نوشتهٔ ویلیام سی کارتر
ترجمۀ پرویز جاهد
***
رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست، مانند بسیاری از آثار بزرگ ادبی، جستجویی است که ساختار آن شبیه به یک سمفونی است. تمهای اصلی رمان مثل عشق، هنر، زمان و خاطره با دقت و به شکل درخشانی در سراسر رمان تعبیه شده است. صفحات آغازین، که پروست آن را اورتور نامید، به شیوهای موزیکال، صمیمی و ظریف، بیانگر هدف این جستجو است. جستجویی برای یافتن پاسخ پرسشهای اساسی زندگی: من کیستم؟ با این زندگی چه خواهم کرد؟
همانطور که عنوان رمان پروست نشان میدهد، شخصیت اصلی رمان که به عنوان راوی یا مارسل شناخته میشود، در جستجوی هویت خود و معنای زندگی است. او همانطور که داستانش را تعریف میکند، با صدایی با ما حرف میزند که یکی از جذابترین و دلرباترین صداها در تمام ادبیات جهان است. من همیشه به هر کسی که ممکن است از خواندن صفحات زیاد یک رمان بترسد میگویم، اگرچه «در جستجوی زمان از دست رفته» غنی و پیچیده است و به یک خواننده دقیق نیاز دارد، اما این رمان هرگز رمان دشواری نیست. با وجود طولانی بودن و پیچیدگی آن، اکثر خوانندگان آن را به راحتی دنبال میکنند. ولادیمیر ناباکوف که آن را بهترین رمان دوران خود میدانست، مضامین اصلی و سبک موتزارتی آن را اینگونه توصیف میکند: «تبدیل شور به احساس، جزر و مد حافظه، امواج احساساتی چون میل، حسادت، و سرخوشی هنری. اینها مواد این اثر عظیم و در عین حال سبک و شفاف است.»
رمان پروست با وجود «عظمت» و پیچیدگیاش، هرگز از گردونۀ چاپ خارج نشد و به بیش از ۴۰ زبان دنیا ترجمه شده است. «در جستجوی زمان از دست رفته» رمانی نبود که به وسیله نظام آکادمیک زنده نگه داشته شود. این اثر به ندرت به طور کامل در دورههای دانشگاهی تدریس میشود، اما به لطف خوانندگانی در سراسر جهان که بارها و بارها به آن رجوع میکنند، حضور خود را در میان ما حفظ کرده است. در طول سالها، پیامهای ناخواستهای از بسیاری از خوانندگان دریافت کردهام که میگویند پروست با ارائه روشی جدید و غنیتر به جهان، زندگی آنها را تغییر داد. در مورد پروست، فکر میکنم او به ما کمک میکند تا دنیا را آنطور که واقعاً هست ببینیم، نه تنها زیبایی و تنوع فوقالعادهاش، بلکه مشاهدات او باعث میشود از درک و نحوه تعاملمان با دیگران آگاه شویم و به ما نشان میدهد که در مفروضات خودمان چقدر اشتباه میکنیم و اینکه چقدر آسان است که یک دیدگاه جانبدارانه نسبت به شخص دیگری داشته باشیم. و من فکر می کنم که روانشناسی و فهم انگیزه شخصیتهای پروست مانند شخصیتهای شکسپیر، امری پیچیده است. همانطور که بارد، کلئوپاترا را توصیف می کند، بسیاری از شخصیتهای پروست موجوداتی با “تنوع بی نهایت”اند. شلبی فوت در مصاحبهای درباره شکسپیر، پروست را در ردیف اول نویسندگان طراز اولاش قرار داد: «پروست مردی بود که ماه را برای من آویخت. او با شکسپیر در ذهن من است، به معنای داشتن استعدادی متفاوت. هر وقت پروست را میخوانی، تا آخر عمر، او بخشی از توست، همان طور که شکسپیر بخشی از توست. نمیخواهم اغراق کنم، اما واقعاً احساس میکنم که او نویسنده بزرگ قرن بیستم است.»
