نمایش «دعوت به مراسم قطع دست» بر اساس نمایشنامهای از مارتین مکدونا با نام «مراسم قطع دست در اسپوکن»، توسط پلتفرم راکورد با ترجمهٔ پریسا جوانفر، به کارگردانی ایلا تهرانی و با بازی محمد نادری، علیرضا جلالیتبار، ویدا جوان و محمدهادی عطایی در حال اجرا است. «دعوت به مراسم قطع دست» در مورد مردی است که ۲۷ سال پیش دست چپ خود را از دست داده و در این مدت، تمام کشور را به دنبال دست گمشده خود گشته است. در شهر کوچک اسپوکن، یک زوج ادعا میکنند که دست بریدهشدهٔ او را در اختیار دارند و در تلاشاند تا این دست گمشده را به او بفروشند. قرار این معامله در یک مهمانسرا رخ میدهد که کارمندی عجیب و غریب نیز در آنجا کار میکند. در این نوشته به بررسی اجرای نمایش «دعوت به مراسم قطع دست» در چهار جنبه اصلی میپردازیم: متن، کارگردانی، بازیها و صحنه-لباس-گریم.
جهان غریب مکدونا
نمایشنامه را مارتین مکدونا نوشته که حالا دیگر ۳۰ سال است در زمینههای نویسندگی و کارگردانی تئاتر و سینما فعالیت میکند و شهرتی جهانی دارد. در ایران، مکدونا شاید بیش از همه به خاطر فیلم «در بروژ» شناختهشده باشد اما فعالیت اصلی او تئاتر و نمایشنامهنویسی است که شروع فعالیتهای هنریاش نیز همین بوده. یکی از معروفترین اجراهای نمایشنامههای مکدونا در ایران نیز بدون شک نمایش «مرد بالشی» است. نمایشنامههای «غرب غمزده»، «جمجمهای در کانهمارا»، «مامورهای اعدام» و «یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه» از جمله نمایشنامههای او است که در ایران نیز ترجمه شده و در دسترس قرار دارد.
وقتی شخصیتهایی که مکدونا خلق میکند در کنار یکدیگر قرار میگیرند، با وجود تمام شباهتها و تفاوتهایی که دارند، دنیایی عجیب و غریب با قواعد و قوانینی خاص و منحصر به فرد ایجاد میکنند. چرا که در این دنیا، مضامینی همچون عشق، نفرت، برادری، خشونت، بلاهت و دیاثت، با لحنی طنزآمیز بیان شده و باعث میشوند که هر مخاطبی، در هر جایگاهی که قرار دارد و با هر تجربهٔ زیستهای، برداشتی متفاوت و متناسب با ذهنیت شخصی خودش از آن موقعیتها و شخصیتها پیدا کند. به ویژه اینکه مکدونا، با ورود به وادی کمدی سیاه -از آنجایی که کمدی سیاه دست بر روی نقاط عمیق و نیمهٔ تاریک درونیات انسانی میگذارد- باعث میشود که مخاطب، در دنیای شخصی خودش غوطهور شده و اینجا است که انواع برداشتهای متنوع و گاهی متضاد، توسط مخاطبین از نمایشنامه ایجاد میشود. ممکن است این طور به نظر برسد که به دلیلِ این اتفاق، نمایشنامههای مکدونا دچار تشویش، آشوب و پراکندگی باشند، اما نکته اینجاست که با تاکید بسیار زیاد باید اذعان نمود که امتیاز اصلیِ نمایشنامههای مکدونا، همین تشویشها، آشوبهای ظاهرا غیرقابلکنترل و پراکندهگوییهایی است که گاهی حتی بیربط به نظر میرسند. جذابیتِ خروجیِ نمایشهایی که از روی آثار مکدونا اجرا میشوند نیز از همینجا سرمنشا میگیرد.
