیوانه و سادیست سینماست، کسی در مایههای لارس فون تریه، دیوید لینچ و نایت شیامالان و شاید هم بونوئل که علاقمند جهان سورئال و تصویر کردن پدیده های متافیزیکی یا پدیده های مرموز و غیرقابل فهم در جهان انسانی است. شخصیت های او از طرف نیروهای مرموز و شیطانی تهدید میشوند و یا در وضعیتهای شوم و ترسناک گیر میکنند و توانایی مقابله با آنها را ندارند و در نهایت از پا درمیآیند. «بو ترسیده»، فیلم جدید آری استر، فیلمی تراژیکمدی است و از نظر ژانر و لحن، تفاوت زیادی با دو فیلم قبلی او دارد اما همچنان حاوی عناصر سورئال، ترسناک، مرموز و غیرقابل فهم است. ساختار روایی فیلم اپیزودیک است که از زاویه دید شخصیتی پارانوئیک و شیزوفرنیک به نام بو روایت میشود. روایت افسارگسیخته و اغراق آمیز استر در بسیاری از لحظات، بی معنی به نظر میرسد اما اگر خوب دقت کنیم میتوانیم خط روایی مرتبط با پلات را در آن پیدا کنیم و به کمک نشانههایی که فیلمساز در فیلم جاگذاری کرده، به تفسیر و درک درستی از فیلم برسیم.
بو (با بازی درخشان واکین فینیکس) در این فیلم، مرد میانسال، تنها و افسردهای است که در آپارتمان کوچک و فکسنیاش با حمایت مالی مادر ثروتمندش زندگی میکند و قصد دارد به مناسبت سالمرگ پدرش، به دیدار مادر که در شهری دیگر زندگی میکند برود اما اتفاق هایی برای او می افتد که باعث اختلال در برنامه سفرش میشود. فیلم با سکانسی شروع میشود که بو را در مطب دکتر کوهن، روانکاو و تراپیست او می بینیم که سرگرم روانکاوی و درمان اوست. سکانس بعدی، بو را در خیابانی در نیویورک نشان می دهد که شبیه دنیای پساآپوکالیپتکی است، دنیایی آشوب زده، بی قانون و ناامن و پر از جرم و جنایت و زباله و جنازههای افتاده بر کف خیابان و آدمهایی که مثل زامبیها سرگرم دریدن همدیگرند. یکی از سوالهای بیجواب درباره فیلم همین است که چرا فقط خیابان محل زندگی بو اینگونه است و ما این فضای شهری آشوب زده و این جهان آخرالزمانی را در سکانسهای دیگر فیلم نمیبینیم.
شروع فیلم، تکاندهنده و دلهرهآور است و به شدت ما را درگیر میکند. اتفاقهایی که به سرعت برای بو میافتد، عجیب، گروتسک و غیرقابل فهم است؛ از رفتار همسایگان بو گرفته تا هجوم بی خانمانها به آپارتمان او و رفتار مغازهدار و پلیس و مردی که از ترس عنکبوتی مهلک به سقف اتاق او چسبیده. این وضعیت در ادامه و بعد از صحنه تصادف بو با ماشین و چاقو خوردن اش به دست یک مهاجم خیابانی، به تدریج عجیبتر شده و او ناخواسته درگیر سفری ادیسهوار و جهنمی می شود که او را به جنون می رساند و به سمت نابودی می برد. آری استر، در همان ابتدای فیلم، با نمایی پیشگویانه، سرنوشت گریزناپذیر و تراژیک بو را پیش گویی می کند. بعد از خروج بو از مطب تراپیستاش و هنگام قدم زدن او در خیابان، پسربچهای را میبینیم که سرگرم بازی با یک قایق اسباب بازی در یک فواره عمومی است. مادر پسرک با عصبانیت بازوی پسرش را میکشد و باعث می شود قایق او درست مثل قایق بو در سکانس نهایی سرنگون شود. بو، یک کودک نفرین شده و قربانی مادری سلطه گر است و او را از سرنوشت شوماش گریزی نیست. این والدین سلطه گر در فیلم دیگر استر یعنی «موروثی» هم وجود دارند. بو از دستفروش کنار خیابان مجسمه کوچک مریم مقدس را برای مادرش میخرد که بعد میشکند. مجسمه شکسته، در واقع نمادی از رابطه از هم گسسته بو با مادرش است.