متون عالی، آنهاییاند که خواننده را به میزان فوق العادهای درگیر میکنند. ما خود را در مرکز عمل قرار میدهیم. در مورد پروست، به خاطر روایت صمیمی و جذاب راوی اول شخص، ما همراه با قهرمان به دنبال کشف حقیقت درباره وضعیت انسان برمیآییم. پروست برای کشف حقیقت درباره تجربه ما و به تصویر کشیدن آن در یک رمان، قدرت فوق العاده مشاهده و تحلیل خود را به کار گرفت. جوزف کنراد این کاوش بی پایان را کلید نبوغ او میدانست: «کار پروست . . . هنر بزرگی است که مبتنی بر تحلیل است. من فکر نمیکنم در تمام ادبیات خلاق نمونهای از قدرت تحلیل شبیه آن وجود داشته باشد.»
و چگونه «در جستجوی زمان از دست رفته» نسل به نسل با صدایی که تازه و قوی به نظر میرسد حرف میزند؟ همانطور که برخی از منتقدان اولیه ادبی معتقد بودند؛ این رمان به دور از اینکه اوج ادبیات منحط باشد، یکی از پویاترین متونی است که تا کنون نوشته شده است. انرژی فوق العاده آن به عنوان یک نیروی جوانکننده عمل میکند. همانطور که آیریس مرداک در مورد تأثیر آن گفت، همه عناصر روایی آن از جمله پیرنگ، شخصیتها و سبک؛ «شدیدترین لذتی را که انسان در هنرهای بزرگ میبرد، ایجاد میکند».
در اینجا به چند ویژگی برجسته این رمان اشاره میکنم: مسلماً این کتاب، بهترین کتابی است که در مورد ادراک نوشته شده است. (حساسیت افسانه ای پروست آشکارا با مهارتهای او به عنوان یک نویسنده مرتبط است.) او اولین رماننویسی بود که طیف کاملی از تمایلات جنسی انسان را تحلیل و به تصویر کشید. حتی بخشهایی در رمان وجود دارد که ممکن است به او اجازه دهد تا ادعا کند که پایهگذار مطالعات جنسیتی و طرفدار ازدواج همجنسگرایان بوده است. و حس شوخ طبعی او به او این امکان را میدهد که صحنههای کمدی بسازد و ضعفها و غرور شخصیتهایش به ویژه شخصیتهای بالای جامعه را به هجو بکشد. پروست کاملاً با تعریف ژیل دلوز از نویسنده بزرگ مطابقت دارد: “نویسنده بزرگ کسی است که زیاد می خندد.”
نقل قول مورد علاقه من از یک نویسنده مشهور درباره نویسندهای دیگر، توصیف ویرجینیا وولف و واکنش او به نثر پروست است: «پروست آنچنان میل مرا برای گفتن تحریک میکند که به سختی میتوانم آن را به زبان بیاورم. وای اگر میتوانستم اینگونه بنویسم! من فریاد می زنم. و در لحظه ارتعاش و اشباع و شدت شگفتانگیزی که او خلق میکند، مفهومی جنسی وجود دارد که احساس میکنم میتوانم آنگونه بنویسم و قلمم را مهار کنم و سپس نمیتوانم آنگونه بنویسم. به ندرت کسی اعصاب زبان را در من برانگیخته است: چیزی که تبدیل به یک وسواس میشود. اما من باید به سوان برگردم.»
کلمات پروست، ویرجینیا وولف و بسیاری دیگر از نویسندگان، نمایشنامه نویسان، فیلمسازان و طراحان رقص را مسحور خود کرده است، به طوری که اغلب، رمان او به یک عنصر اصلی یا مهم در آثار آنها تبدیل می شود. به عنوان مثال، آلبرتین، یکی از شخصیتهای اصلی رمان «در جستجوی زمان از دست رفته»، نقش مهمی در رمان «شاگرد خوب» آیریس مرداک دارد. در اواخر رمان او، ادوارد، یکی از شخصیتهای اصلی را میبینیم که خواندن پروست را از سر میگیرد:
«اوه پروست»! ادوارد به دنبال گذرگاهی بود که او را شگفت زده کرده بود. . . همانطور که آلبرتین با دوچرخهاش زیر باران بیرون میرفت، اما ادوارد نتوانست آن را پیدا کند. او به آغاز چرخیده بود. [مدتها بود که زود به رختخواب می رفتم] چه درد و رنج زیادی در آن صفحات اول وجود داشت. چه درد و رنج زیادی در تمام مسیر وجود داشت. پس چگونه بود که همه چیز می توانست با چنین لذت نابی به ارتعاش درآیند؟ این چیزی بود که ادوارد مصمم به کشف آن بود.»