دراماتورژی و اجرای «دعوت به مراسم قطع دست»
دراماتورژ و کارگردانِ نمایش «دعوت به مراسم قطع دست» ایلا تهرانی است. محمد نادری نیز در کارگردانی به او مشاوره داده و گروه کارگردانی شامل پریسا جوانفر و محمدعلی معبر نیز در در این زمینه مشارکت داشتهاند. خروجی نهاییِ این نمایش از لحاظ کارگردانی، افت و خیزهایی دارد. در قسمتهایی از کار، متن دارای ریتم و تمپوی بالاتری است اما دیالوگها از زبان بازیگران کندتر از آن چیزی ادا میشوند که باید. قسمتهایی هم هستند که برعکسِ این اتفاق رخ داده. از طرفی مشخص است که دراماتورژ، شناخت و تجزیه و تحلیلِ درستی از هر کدام از این چهار شخصیت، داشته و میتوان مطمئن بود که تحقیق و پژوهشی متناسب نسبت به زیر و بمِ هر کدام از شخصیتها انجام شده؛ اما این آنالیزها به تنهایی کافی نیستند. کارگردان باید مطمئن شود که این آنالیزها در درجهٔ نخست به خوبی برای بازیگران تشریح شوند؛ و در درجهٔ بعدی نیز فرصت کافی به بازیگران برای تهنشین شدن این مفاهیم و مضامین در ذهنشان و سپس زمان لازم برای اتود زدن شخصیتها و تمرین کافی برای به اجرا در آوردنشان در نظر گرفته شود. موضوع مهمی که احتمالا به علت شتابزدگی در اجرای نمایش، کمی مغفول واقع شده است.
به طور کلی مشخص است که کارگردان و گروه کارگردانی و مشاورهاش تسلط کافی روی متن داشتهاند و یکی از دلایل اصلیِ کشش اجرا که بیننده را تا پایان با خود همراه نگه میدارد همین است؛ اما خروجی نهاییِ اجرا به گونهای است که در بعضی از بخشهای میانی ممکن است برای بیننده کسلکننده به نظر برسد و یا تمرکزش از اجرا منحرف و مخدوش شود.
بازیگری
در تواناییها و حرفهای بودنِ هر چهار بازیگرِ این اجرا هیچ شک و شبههای وجود ندارد. در عین حال، امضای شخصی هر کدام از بازیگرها بر روی شخصیتی که نقشش را بازی میکنند به خوبی احساس میشود. نکتهٔ مثبت دیگری که در اینجا لازم به ذکر است، توانایی بالای آنها در بداههپردازیهایی است که در هر نمایشی ممکن است رخ دهد. به طور مثال ممکن است یک جمله یا دیالوگی فراموش شود و یا حرکتی جابجا شود. اتفاقی که در غریب به اتفاق اجراها به دلیل زنده و روی صحنه بودنشان رخ میدهد. اما این که در ابتدا خودِ آن بازیگر چه واکنشی نشان دهد و سپس این که همبازیهایش چطور نسبت به این اتفاق واکنش نشان دهند، مسالهای است که فقط با اصطلاحا خاک صحنه خوردن و داشتن تجربهٔ کافی در بازیگری رفع و رجوع میشود.
متن نمایش به گونهای است که برداشتهای مختلفی از هر شخصیت ممکن است بشود اما، این طور به نظر میرسد که نقش کارمایکل (با بازی علیرضا جلالیتبار) نیاز به خشونت، بیرحمی و عصبیتِ بیشتری داشته، به ویژه در ادای کلمات و دیالوگها. چرا که این شخصیت باید پرخاش و خشم ناشی از ۲۷ سال نفرت را به نمایش بگذارد. نقش مروین، کارمند مهمانسرا (با بازی محمد نادری) تلفیقی از خباثت و دیاثت دارد، فردی فرصتطلب و در عین حال کودن، که نفع شخصیاش را در شارلاتان بودنش میتوان دید. محمد نادری این نقش را حرفهای اجرا میکند و یکی از عوامل اصلی جذابیت این نمایش هم همین کاراکتر است. اما این طور به نظر میرسد که نیاز است غلظت شرور بودنش را در بازی نادری بیشتر و محسوستر ببینیم. ویدا جوان نقش کاراکتر مارلین را بازی میکند که مشخص است درک درستی از آن دارد. نحوهٔ ادای دیالوگها و استرسِ صحیح کلمات در جملات، به همراه لحن بیانی خطکشیشده باعث شده تا به اجراهای جهانی این اجرا نزدیک شده باشد. چیزی که میتوانست این نقش را در بهترین و کاملترین حالت خودش قرار دهد، تزریق انرژی و شور و هیجان بیشتر است. مسالهای که نیاز به تحرک بیشتر و گاهی غیرعادی بازیگر بر روی صحنه دارد که احتمالا به دلایلی، دچار سانسور و یا حتی خودسانسوری نیز شده باشد. نقش توبی (با بازی محمدهادی عطایی) چیزی کم و کاست ندارد. اضطرار و ترس کاراکتر را هم در بیان و هم در اکت عطایی میتوان دید. لرزش لازم برای القای ترس از یک سو و سرعت و قاطعیت بیان از سویی دیگر، ترکیبی از شرِ ترکیبشده با حماقت ایجاد کرده که مادهٔ اصلی و خام شخصیتهای خلقشده توسط مکدوناست.