به بو تلفنی خبر میدهند که مادرش بر اثر برخورد لوستر خانه به سرش مرده است. خبری که روان او را به هم میریزد و باعث ناراحتی و عذاب وجدان او میشود که چرا نتوانسته به موقع خود را به او برساند. فیلم از خلال سفرهای عینی و ذهنی بو و صحنه های فلاش بک مربوط به یادآوری خاطرات تلخ و تروماتیک او، به گذشته تاریک او نقب میزند هرچند به خاطر وضعیت شیزوفرنیک بو، این خاطرات و روایت بو از گذشته، نامعتبر است و نمیتوانیم با قطعیت به آنها اعتماد کنیم. بو، فرزند مونا واسرمن، مدیر اجرایی یک شرکت تجاری قدرتمند و زنی خودشیفته و جاهطلب است که شخصیت پیچیده ای در فیلم دارد. او را تا سکانس آخر فیلم، جز در فلاش بکهای بو که مربوط به ناخودآگاه و زمان کودکی اوست و بارها برایش تداعی ذهنی میشود نمیبینیم. در این فلاش بکها، اغلب بو را می بینیم که در جایی مخفی شده و از دور مادرش را نظاره میکند. یکی از اتهامات بو در دادگاه نهایی فیلم، این است که او دوستان مدرسه ای اش را به خانه آورده و لباس زیر کثیف مادرش را به آنها نشان داده است اما بو ادعا میکند که دوستانش او را مجبور به این کار کردهاند.
در سکانس نهایی است که مادر بو خود را به ما نشان میدهد و معلوم می شود همه اتفاقهایی که برای بو افتاده طبق نقشه او بوده. او حتی داستان مرگ خودش را هم جعل کرده و تشییع جنازه مفصلی هم برای خودش ترتیب داد تنها به این خاطر که با تحقیر پسرش از او انتقام بگیرد. هرچند در فیلمی که اساسا بر مبنای ذهنی شیزوفرنیک بنا شده، نمیتوان با قاطعیت درباره آنچه که به نمایش درمی آید نظر داد چون ممکن است هیچیک از آنچه که می بینیم واقعیت نداشته و همه، حاصل ذهن روان پریش بو باشد. استر در مصاحبههایش گفته که هدف اصلی او در این فیلم، قرار دادن مخاطب در ذهن و احساسات شخصیت اصلی فیلم بوده است. طراحی صحنه دادگاه که بسیار یادآور سکانس محاکمه جوزف کی در فیلم «محاکمه» اورسون ولز (بر اساس رمان کافکا) است، به گونه ای است که واقعی بودن آن را به سختی میتوان باور کرد. صحنه دادگاه، شبیه استادیوم بزرگی است که در میان آب بنا شده و محاکمه کنندگان و تماشاگران دادگاه دور تا دور آن نشسته اند و بو نیز در درون قایقی که پاهایش به آن چسبیده در وسط آب قرار دارد. در یکی از سکانسهای فیلم، بو از دست زن و مرد دیوانهای که او را بعد از تصادف و زخمی شدن، به خانه خودشان برده و حبس کردهاند میگریزد و به درون جنگل فرار میکند. در جنگل او با دسته ای نمایشی که خود را «یتیم های جنگل» می نامند و کسانی اند که والدین شان را در کودکی از دست دادهاند مواجه میشود. آنها جلوی بو، نمایشی را اجرا میکنند که مربوط به شخصیتی است که در زندگی بلاهای زیادی بر سرش میآید و زن و فرزندانش را در طوفان از دست میدهد و خودش آواره میشود. بو با این شخصیت به شدت همذات پنداری کرده و در جایی از نمایش کاملا با نقش او یکی میشود. شخصیت او در این نمایش و رنج و عذاب هایی که می کشد، یادآور داستان