هرچند ما نمیدانیم که آیا ادوارد پاسخاش را پیدا کرده است یا خیر، اما کنایه مرداک در پایان کتابش، دعوتی است از ما که خود در این باره تحقیق کنیم. به اعتقاد من، این لذت تا حدی ناشی از دلسوزی است که پروست نسبت به شخصیتهایش نشان میدهد، حتی آنهایی که بیشترین عیبها را در آنها مییابد. او همه آنها را دوست دارد و میخواهد آنها را نجات دهد، احساسی که نیروی اخلاقی قدرتمندی را تشکیل می دهد و به شخصیتهایش زندگی میبخشد و آنها را واقعی جلوه میدهد. پاملا هانسفورد جانسون، نویسنده دیگر بریتانیایی، این ویژگیها را درس بزرگ رمان خود میداند: «هیچ رمانی در جهان وجود ندارد که خوانندگانش را اینگونه عمیق تغییر دهد… مهمتر از همه، شفقت را میآموزد، آن آرامش ذهن و آن نرمشی که زندگی را بی نهایت پیچیدهتر و بینهایت قابل تحملتر میکند.» و پروست خواننده را عاشق [راوی] میکند تا خود پروست بتواند بیش از هر نویسنده دیگری جز شکسپیر، صمیمی شود.
در صفحات پایانی رمان، پروست هر یک از ما را ترغیب میکند که تواناییهای قابل توجه خود را درک کرده، توسعه داده و به کار گیریم. او قصد دارد با تمام کارهای خود ما را متقاعد کند که ابزار فوقالعاده قدرتمندی هستیم، اما ما اغلب، استعدادهای خود را هدر میدهیم. لذتی که بسیاری از خوانندگان در پایان رمان پروست احساس میکنند ناشی از پیروزی طولانی مدت قهرمان و درک این موضوع است که ما نیز میتوانیم با الگوبرداری از او تلاش کنیم تا زندگی واقعی را رهبری کنیم. هنگامی که راوی پس از فراز و نشیبها و سوء تفاهمهای فراوان، جستجوی خود را کامل میکند، مضامین بیشمار ـ اصلی و فرعی ـ به زیبایی هماهنگشده و در پایانبندی بزرگ با شکوهی به سرانجام میرسند. این پایان خوش، «در جستجوی زمان از دست رفته» را به یک کمدی درجۀ یک تبدیل می کند، اثری که سرگرمکننده، لذت بخش و اغلب خیرهکننده است.
شلبی فوت، نویسندهای بود که رابطه منحصر به فردی با رمان پروست داشت، و هر بار که یکی از رمانهای خود یا تاریخ گسترده جنگ داخلی خود را به پایان می رساند، به خود پاداش ویژهای میداد: «من همیشه به خودم جایزه دادهام. وقتی کاری را تمام می کنم جایزهای که به خودم می دهم همیشه همان است؛ خواندن «در جستجوی زمان از دست رفته». این جایزه بزرگ من است. فکر میکنم تا الان نه بار آن را خوانده ام. این برای من مثل یک تعطیلات دو ماهه است. زیرا خواندن پروست همینقدر طول میکشد. من آن را بهتر از رفتن به پالم بیچ دوست دارم.»
چرا شلبی فوت همیشه با تمام کردن یکی از کتابهایش به خودش پاداش میدهد؟ و چرا می گوید پروست خواندن بهتر از دو ماه به سر بردن در پالم بیچ است؟ به این دلیل است که او با هر بار خواندن این رمان، قدرت جوانسازی این رمان را احساس میکند که همه ما در حضور هنر بزرگ تجربه میکنیم. در واقع، پروست می گوید که این تنها چشمه جوانی است. تمام زحمت و عشقی که یک نویسنده (یا هنرمند، یا موسیقیدان یا دانشمند – همه نمونههایی که پروست نشان داده است) برای چنین آفرینشی میگذارد، تأثیری نیرومند و جوانکننده بر خواننده دارد. من از هر کسی که عاشق کتاب است و هنوز رمان پروست را کشف نکرده است، میخواهم که راه سوان را انتخاب کند و درست در آن شیرجه بزند. به شما اطمینان میدهم که پاداش زیادی خواهید گرفت.