طراحی صحنه، لباس و گریم
یکی از موارد مهم در تئاتر، طراحی صحنه، لباس و گریم بازیگران است. دکوری که برای این اجرا تهیه و درست شده، کاملا بر اساس توصیفاتی است که در نمایشنامه مکدونا وجود دارد و منطبق بر نمونه اجراهای جهانی نمایش؛ اما اگر ابعاد اتاقِ این مهمانسرا، کوچکتر، خفهتر و بستهتر در نظر گرفته میشد، نه تنها فضاسازی با متن همراستا میشد، که بر روی بازی بازیگران و کنشها و کششهای بین شخصیتها تاثیر بیشتر و بهسزایی میگذاشت. همچنین یک دکور متحرک در این اجرا وجود دارد که بخشی دیگر از مهمانسرا را به نمایش میگذارد و کاراکتر مروین به تنهایی در آن حضور دارد. به طور کلی مشخص نیست که این دکور کجای مهمانسرا است. به دلیل اینکه شخصیت مسئول پذیرش مهمانسرا را تنها در این صحنه میبینیم، ابتدا به نظر میرسد که بخش پذیرش مهمانسرا است اما از طرفی به دلیل عدم وجود شباهت لازم، ممکن است این طور برداشت شود که اتاق شخصی کارمند مهمانسرا است. به اعتقاد من این ابهام و عدم دقت در طراحی دکور صحنه مهمانسرا، از ضعفهای طراحی صحنه این نمایش است.
طراحی لباس و گریمِ بازیگران در نمایش «دعوت به مراسم قطع دست»، معقول، متناسب، همخوان با متن و بهدرستی انجام شده. مواردی از جمله شلوارک بازیگر نقش مروین و یا شمعی که روشن میشود، خود به بخشی از روایت تبدیل میشوند که هر چند نشاندهندهٔ قدرت متنِ مکدونا است، اما با اجرای درست، کارکرد لازم را پیدا کرده است. گریم بازیگران هم فکرشده و معنادار است، هر چند که میتوانست در اجرا، حرفهایتر انجام شود؛ چرا که گاه در حین اجرا مشکلاتی برای بازیگران به وجود میآید که هم تمرکز خود بازیگر را از بین میبرد و هم تماشاگر را.
نمایش «دعوت به مراسم قطع دست»، با همه افت و خیزهایش، اجرای قابل قبولی از نمایشنامهٔ مکدونا است که دیدن آن توصیه میشود. اجرای آثار نمایشی نویسندگان برجسته تئاتر جهان، به صورت مستقیم یا برداشت آزاد، سابقهای طولانی در ایران دارد و در سالهای اخیر به رغم محدودیتهای موجود در تئاتر ایران همچنان ادامه یافته است. تجربهٔ مواجههٔ مستقیم با صحنه و بازیگر به صورت زنده، اتفاقی است که در دنیای امروز و زندگی پر رفت و آمد ما کمتر اتفاق میافتد و اجرایی که ارزشش را داشته باشد، تو گویی چون نوری میشود که درون ذات قصهدوستِ تماشاگر بودنمان را روشن و در وجودمان چیزی را حرکت میدهد. نمایش «دعوت به مراسم قطع دست» از جمله اجراهای پرکششی است که با تماشاگر ارتباط تنگاتنگی ایجاد میکند و او را تا پایان نمایش نگه میدارد.