ایوب پیامبر در تورات است. این سکانس از نظر بصری، یکی از چشمگیرترین سکانسهای فیلم است که بخشی از آن به صورت انیمیشن اجرا شده است. در همین سکانس جنگل، بو با مردی مواجه میشود که به او می گوید برای والدین بو کار می کرده و خبر دارد که پدر بو نمرده و زنده است. این مرد شبیه همان مردی است که قبلاً عکس تار او را در آپارتمان بو دیدهایم. اما اگر تمام بلاهایی که سر بو می آید، طبق نقشه و طراحی مادرش باشد، آنگاه با ساختار روایی فیلمی بر مبنای الگوی «نمایش ترومن» پیتر ویر یا «نیویورک جزء به کل» چارلی کافمن مواجه ایم. به این معنی که مادر، فرزندش را در دل یک سفر ادیسه وار سهمناک و بی رحمانه قرار داده تا میزان وفاداری و علاقهاش را نسبت به خودش محک بزند. رابطه بو با مادرش رابطهای ادیپی و بیمارگونه است. مادر بو همیشه ادعا میکرد که پدر بو زمان سکس با او در رختخواب وقتی به انزال رسید و نطفه بو بسته شد، ناگهان بر اثر حمله قلبی درگذشت. با اینکه بو هرگز این داستان مادرش را باور نکرد و همیشه سراغ پدرش را از او میگرفته اما این روایت مادرش از نحوۀ مرگ پدرش او را به شدت از ارتباط جنسی و سکس ترسانده به شکلی که زمان همخوابگی با الین، دوست دختر دوران کودکی اش، وقتی به انزال میرسد خیال میکند که مرده است در حالی که این بار به جای او الین میمیرد. و این هم از ابهامات فیلم است که بیننده جوابی برای آن پیدا نمی کند. در سکانس نهایی معلوم میشود که پدر بو زنده است و مادرش او را در اتاق زیر شیروانی زندانی کرده. اما پدر او در واقع هیولایی به شکل یک آلت تناسلی مردانه است. این نوع بازنمایی نمادین شخصیتها در فیلم آری استر را با منطق رئالیستی نمیتوان توجیه کرد اما در جهان تخیلی و سورئال او پذیرفتنی است. وقتی مادر بو، او را برای دیدن پدرش به اتاق زیر شیروانی میفرستد و دریچه اتاق را روی او میبندد، در جواب او که می گوید این واقعیت نداره و یک رویا است، میگوید: «چطور نمی فهمی احمق بیشعور؟ این یک رویا نبود، این یک خاطره بود.» به نظر میرسد سفر بو، یک اودیسه روانکاوانه است که ریشه در ترسها، رویاها، اضطرابها، خیالات و فانتزیهای سرکوب شده او دارد و تابع منطق رئالیستی نیست. در مواجهه با اثری ذهنی و سورئال، نمی توان و نباید پرسید که آیا مادر بو واقعا مرده یا دسیسه چین و طراح پشت پرده همه حوادث مرگبار زندگی پسرش بوده. انگار بپرسیم آیا در داستان «مسخ» کافکا، واقعا گرگور سامسا تبدیل به سوسک شد یا نه. جهان استر در این فیلم، جهانی به شدت کافکایی است. احساس اضطراب و ترس و تحت نظر و کنترل مداوم بودن به وسیله مادری سرکوبگر، بیشتر از آنکه واقعی باشد، وضعیتی استعاری و نمادین از زندگی در دوران مدرن است که در فیلم استر به نمایش درآمده است. به هر حال، این فیلم استر برای من که انتظار فیلمی رعب آور در حد «مید سومار» را از او داشتم، نه تنها راضی کننده نبود بلکه تماشای آن برای سه ساعت، تجربهای سخت و طاقت فرسا بود.